جمعه: 31/فرو/1403 (الجمعة: 10/شوال/1445)

احتمال دیگر

ممكن است «تكوین» در عبارت «ولایت تكوینى»، مانند صفت به‌ حال متعلّق موصوف باشد و از آن، ولایت بر تصرّفات عینى خارجى در امور تكوینى اراده شود، كه بنابراین، در مقابل ولایت شرعى مثل ولایت جدّ و پدر و ولایت شرعى بر نفس و مال و همچنین ولایت بر تشریع و جعل قانون و اعتبارات واقع مى‌شود و شامل آنها نمى‌شود؛ ولى به‌طریق‌اولى شامل ولایت و قدرت مطلق و سلطنت كلّى و عام ازلى الهى بر امور کائنات و خلق و رزق و غیر اینها مى‌شود، چنان‌که شامل انواع پنج‌گانه ولایت تكوینى و غیرازلى عبد، كه بنابر احتمال اوّل گفته شد، نیز مى‌شود.

از این بیانات معلوم شد كه: «تكوین»؛ چه صفت ولایت باشد یا مانند صفت به ‌حال متعلّق موصوف تفاوتى نمى‌كند، جز آنكه در صورت دوم شامل ولایت ذاتى ازلى الهى نیز مى‌شود؛ ولى در صورت اوّل شامل ولایت الهى ـ كه ازلى و غیرحادث است ـ نمى‌شود.

همچنین از مجموع این توضیحات معلوم شد كه ولایت تكوینى شخص بر نفس خود و آنچه مسخّر هر انسان است ـ خواه تكوین، صفت ولایت باشد، یا صفت به ‌حال متعلق موصوف ـ محل نزاع و بحث نبوده؛ بلكه مورد اتفاق است، چنان‌که ولایت ازلى الهى بر

 

تكوین اشیا و تصرّف در امور تكوینى و امر خلق و رزق و تدبیر امور و غیر اینها نیز مورد اتّفاق بوده و در آن بحثى نیست.

امّا نوع دوم از انواع پنج‌گانه‌اى كه درضمن بیان احتمال اینكه «تكوین» صفت ولایت باشد، به آن اشاره شد، اگرچه ممكن است توهم خلافى در آن شده باشد و بلكه بعضى از جهّال و غُلات به آن قائل شده باشند، این قابل‌توجّه نبوده و آن را نمى‌توان بین علما و اهل‌ تحقیق محلّ اختلاف دانست و حق در آن همان است كه درضمن بیان آن و مطلب دوم از مطالب مقدّمه بررسى شد، كه چنان ولایتى براى احدى از خلق جایز نیست.

در نوع چهارم نیز با صراحتى كه قرآن در مورد آیه:

( وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتابِ)؛[1]

«و کسی که علم کتاب (و آگاهی برقرآن) نزد اوست».

دارد، مجال انكار نیست، چنان‌که در مورد آدم‌‌(علیه‌السلام) نیز فرموده است:

(وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمآءَ كُلَّهَا)؛[2]

«سپس علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نام‌گذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت».

 

و در مورد بنده‌اى كه موسى‌‌(علیه‌السلام) با او دیدار یافت، فرمود:

(وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً)؛[3]

«و از نزد خویش دانش به او آموخته بودیم».

و درباره یوسف‌‌(علیه‌السلام) فرمود:

(وَكَذلِكَ یَجْتَبِیكَ رَبُّكَ وَیُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِیلِ الأَحادِیثِ)؛[4]

«و بدین‌سان پروردگارت تو را برمی‌گزیند و تعبیر احادیث را تعلیمت می‌دهد».

البته این در صورتى است كه این آیه تتمّه كلام یعقوب‌‌(علیه‌السلام) خطاب به یوسف‌‌(علیه‌السلام) باشد و الاّ خطاب به حضرت رسول اكرم‌(ص)  است.

و در شأن رسول اكرم‌(ص)  فرمود:

(وَعَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُن تَعْلَمُ)؛[5]

«و چیزهایی به تو آموخته که نه می‌دانستی و نه می‌توانستی بدانی».

و در شأن امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) فرمود:

(وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتابِ)؛[6]

«و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست».

 

بنابر احادیث[7] و تفاسیر[8]، مراد از «كسى كه علم كتاب نزد اوست» على‌(علیه‌السلام) مى‌باشد.

حاصل اینكه: تعلیمات خاصّ خدا به بندگان شایسته و صالح خود ـ حتى ازطریق خواب ـ مسلّم است، بنابراین ولایت بر تصرّف در کائنات، با علمى همچون عِلم )وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتابِ([9] براى انبیا و اولیا، به‌خصوص رسول خاتم و ائمّه طاهرین‌(علیهم‌السلام)  كه افضل و اعلم خلق خدا هستند، ثابت و مسلّم است و اگر كسى هم ولایت تكوینى را به بعضى از معانى صحیح و جایز آن قبول نكند، این معنا را نمى‌تواند انكار كند و بالاخره این شأن و مقام آنها را ـ كه قدرت تصرّف در کائنات به اذن خدا و طبق مصالح ثانوى است ـ باید قبول كند؛ امّا اینكه منشأ آن چه نحو عنایتى مى‌باشد، مطلب دیگری است.

 امّا نوع سوم، اگرچه منافى با توحید و نفى غلوّ و آیاتى مثل:

(ذلِكَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ)؛[10]

«این اندازه‌گیری خدای توانای داناست».

نیست؛ امّا چنان‌که گفتیم، دلیل قاطعى بر آن نیست و به‌علاوه در مورد بعضى از ملائكه، آیات و روایات دلالت دارند كه آنها ـ باذن‌الله تعالى ـ

 

قائم به بعضى امورند، مثلاً جبرئیل مأمور و امین وحى خداست، یا عزرائیل مأمور قبض ارواح است، یا ملائكه‌اى مدبّرات[11] و ملائكه دیگر مقسّمات[12] مى‌باشند. این مناصبى كه ملائكه دارند، ظاهر این است كه اختصاص به او داشته و دیگرى آن را ندارد، هرچند ملائكه نیز مأمور باشند كه طبق ولایت نوع پنجم، از صاحبان آن ولایت اطاعت كنند؛ امّا اجرا و انفاذ مشیت الهى در امورى كه به آنها واگذار شده است، اختصاص به خودشان دارد.

بنابراین، اگرچه به این مناصب ملائكه، تصوّر ولایت نوع سوم ممكن است و مى‌توان گفت: ملائكه در تقدیر الهى، جزء اعوان و انصار اولیا و مأموران آنها هستند، چنان‌که حضرت عزرائیل نیز جنود و اعوانى دارد. بااین‌حال، اثبات این‌گونه ولایت و وساطت و دخالت در تمام سازمان کائنات براى ایشان و غیر ایشان در نهایت اشكال است و اگر دلیل قاطعى بر آن اقامه نشود، قول به غیرعلم است.

 امّا نوع پنجم، ولایتى است كه براى رسول اكرم و ائمه طاهرین‌(علیهم‌السلام)  ثابت و محقّق است و تصرفات ایشان و وقایع مسلّمى كه تاریخ و احادیث متواتر آنها را حفظ كرده است، قابل‌انكار و تردید نیست؛

 

بلكه از گروه بسیارى از بزرگان اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام)  و دست‌پروردگان و خواص اصحاب ائمه‌(علیهم‌السلام)  و علما و زهّاد نیز، تصرّفات و خوارق صادر شده است و هر شبهه‌اى كه شبهه‌كنندگان عرضه بدارند، باوجود این وقایع و امور خارجى و عینى و حسّى پذیرفته نمى‌شود، بااینكه این ولایت قابل ابداء شبهه‌اى نیست؛ زیرا نه شرك و تفویض و غلوّ است، و نه منافى با توحید مى‌باشد.

 

[1]. رعد، 43.

[2]. بقره، 31.

[3]. كهف، 65.

[4]. یوسف، 6.

[5]. نساء، 113.

[6]. رعد، 43.

[7]. مغربی، شرح‌الاخبار، ج2، ص311؛ طبری امامی، نوادرالمعجزات، ص 47.

[8]. قمی، تفسیر، ج1، ص367؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1، ص400 - 405.

[9]. رعد، 43.

[10]. انعام، 96.

[11]. نازعات، 5.

[12]. ذاریات، 4.

نويسنده: 
کليد واژه: