پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

فصل هفتم: غزوه بدر

در هفدهم یا نوزدهم ماه مبارك رمضانِ سال دوّم هجرت، غزوه بدر اتّفاق افتاد.[1]

پیروزی اسلام و مسلمانان در زیر پرچم توحید و فرماندهی وجود شریف پیغمبر خدا‌(ص) در جنگ بدر، از پیروزی‌های بسیار چشمگیر و باعظمت و اهمیّت تاریخ اسلام است.

این غزوه، نخستین مقابلة سپاه اسلام با كفر و نبرد اهل‌توحید با اهل‌شرك بود.

مشركان در این جنگ، از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمّات بر مسلمانان برتری داشتند. و نفرات و افراد آنها تقریباً، سه برابر سپاه اسلام بود.

پیروزی سپاه اسلام در این جنگ، برای آینده اسلام، از ارزش و اهمیّت ویژه‌ای برخوردار بود و در تعیین مسیر تاریخ اسلام، به‌حسب ظاهر تأثیر فراوان داشت.

این جنگ، برای دین توحید و آیین جهانی اسلام، ارزش حیاتی داشت و فتحی كه در آن نصیب مسلمانان شد، پایه و مادر تمام

 

فتوحاتِ آینده گردید؛ و اهمیّت آن تا ‌حدّی بود كه رسول خدا‌‌(ص) دست به دعا برداشت و به درگاه خداوند متعال عرض كرد:

«اللّهُمَّ هذِهِ قُرَیْشُ قَدْ أَقْبَلَتْ بِخُیَلائِها وَ فَخْرِها تُحادُكَ وَ تُکَذِّبُ رَسُولَكَ اللّهُمَّ فَنَصْرَكَ الَّذی وَعَدْتَنی اللّهُمَّ أَحْسِنْهُمُ الْغَداةَ»؛[2]

خدای این قبیلة قریش‌اند که با همة تکبر و تفاخرشان، با تو به مبارزه برخاسته، پیامبرت را تکذیب می‌نمایند. خدایا نصرت و پیروزی را که به من وعده فرموده‌ای برسان، خدایا صبحگاهان، به آنها نیکی خویش را ارزانی دار».

و در حدیث دیگر است كه وقتی آن حضرت، كثرتِ مشركان و قلّت مسلمانان را دید، روی به قبله نموده، عرض كرد:

«أَللّهُمَّ أَنْجِزْلی ما وَعَدْتَنی أَللّهُمَّ إِنْ تُهْلَكُ هذِهِ الْعِصابَةُ لاتُعْبَدُ فِی الْاَرْضِ»؛[3]

«خدایا آنچه را که به من وعده فرمودی به انجام رسان، که اگر این گروه هلاک شوند، دیگر در روی زمین پرستش نخواهی شد».

 

و آن‌قدر دست‌هایش را به دعا بلند نگاه داشت كه ردایش از دوش مبارك افتاد.

مسلمانان با صبر و استقامت، جهاد كردند و صدق نیّات و راستی ایمان و اسلام خود را آشكار ساختند و خدا آنان را یاری نمود و در جنگ پیروز شده، دین را یاری كردند و پافشاری آنها در این جهاد، سبب گسترش دعوت اسلام و ثبات اركان آن شد.

در این غزوه، مسلمانان از بوته امتحان سربلند بیرون آمدند و نشان دادند كه توانایی رساندن دعوت اسلام به جهانیان را دارا هستند و در هنگام فداكاری و جانبازی، اسلام را از اموال و اولاد و جان‌های خود گرامی‌تر می‌دارند.

وقتی پیغمبر اكرم‌(ص) تصمیم مشركان را با اصحاب و سرانِ قوم در میان گذاشت، مقداد بن عمرو به عرض رسانید:

یا رَسُولَ اللهِ اِمْضِ لِما أَراكَ اللهُ فَنَحْنُ مَعَكَ وَاللهِ لا نَقُولُ لك کَما قالَتْ بَنُو اِسْرائیلَ لِمُوسی:
﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾[4] وَ لکِنِ اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنّا مَعَکُما مُقاتِلُونَ؛[5]

 

مقداد عرض كرد: به هرگونه خدا به تو فرمان می‌دهد اطاعت كن؛ ما با توییم، به خدا سوگند سخنی را كه بنی‌اسرائیل به موسی گفتند (تو و پروردگارت بروید (و با آنان) بجنگید، ما همین‌جا نشسته‌ایم)، نمی‌گوییم؛ بلكه می‌گوییم با شما علیه دشمن قتال می‌كنیم.

و سَعد بن معاذ، زعیم انصار، عرض كرد:

فَقَدْ آمَنّا بِكَ وَ صَدَّقْناكَ، وَ شَهِدْنا أَنَّ ما جِئْتَ بِهِ هُوَ الْحَقَّ وَ أَعْطَیْنا عَلی ذلِكَ عُهُودَنا وَ مَواثیقَنا عَلی السَّمْعِ وَ الطّاعَةِ، فَامْضِ یا رَسُولَ اللهِ لِما أَرَدْتَ فَنَحْنُ مَعَكَ فَوَ الَّذی بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لَوِ اسْتَعْرَضْتَ بِنا هذَا الْبَحْرَ فَخُضْتَهُ لَخُضْناهُ مَعَكَ، ما تَخَلَّفَ مِنّا رَجُلٌ واحِدٌ، وَ ما نَکْرَهُ أَنْ تَلْقِیَ بِنا عَدُوَّنا غَداً، إِنّا لَصَبِرٌ فِی الْحَرْبِ صَدِقٌ فِی اللِّقاءِ لَعَلَّ اللهَ یُریكَ مِنّا ما تَقَرُّ بِهِ عَیْنُكَ فَسِرْ بِنا عَلی بَرَكَةِ اللهِ»؛[6]

سعد گفت: ما به تو ایمان آورده و تو را تصدیق می‌كنیم، و گواهی داده‌ایم آنچه را آورده‌ای حق است، و عهد و پیمان بسته‌ایم كه بشنویم و اطاعت كنیم. ای رسول خدا، آنچه را خدا از تو خواسته است، به انجام برسان. سوگند به کسی که تو را به حق مبعوث کرد، اگر ما را به دریا ببری، با تو می‌آییم، و یك نفر از ما تخلّف نخواهد كرد. از اینكه ما را به

 

نبرد دشمن ببری رنجیده‌خاطر نخواهیم شد. ما در جنگ شكیبا و در هنگام لقاء صادق هستیم. امید است خدا از ما به تو بنمایاند، آنچه را سبب روشنی دیده‌ات گردد. پس بر بركت خدا ما را ببر».

مسلمانان در این جنگ به یاری خدا و صدقِ ایمان، پیروز شدند. این پیروزی ضربه‌ای مهلك بر پیكر كفر و شرك بود، و با آن آغاز، شرك روبه‌فنا نهاد.

 

[1]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص626؛ مفید، مسار‌الشیعه، ص29؛ بهائی، توضیح‌المقاصد، ص16.

[2]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص621؛ واقدی، المغازی، ج1، ص59؛ طبری، تاریخ، ج2، ص441.

[3]. ابن ابی‌شیبه کوفی، المصنف، ج7، ص95؛ ج8، ص474؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ج4، ص437 ; مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص221.

[4]. مائده، 24.

[5]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص615؛ واقدی، المغازی، ج1، ص48؛ صالحی شامی، سبل‌الهدی و الرشاد، ج4، ص26.

[6]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص615؛ طبری، تاریخ، ج2، ص141؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص262.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: