پنجشنبه: 6/ارد/1403 (الخميس: 16/شوال/1445)

سخن نهایى و معقول

كسانى كه در قبول ولایت تكوینى و تصرفات معصومین‌(علیهم‌السلام)  در امور تكوینى از بیم وقوع در شرك و تفویض و غلوّ (ـ و در حقیقت به‌ علّت جهل به معنایى ولایت ایشان ـ) تأمّل دارند، نهایت چیزى را كه در اینجا ـ باوجود وقایع عینى و مسلّم خارجى كه هرر یك حكایت از ولایت آن بزرگواران دارد ـ مى‌توانند احتمال دهند و بیش‌ از آن نمى‌توانند، این است كه بگویند:

آنچه به نظر ما تصرّف و اختیار و ولایت بر کائنات است، تصرف و اختیار به‌ نحوى كه مردم بر خود و افعال خود و آنچه مسخّر آنها است دارند، نمى‌باشد؛ بلكه در این تصرّفات فاعل بلاواسطه خدا است ـ( چنان‌که اشاعره از اهل‌ سنّت، در مورد افعال عباد همین حرف را زده‌اند و در مقام مبالغه در توحید افعالى، اثبات نقص كرد‌ه‌اند ـ) كه در هنگام دعا و توجّه یا اراده و خواست نبىّ یا وصىّ، فعل را انجام مى‌دهد؛ مثلاً شقّ‌ القمر مى‌نماید، یا درخت را به‌ سوى پیغمبر سیر مى‌دهد، یا سوسمار را به نطق در مى‌آورد، یا بیمار را شفا مى‌دهد، یا مرده را زنده مى‌سازد، یا خود ولىّ یا كسى را كه او خواسته است طىّ     الارض مى‌دهد، یا جمع كثیرى را با طعام قلیلى اشباع و سیر مى‌نماید، و امثال این كارها را انجام مى‌دهد و نسبت این افعال به نبىّ یا وصىّ مجاز است.

به این افراد مى‌گوییم: با اینكه خداوند متعال خود در مورد حضرت عیسى ـ ـ على نبینا و آله و علیه‌السلام ــ مى‌فرماید:

«(إِذْ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَالْاَبْرَصَ بِإِذْنِى وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِى)؛»[1]

««(به خاطر بیاوربیاور) هنگامی را كه... كور مادرزاد و مبتلا به بیماری بیماری پیسی پیسی را به فرمان من شفا می‌دادى دادی و مردگان را به فرمان من زنده می‌کردی»».

و در مورد ملائكه مى‌فرماید:

(الَّذِینَ تَتَوَفّیهُمُ الْمَلاَئِكَةُ)؛[2]

««همان‌ها كه فرشتگان (مرگ) روحشان را مى‌گیرند»».

 

یا( تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا)؛[3]

««فرستادگان ما جان او را می‌گیرند»».

یا (لاَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیّاً)؛[4]

««تا پسر پاکیزه‌ای پاکیزه‌ای به تو ببخشم»».

و این افعال را به آنها نسبت مى‌دهد ـ چنان‌که افعال عباد را در آیات بسیار به خودشان نسبت داده است ـ و این معناى در تمام این موارد منافى با توحید افعالى نیست، تا قرینه بر مجاز باشد؛ بلكه مقتضاى عموم قدرت خدا، بدون اینكه موجب اثبات صفت نقصى گردد، صحّت این ولایت و اقدار است. بنابراین وجه تمامى براى صحّت این تفسیر و توجیه نیست. باا این‌ حال، اگر كسى به‌ گمان‌ خود ـ حذراً من القول بالتفویض ـ این جهت را تصدیق نكند، با او سخنى نداریم؛ زیرا این‌ گونه ناباورى‌ ها در تحقیق ولایت و شئون و مقامات ائمّه اطهار‌(علیهم‌السلام)  و با اعتراف به اصل آن ـ ان شاء ‌الله تعالى ـ مضرّ به ایمان و تشیّع و ولایت نیست، هرچند با كمال آن منافى باشد.

به‌ عبارت‌ دیگر: اصل اظهار و صدور این تصرّفات ـ كه از آن تعبیر به ولایت مى‌شود ـ مورد اتفاق است، هرچند در تفسیر و توجیه آن اختلاف نظر باشد.

 

در پایان این بحث، قسمتى از مطالب رساله توحیدیه كتاب الهیات در نهج‌البلاغه ـ كه از تألیفات نویسنده است ـ با اندكى تصرّف در عبارات، براى تتمیم فایده در اینجا درج مى‌شود و مشروح و مبسوط این مطالب را به آن كتاب حواله مى‌دهیم.[5]

 

[1]. مائده، 110.

[2]. نحل، 28.

[3]. انعام، 61.

[4]. مریم، 19.

[5]. ر.ک: صافی گلپایگانیگلپایگانی، الهیات الهیات در نهج‌ البلاغه.

نويسنده: