نیشابور یكی از شهرهای پرجمعیّت خراسان و از مراكز مهمّ علمی و مَجمع محدّثینِ نامدار و حُفّاظ مشهور بود.
وقتی موكب باعظمت و جلالت امام به این شهر رسید، با تجلیل و احترام و تكریم بیسابقه، استقبال شد؛ خُرد و كلان، وضیع و شریف،
عالم و جاهل، همه و همه برای شرفیابی و درك افتخار زیارت فرزند عزیز پیغمبر(ص) بیرون آمدند.
صاحب کتاب تاریخ نیشابور روایت كرده است: امام بر قبّهای كه بر استری شهبا بود، قرار داشت. در بازار، ابوزرعه رازی و محمّد بن اسلم طوسی دو پیشوا و حافظ حدیث با گروه بیشماری از علما و محدّثین و طلاّب ظاهر شدند و عرض كردند:
ای آقای با جلالت، پسر آقایان و پیشوایان، به حق پدران پاک و نیاکان کریمت، چهرة مبارک خود را به ما بنما و حدیثی برای ما از پدرانت از جدّت روایت کن که به آن تو را یاد کنیم.
آن بزرگوار استر را نگاه داشت و به غلامان خود امر فرمود: سایبان را کنار زنند و چشم خلائق به دیدن طلعت مبارک آن حضرت روشن شد. آن بزرگوار دو
گیسو داشت که بر پشت گردن مبارکش آویخته بود مردم از دیدار جمال دلآرای آن ولیّ خدا به وجد و شور آمدند بعضی فریاد میزدند، برخی میگریستند، گروهی در روی خاک غلط میخوردند و بعضی سم استر آن آقا را بوسه میزدند، هرکس به نوعی اظهار ارادت میکرد و صدای ضجّه و ناله بالا گرفت.
پیشوایان و رهبران بلند مقام، فریاد زدند: مردم خاموش شوید و آنچه را که برای شما سودمند است بشنوید و ما را به فریادِ استغاثة خود، اذیت نکنید.
در این میان ابوزرعه و محمّد بن اسلم (مسلم)، استملای حدیث میكردند.
امام(علیهالسلام) فرمود:
«پدرم موسی کاظم، از پدرش جعفر صادق، از پدرش محمد باقر، از پدرش علی زینالعابدین، از پدرش شهید کربلا، از پدرش علیَ مرتضی (علیهمالسلام) نقل کرد که فرمود: دوست من و نور چشم من رسول خدا(ص) فرمود: جبرئیل(علیهالسلام) نقل کرد که: شنیدم از پروردگار صاحب عزت که فرمود: کلمة «لا اله الا الله»، دژ من است؛ پس هرکس آن را بگوید، داخل دژ من شده است و هرکس که به دژ من وارد شود، از عذاب من در امان است».
سپس پردة قبّه را انداخت و حركت فرمود.
صاحب كتاب تاریخ نیشابور میگوید: شمرده شد كه بیش از بیست هزار نفر، این حدیث را مینوشتند.
احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله و جامع مسند معروف به مسند احمد میگوید: اگر این اسناد، بر دیوانهای خوانده شود، شفا مییابد.[1]
مخفی نماند، آنچه كه نقل شد، طبق نقل ابنحجر هیتمی شافعی در الصواعقالمحرقة[2] و شبلنجی در نورالابصار[3] میباشد و بعضی عبارات
و جملهها، مطابق الصواعقالمحرقه و بعضی مطابق نورالأبصار است؛ و اگر كسی بخواهد به اسناد و متون این حدیث شریف آگاه شود، به كتاب عیون اخبارالرّضا(علیهالسلام) [4] و التوحید صدوق[5] و كتاب بحارالانوار[6] علامة مجلسی و سایر كتب معتبر شیعه رجوع کند.
در كاملترین متون حدیث، جملة «فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَة فنادانا بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُرُوطِها»[7] آمده كه بسیار جالب است؛ و از آن حقیقت ولایت و ارتباط آن با عقیده توحید و اینكه معبودی غیر از خدا نیست، استفاده میشود؛ و چون در نوشتههای دیگر به شرح آن افتخار یافتهایم، در اینجا سخن را كوتاه كردیم
[1]. ر.ك: زرندی، معارجالوصول، ص175؛ شبلنجی، نورالابصار، ص155؛ لکنهوی، عبقاتالانوار، ج9، ص384؛ ج14، ص28، 30، 32؛ مرعشی نجفی، شرح احقاقالحق، ج12، ص389، 391، 393، 580؛ ج28، ص615؛ میلانی، نفحاتالازهار، ج8، ص388؛ ج10، ص69.
[2]. هیتمی، الصواعقالمحرقه، ج2، ص594 – 595 (به نقل از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری).
[3]. شبلنجی، نورالابصار، ص154 – 155 (به نقل از تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری).
[4]. صدوق، عیون اخبارالرضا(علیهالسلام) ، ج2، ص143 ـ 145، باب37.
[5]. صدوق، التوحید، ص24 ـ 25، باب اول، ح 21 ، 22 و 23.
[6]. مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص7؛ ج49، ص123.
[7]. هنگامی که کاروان امام(علیهالسلام) حرکت نمود، امام(علیهالسلام) ما را صدا کردند و فرمودند: «ورود در دژ توحید خداوند، شرط و شروط دارد و اعتقاد به (ولایت و امامت) من، ازجملة آن شرایط است که بدون این شرایط، ورود به توحید، محقّق نمیگردد». صدوق، عیون اخبارالرضا(علیهالسلام) ، ج1، ص145؛ همو، التوحید، ص25.