كسانى كه در قبول ولايت تكوينى و تصرفات معصومين(علیهمالسلام) در امور تكوينى از بيم وقوع در شرك و تفويض و غلوّ (ـ و در حقيقت به علّت جهل به معنایى ولايت ايشان ـ) تأمّل دارند، نهايت چيزى را كه در اينجا ـ باوجود وقايع عينى و مسلّم خارجى كه هرر يك حكايت از ولايت آن بزرگواران دارد ـ مىتوانند احتمال دهند و بيش از آن نمىتوانند، اين است كه بگويند:
آنچه به نظر ما تصرّف و اختيار و ولايت بر کائنات است، تصرف و اختيار به نحوى كه مردم بر خود و افعال خود و آنچه مسخّر آنها است دارند، نمىباشد؛ بلكه در اين تصرّفات فاعل بلاواسطه خدا است ـ( چنانکه اشاعره از اهل سنّت، در مورد افعال عباد همين حرف را زدهاند و در مقام مبالغه در توحيد افعالى، اثبات نقص كردهاند ـ) كه در هنگام دعا و توجّه يا اراده و خواست نبىّ يا وصىّ، فعل را انجام مىدهد؛ مثلاً شقّ القمر مىنمايد، يا درخت را به سوى پيغمبر سير مىدهد، يا سوسمار را به نطق در مىآورد، يا بيمار را شفا مىدهد، يا مرده را زنده مىسازد، يا خود ولىّ يا كسى را كه او خواسته است طىّ الارض مىدهد، يا جمع كثيرى را با طعام قليلى اشباع و سير مىنمايد، و امثال اين كارها را انجام مىدهد و نسبت اين افعال به نبىّ يا وصىّ مجاز است.
به اين افراد مىگوييم: با اينكه خداوند متعال خود در مورد حضرت عيسى ـ ـ على نبينا و آله و عليهالسلام ــ مىفرمايد:
««(به خاطر بیاوربياور) هنگامی را كه... كور مادرزاد و مبتلا به بیماری بيماری پیسی پيسی را به فرمان من شفا میدادى دادی و مردگان را به فرمان من زنده میکردی»».
و در مورد ملائكه مىفرمايد:
««همانها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مىگيرند»».
««فرستادگان ما جان او را میگیرند»».
««تا پسر پاکیزهای پاکيزهای به تو ببخشم»».
و اين افعال را به آنها نسبت مىدهد ـ چنانکه افعال عباد را در آيات بسيار به خودشان نسبت داده است ـ و اين معناى در تمام اين موارد منافى با توحيد افعالى نيست، تا قرينه بر مجاز باشد؛ بلكه مقتضاى عموم قدرت خدا، بدون اينكه موجب اثبات صفت نقصى گردد، صحّت اين ولايت و اقدار است. بنابراين وجه تمامى براى صحّت اين تفسير و توجيه نيست. باا اين حال، اگر كسى به گمان خود ـ حذراً من القول بالتفويض ـ اين جهت را تصديق نكند، با او سخنى نداريم؛ زيرا اين گونه ناباورى ها در تحقيق ولايت و شئون و مقامات ائمّه اطهار(علیهمالسلام) و با اعتراف به اصل آن ـ ان شاء الله تعالى ـ مضرّ به ايمان و تشيّع و ولايت نيست، هرچند با كمال آن منافى باشد.
به عبارت ديگر: اصل اظهار و صدور اين تصرّفات ـ كه از آن تعبير به ولايت مىشود ـ مورد اتفاق است، هرچند در تفسير و توجيه آن اختلاف نظر باشد.
در پايان اين بحث، قسمتى از مطالب رساله توحيديه كتاب الهيات در نهجالبلاغه ـ كه از تأليفات نويسنده است ـ با اندكى تصرّف در عبارات، براى تتميم فايده در اينجا درج مىشود و مشروح و مبسوط اين مطالب را به آن كتاب حواله مىدهيم.[5]