جمعه: 31/فرو/1403 (الجمعة: 10/شوال/1445)

فصل دوم: وفات جناب ابوطالب(ع)

یكی دیگر از اتّفاقات تاریخی كه در ماه مبارك رمضان به ‌وقوع پیوست، وفات حضرت ابوطالب است. بنابه قول شیخ مفید +[1] در هفتم ماه رمضان سال دهم بعثت، سه سال قبل از هجرت، ابوطالب یگانه حامی و كفیل پیامبر‌(ص) وفات نمود.

همان بزرگ‌مرد ارجمندی كه از اجتماع و همدستی قریش و نقشه‌ها و تهدیدات و قطع روابط و آزار و اذیّت ایشان بیم نداشت و تا زنده بود، با خلوص نیّت، از پیامبر اسلام‌(ص) حمایت كرد و به او گفت:

اِذْهَبْ یَابْنَ اَخی، فَقُلْ ما أَحْبَبْتَ فَوَاللهِ لا اُسَلِّمُكَ لِشَیءٍ اَبَداً.[2]

ای پسر برادرم! برو و هرچه دوست داری بگو؛ به خدا سوگند تو را در هیچ پیشامدی تنها نمی‌گذارم.

 

و سروده است كه:

واللهِ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْكَ بِجَمْعِهِم
فَامْض لِأمرِكَ ما عَلَیْكَ غضاضة
وَعَرَضْتَ دیناً قَدْ عَلِمْتُ (عَرَفْتُ) بِأَنَّه

 

 

حَتّی اُوَسَّدَ فِی التُّرابِ دَفیناً‌
أَبشِرْ وَقَرَّ بذاكَ مِنْه عُیُوناً
مِنْ خَیْرِ أَدْیانِ الْبرِیَّةِ دیناً
[3]
 

 

 

 

به خدا قسم هرگز با همه قوایشان به تو دست نمی‌یابند، تا من بر بالش خاک سر بگذارم و مدفون شوم; پس دینت را منتشر كن و دستور خودت را بگذران كه ترسی بر تو نیست; و مژده باد تو را و چشمت را با آن روشن‌ساز، دینی را آوردی كه می‌دانم آن دین، بهترین ادیان برای بشر می‌باشد.

و همان بزرگواری كه در ضمن قصیدة دیگرش می‌فرماید:

أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنّا وَجَدْنا مُحَمَّداً
وَ أَنَّ عَلَیْهِ فِی الْعِبادِ مَحَبَّةً

 

 

رَسُولاً كَمُوسی خُطَّ فی أَوَّلِ الْكُتبِ
وَلا حَیْفَ فی مَنْ خَصَّهُ اللهُ بِالْحُبِّ

 

 

 

 

آیا نمی‌دانید كه ما محمّد‌(ص) را پیامبری مانند موسی‌‌(علیه‌السلام) یافته‌ایم; كه در كتب آسمانی پیشین از او نام برده شده است و به‌درستی‌كه در میان بندگان، برای او محبّتی است و كسی را كه خداوند به محبّت خود مخصوص گردانیده، انحراف و لغزشی ندارد

و نیز می‌فرماید:

 

إِنَّ عَلیّاً وَجَعْفَراً ثِقَتی
لا تَخذُلا وَانْصُرا ابْنَ عَمِّكُما
وَاللهِ لا أَخْذُلُ النّبیَّ وَلا

 

 

عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمانِ وَالنُّوَبِ
أَخی لاُمّی مِنْ بَیْنِهِمْ وَأَبی
یَخْذُلْهُ مِنْ بَنِیَّ ذُو حَسَبٍ
[4]
 

 

 

علی و جعفر در حوادث و ناملایمات روزگار مورد اعتماد من هستند. ]وی به فرزندانش توصیّه می‌كند و می‌فرماید:[ آن حضرت را رها نكرده و خوار نکنید و پسر عموی خود را یاری دهید; ] و این نكته را متذكّر می‌شود كه:[ پدر او از میان برادران برادر پدر و مادری من است و من و او از یك پدر و مادر هستیم. به خدا قسم من، یاری پیامبر‌(ص) را رها نخواهم كرد و او را خوار و بی‌یاور نخواهم گذاشت و نیز هیچ‌کس از فرزندانم - آن مردان با حب و نسب - او را خوار و تنها نخواهند گذاشت.

از حضرت باقر‌‌‌(علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود:

«اگر ایمان ابی‌طالب را در یك كفّة ترازو و ایمان این خلق را در كفه دیگر گذارند، ایمان او سنگین‌تر خواهد بود».[5]

مقام آن حضرت چنان رفیع بود كه پیامبر‌(ص)  در مصیبتش گریان شد

 

و بسیار اندوهناك گردید و جبین راست او را چهار مرتبه مسح فرمود و جبین چپش را سه مرتبه مسح كرد؛ سپس فرمود: ای عمّ! در صغیری پرورشم دادی و در یتیمی كفالتم نمودی و در بزرگی یاری‌ام كردی؛ خدا به تو در برابر یاری من پاداش نیكو دهد. پیامبر‌(ص) پیشاپیش جنازه او می‌رفت و می‌فرمود: صله رحم كردی و جزای نیكو گرفتی.[6]

در سیرة ابن‌هشام از محمد بن اسحاق نقل شده است که: پس از وفات ابوطالب، قریش، بر پیامبر‌(ص) مرارت‌هایی رساندند که در حیات ابوطالب جرأت انجام آنها را نداشتند. از پیامبر‌(ص) روایت شده است که فرمود:

«ما نالَتْ مِنّی قُرَیْشُ شَیْئاً أَكْرِهُهُ حَتّی ماتَ أَبُوطالِب»؛[7]

«قریش دربارة من به چیزی که از آن کراهت داشته باشم نرسیدند؛ تا وقتی ابوطالب وفات كرد».

سال وفات دو یار دیرین پیامبر‌(ص)  حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه، امّ المؤمنین‌(علیهما السلام) «عامُ الحُزْن» نام گرفت.[8]

 


[1] ر.ك: مفید، مسارالشیعه. در مورد وفات ابوطالب اقوال دیگری نیز بین مورخان و محدثان وجود دارد. جهت اطلاع از اقوال رجوع کنید به: ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری؛ ج1، ص100؛ ابن‌قتیبه دینوری، المعارف ص132؛ ابن‌خشاب بغدادی، المحبر، ص11؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص37 – 38؛ طوسی، مصباح‌المتهجد، ص812؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص150؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ج3، ص7؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی‌التاریخ، ج2، ص90؛ ابن‌کثیر، السیرة‌النبویه، ج2، ص122؛ مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص14، 20 – 21؛ ج35، ص82.

[2]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص266؛ طبری، تاریخ، ج2، ص67؛ صالحی شامی، سبل‌الهدی و الرشاد، ج2، ص327.

[3]. كراجكی، كنزالفوائد، ص79؛ بیهقی، دلائل‌النبوه، ج2، ص188؛ ذهبی، تاریخ‌الاسلام، ج1، ص150؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص42.

[4]. فتال نیشابوری، روضة‌الواعظین، ص140 ـ 141؛ مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص121.

[5]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج14، ص68؛ مجلسی، بحارالانوار، ج35، ص156 ـ 157.

[6]. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص35.

[7]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص416.

[8]. مقریزی، امتاع‌الاسماع، ج1، ص45.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: