جمعه: 25/اسف/1402 (الجمعة: 5/رمضان/1445)

درس‌های غزوة بدر

1. تنها قوّتِ دلیل و برهان، وضوح علمی و استیلای سلطان حق در ضمایر و قلوب، بدونِ استیلای آن بر عالم خارج و ظواهر اجتماع، سبب حكومت مطلق حق، و محو باطل نخواهد شد و تنها عقیده به

 

اینكه امری حق و امر دیگر باطل است، حق را در دنیای مردم و زندگی جامعه، میزان و مرجع نساخته و باطل را از دنیای انسان‌ها بیرون نمی‌راند. مادامی كه سلطنت باطل باقی باشد و مانند عصر فرعون، اهل‌حق، استضعاف شوند، جامعه از بركات حكومت حق محروم خواهد بود. باید باطل رانده و كوبیده شود، و حق جانشین آن گردد؛ باید حق و حق‌پرستان غالب، و سپاه باطل مغلوب شود، و معنای: ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾[1] ظاهر شود.

اسلام، دینِ حركت و انقلاب علیه چهره‌های ظلمانی و باطل‌پرستان است؛ و یك نظریّه و عقیده ساده ایجابی و علمی نیست.

این درس، از دروس بسیار مهمِّ این واقعه است كه مسلمانانِ عصر ما ضرورت آن را باید درك كنند و علّت انحطاط مسلمانان را در عدمِ‌توجّه به آن جستجو نمایند.

اسلام در عصر حاضر، برای صدها میلیون از پیروانش به صورت یك عقیده ساده و نظریّه صحیح و استوار، كه منطق و علم و برهان آن را تأیید كرده، درآمده است، و مفاهیم دیگر و لزوم ارتباطش با عالم خارج منظور نمی‌شود.

مسلمانان، با كثرت جمعیّت و نفوذ و كشورها و ممالكی كه در

 

اختیار دارند، حركت و نهضت، تشكیل حكومت و ترقّی صنعتی وعلمی و تطبیق اسلام را با واقعیّت اوضاع واجتماع خود، عملاً جزء مفاهیم اسلام نمی‌گیرند؛ بنابراین جامعهِ جاهلی، در سراسر عالم اسلام، جایگزین جامعهِ اسلام شده و زشت‌ترین قیافه‌های مَهیبِ ارتجاع، در اجتماعات آنها خودنمایی دارد.

پری نهفته رخ و دیو، در كرشمه و ناز
بسوخت عقل ز حیرت كه این چه بوالعجبی است

2. مؤمنان باید متّكی به تدبیر خدا و یاری او باشند، و باتوكّل در برابر كثرتِ اهل باطل، خود را نبازند، و شكسته نگردند، و بدانند كه نیرومندترین عاملی كه در جهاد حق‌پرستان با اهل‌باطل، سبب غلبه و پیروزی است، ایمان به مبدأ و حقیقت، ثبات، استقامت، شرافت، هدف و مقصد است.

مجاهدانِ غزوة بدر، با روحیّه قوی، عزم و شوق به یاری حق، میل به شهادت و لقاء‌الله و اینكه جهاد، منتهی به «اِحدى الحُسْنَییَنْ»،[2] یا نصر و پیروزی و یا شهادت و بهشت است، نبرد می‌كردند و از غرور به

 

اسلحه و زیادی مهمّات و تكبّر و خودخواهی پرهیز داشتند.

با این پشتوانه‌ها، اهل‌حق همیشه پیروزند، اگرچه به ظاهر هم مغلوب شوند. اهل‌باطل مغلوبند، اگرچه به ظاهر غالب شوند.

به‌طورخلاصه، اسباب نصر و پیروزی ـ چنانچه از آیات مربوط به غزوه بدر استفاده می‌شود ـ عبارت است از:

1. ثبات در هنگام جهاد و دیدار دشمن و در هرگونه مبارزه با اهل‌باطل.

2. اتّصال به ذكر خدا و اتّكا به كمك و تدبیر او.

3. اطاعت خدا و رسول.

4. پرهیز از نزاع و اختلاف.

5. صبر و شكیبایی بر خطرات و مصائب جهاد.

6. پرهیز از ریاكاری، ستم و خودبینی.

اینها صفاتی است كه تقریباً مسلمانان امروز كمتر دارا هستند و عامل شكست و ضعف آنها در برابر كفّار، فقدان این صفات است.

مسلمانانِ صدر اسلام اگر در جنگی شكست می‌خوردند، یا از نظر ضعف اقتصادی، یا اسلحه و مهمّاتِ جنگی دشمن را قوی‌تر می‌دیدند، ازنظر روحی عقب‌نشینی نكرده و تسلیم نمی‌شدند و دارایی‌های خود را باارزش‌تر از دارایی دشمن می‌دانستند و نعمت ایمان را برتر از هر چیز می‌شمردند؛ و نیروی معنوی و فكری خود را بر قدرت مادّی و

 

ظاهری دشمن غالب و برتر از آن می‌دیدند.

مسلمانان عصر ما، به‌جای اتّكا به یاری خدا و سرمایه‌های فكری و معنوی و شجاعت روحی، بیشتر به نیرو و قدرت مادّی بیگانگان اعتماد كرده، و فریب وعده‌های پوچ و نیرنگ‌های سیاسی آنها را می‌خورند و در تقلید از عادات زشت آنها با یكدیگر به رقابت پرداخته، با پشت‌پا زدن به عادات دینی و بی‌اعتنایی به التزامات اسلامی، خود را به بیگانگان نزدیك می‌سازند. عدّه‌ای به‌گونه‌ای غربزده و خودباخته شده‌اند كه نمی‌توانند به‌طورفرض در یكی از مجامع بین‌المللی با لباس ملّی و اسلامی شركت كنند و حتّی از بستن كراوات كه بندی از بندهای رقیّت است، غافل نمی‌شوند؛ و در مجالس رسمی خویش هم به كسی كه این بند را نبسته باشد، حقّ شركت نمی‌دهند؛ درحالی‌كه می‌بینیم ملل دیگر، با همان لباس ملّی خود در هر مجلس رسمی و بین‌المللی شركت می‌كنند و هیچ‌كس این التزام را علامت عقب‌ماندگی آنها نمی‌شمارد.

اتّحاد و اتّفاق اسلامی كه بزرگترین وسیله قوّت و شوكت و پیروزی مسلمانان بود، امروز به نفاق و تجزیه و تقسیم ممالك مبدّل شده و در هر نقطه و اقلیمی، اجتماعی مجزّا، منفرد و مستقل تشكیل گردیده و حكومت‌های كوچك و ضعیف، تشتت و تفرّق را در عالم اسلام رهبری كرده و برای مصالح و منافع شخصی خود هرگز حاضر نیستند

 

واقعاً علیه منافع استثمارگران شرق و غرب قدمی بردارند و به‌سوی وحدت اسلامی و برداشتن این فاصله‌های دروغین و جعلی پیش بروند و بدین‌سان عالم ‌اسلام را از قوّه مركزی و مركز ثقل و یك مجمع یا هیئت یا حكومت واحدی كه جهان اسلام را رهبری می‌كند، محروم می‌سازند.

هرجا نغمه‌ای و در هر نقطه صدایی بلند است، صدای ناسیونالسیم غربی و ناسیونالیسم‌های دیگر، گوش‌ها را كر كرده و ملل اسلام را به نفع بیگانگان رودرروی هم قرار داده است.

بزرگترین عامل بقای دولت یهودی در قلب كشورهای اسلامی، همین تجزیه و پراكندگی است، و این رهبران حكومت‌ها می‌باشند كه مانع پیروزی مسلمانان هستند.

حكومت ضعیف اردن، به‌جای حمله به اسرائیل، به اسم وحدت اردن و حفظ استقلال اردن، برخلاف خواستِ مردم مسلمان آنجا، فداییان را قتل عام كرد و خیال اسرائیل و ارباب مشترك خود و یهود را از جانب آنها راحت ساخت.

درحالی‌كه كسی نمی‌پرسد: اصلاً اردن یعنی چه؟ و چگونه اردن باید سیاستی مستقل از كشورهای اسلامی و عربی دیگر، داشته باشد؟

ملّیّت اردنی، جز حكومت خاندان امیر عبدالله كه ساخته بیگانه هستند، برای مردم مسلمان اردن معنا و مفهوم دیگری ندارد.

 

امّا به اسم ملّیّت و استقلال، این جزء بسیار كوچك عالم اسلام، با اسلام و مصالح مسلمین مبارزه می‌كند. البتّه جزایر و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و نقاط دیگر نیز وضعیّتی مشابه دارند.

اجتماع واحد صدراسلام، قبایل متشتّت و حكومت‌های ملوك‌الطوایفی، قبیله‌ای واصطكاك منافع و پراكندگی‌های آنها را تحت لوای اسلام و پرچم توحید ویكتاپرستی، به اتّصال، هماهنگی، همفكری و وحدت تبدیل كرد.

در آن روز، مسلمان‌ها تحت رهبری پیامبر اكرم‌(ص) ، حكومتی واحد و ملّتی یكپارچه داشتند، و در سرتاسر عالم ‌اسلام، چیزی به‌نام «قومیّت گروهی»، «تجزیه طلبی» و... وجود نداشت.

هیچ‌كس در فكر تصاحب منطقه یا ناحیه‌ای برای خویش نبود. آنان‌كه علیه حكومت‌ها قیام می‌كردند، هركدام مسلمان و پیرو افكار اسلامی بودند، هدفشان تجزیه نبود؛ بلكه تعدیل، اصلاح و برقرار كردن حكومت اسلامی بود.

روزی نیز برای مسلمانان فرا رسید كه در هر نقطه‌ای، فردی زورمند یا دست‌نشاندة بیگانگان و استعمارگران، خود را رهبر محلّی معرّفی كرده و مردم مسلمان یك نقطه را رودرروی مسلمانان دیگر ـ كه دروغ و تحریكات اجانب، آنها را از هم جدا كرده است ـ قرار داده و این مستمندان را فدایی و قربانی حكومت خود می‌كند.

 

برای مثال، اعراب كه جزئی از پیكر اسلام هستند، با عنوان ناسیونالیسم و قومیّت عربی خود را از پیکرة اسلام و مسلمانان پاكستان، افغانستان، هند، ایران، اندونزی، چین، فیلیپین، و مالایا (مالزی) و نقاط دیگر منفصل ساخته و از ملّیّت عربی داد سخن سرداده‌اند. درصورتی‌كه بین خودشان نیز از ملّت یكپارچه عربی خبری نیست و متجاوز از صد میلیون ملّت عرب‌زبان در برابر هم، گرفتار ملّیّت‌های كوچك و ساختگی شده؛ و با این‌همه دادی كه ملیّت و قومیّت عربی سرداده‌اند، نمی‌توانند و نخواهند توانست (بدون الغای رژیم‌های غیراسلامی) این صد میلیون عرب را متّحد سازند؛ و تجزیه‌ای را كه استعمار در جهان عرب به‌ وجود آورده، از بین ببرند.

در هر گوشه‌ای، كسی دعوی رهبری كرده، و چیزی را كه در نظر نمی‌گیرند، جوامع خود، افكار، احساسات، عقاید و ارزش انسانی آنهاست.

ملّیّت سوری، عراقی، اردنی، فلسطینی، مصری، مغربی، تانزانیایی، تونسی، لیبیایی، سودانی، یمنی جنوبی و شمالی، كویتی، عربی سعودی، الجزایری، حَضَرموتی، مسقطی، قطری، بحرینی، لبنانی و ملّیت‌های دیگر، و میلیون‌ها میلیون انسان مسلمان‌نما، به تشویق و تطمیع، یا به زور و تهدید، پای بِیْرَقِ یك استثمارگر بی‌شخصیّت سینه می‌زنند و از حقیقت كلمه «جامعه» و آیه كریمه: ﴿اِنَّ هذِهِ اُمَّتُكُمْ اُمَّةً

 

واحِدَةً وَاَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾[3] غافل شده‌اند. و در هرجا امّتی منتسب به شخص یا فردی ساخته شده و مسلمانان با پرستش او و پیروی از امیال و هوس‌های او، تعالیم آزادی‌بخش اسلام و پرستش خدای یگانه و همرنگی اسلامی را كنار گذارده‌اند.

پس آن امّت واحده و جامعة یگانه‌ای كه قرآن، ما را به آن دعوت می‌كند، كجاست و كدام یك از این ملل می‌باشد؟ و آن امّتی را كه آیة: ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[4] و نیز: ﴿اَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ علَى الْكافِرینَ[5] وصف می‌كند، در كجا باید جُست؟

اینها که امّتِ واحده نیستند؛ بلكه امّتِ پراكنده و متفرّقه هستند كه بزرگترین علّت بدبختی مسلمانان، و یگانه دلیل بقای نفوذ بیگانه در كشورها، جوامع، مدارس، مطبوعات و مؤسّساتِ فرهنگی ما، و علّت شكست مسلمانان از اسرائیل؛ و علّت آوارگی آنان در اتیوپی و دیگر نقاط جهان نیز همین پراکندگی و تفرقه است.

این نقص، در جنگ بدر و احزاب، خیبر و غزوات دیگر نبود و حتّی در جنگ‌های پس از پیامبر‌(ص)  نیز وجود نداشت؛ ولی امروز گریبان‌گیر

 

جامعه اسلامی شده و معادن و ذخایر او را طعمه دیگران می‌سازد.

مسلمانان صدر اسلام، در سختی‌ها، صبور و شكیبا بودند و مصیبت‌های جانكاه، آنها را از هدف و مقصد خویش بازنمی‌داشت؛ در‌حالی‌كه مسلمانان امروز، به‌قدری خودخواه، تن‌پرور و راحت‌طلب، دنیادوست و بی‌گذشت هستند كه در برابر هر شدّت و سختی، عقب‌نشینی كرده، روحیة خویش را از دست می‌دهند و تسلیم می‌شوند.

مسلمانان صدر اسلام، با خلوص نیّت، در راه سعادت بشر و توسعة قلمرو اسلام با پرچم آزادی بشر و حقوق انسان‌ها كوشا بودند.

عوام‌فریبی و ریاكاری در آنها كمتر بود؛ درصورتی‌كه زُعَمای مسلمانانِ عصر ما، بیشتر به عوام‌فریبی گرویده و از طریق ریاكاری در مقامِ فریفتنِ دیگران هستند.

نظایر این نقایص و عیوب است كه جامعه مسلمانان را بیمار ساخته، و مسلمانان صدر اسلام از آن، مصون بودند.

تا این بیماری‌ها درمان نشود، امّتِ اسلام توانایی تجدید مجد و عظمت گذشته را نخواهد داشت.

این‌جاست كه حقیقت سخنان جاوید و گران‌بهای رسول خدا(ص) آشكار می‌شود:

«یُوشِكُ أَنْ تَداعی عَلَیْکُمُ الْاُمَمُ مِنْ کُلِّ اُفُقٍ کَما
 
تَداعیَ الْأَکِلَةُ عَلَی قِصعتها» قالَ: قلنا: أَمِنْ قِلَّةٍ بِنٰا یَوْمَئِذٍ قالَ: «أَنْتُمْ یَوْمَئِذٍ کَثِیرٌ، وَ لکِنْ تَکُونُونَ غُثاءٌ کَغُثاءِ السَّیْلِ و یَجْعَلُ فِی قُلُوبِکُمْ الْوَهْن» قٰالَ: قُلْنٰا: وَ مَا الْوَهْنُ؟ قٰالَ: «حُبُّ (الْحَیٰاةِ) وَ كَراهِیَةُ الْمَوتِ»؛[6]

«احتمال دارد که دیگر امت‌ها بر شما هجوم آورند، به همان‌گونه که خورندگان بر کاسه‌های غذا حمله‌ور می‌شوند». گفته شد: آیا حمله‌وری آنها به طمعِ کمی ما در آن هنگام است؟

فرمودند: «بلکه در آن هنگام تعداد شما فراوان است، ولی شما همچون کفِ روی سیل هستید که قلب‌هایتان را سستی فراگرفته است». گفتند: منظور از سستی چیست؟ فرمود: «محبت دنیا و ناخوش‌داشتن مرگ».

 


[1] انفال، 8. «تا حق را ثابت، و باطل را نابود گرداند، هرچند بزهكاران خوش نداشته باشند».

[2]. اشاره به آیة 52 سورة توبه. «(ای پیامبر، به کفار) بگو: که آیا برای ما جز یکی از دو نیکی را انتظار می‌کشید (نیکی اول: پیروزی بر دشمن، و نیکی‌ دوم: شهادت در راه خدا و وصول به بهشت الهی)، درحالی‌که ما برای شما امیدوار به عذاب الهی ازجانب او، یا بر دست خودمان (پیروزی بر شما) هستیم».

[3] انبیاء، 92. «این است امّت شما كه امّتی یگانه است، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید».

[4] فتح، 29. «ونیز، بر كافران، سخت‌گیر [و] با همدیگر مهربانند».

[5] مائده، 54. «[اینان] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران قوی و سخت‌گیرند».

[6]. طیالسی، مسند، ص133؛ احمد ابن حنبل، مسند، ج5، ص278؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج2، ص313؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج23، ص330؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص132.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: