جمعه: 31/فرو/1403 (الجمعة: 10/شوال/1445)

مقایسه موقف امام‌حسن و امام‌حسین(علیهماالسلام)

س. حسن بن علی با اینکه یاوران و لشکریانی داشت و می‌توانست جنگ را ادامه دهد اما با معاویه صلح کرد و در مقابل، برادرش حسین بااینکه افرادش کم بودند و می‌توانست صلح کند علیه یزید قیام کرد. پس یکی از دو برادر کارش درست بوده و دیگری کارش اشتباه بوده است؛ زیرا اگر دست‌کشیدن حسن و صلح‌کردن او بجا بوده است، قیام حسین بدون آنکه قدرتی داشته باشد اشتباه است و اگر قیام حسین بجا بوده است، صلح‌کردن حسن اشتباه بوده است.

ج. عجیب است. هرکس آشنایی کمی با تاریخ داشته باشد فرق بین عصر امام‌حسن و عصر امام‌حسین‌(علیهماالسلام)  را می‌داند و این دو عصر، دو موقف و دو جریان را باهم قیاس نمی‌کند و از امام‌حسن‌(علیه‌السلام)  نمی‌پرسد که شما چرا مثل امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  نبودید و از امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  هم نمی‌پرسد که چرا مثل امام‌حسن‌(علیه‌السلام)  عمل نفرمودید؟

درحالی‌که امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  به شهادت رسیده بود و آن سه جنگ بزرگ را معارضان اسلام بر‌پا کرده و موجب ریخته‌شدن آن‌همه خون و اتلاف نفوس شده بودند، معاویه با مکر، خیانت و خریداری دین و ایمان اشخاص، زمینه ادامه جنگ را از بین برده بود و بیشتر یاوران و رزمندگان خسته و به استراحت و آسایش مایل بودند و جز معدودی - که به‌هرحال از امام‌(علیه‌السلام)  جدایی نمی‌جستند - کسی آماده جنگ نبود.

مردم هم از عواقب ادامه تسلّط بنی‌امیه و معاویه آگاه نبودند و گفته ابوسفیان را

 

که گفته بود: «تَلقفُوها(بینکم) تَلقف الکُرَة فَوَالله مَا مِنْ جنّة وَلا نَار»[1] فراموش کرده و بسیاری هم نشنیده بودند و خلاصه احساس خطر نمی‌کردند و ازهرجهت اوضاع چنان بود که هیچ صف‌آرایی در برابر آن هجوم اموی فراهم نبود و به صورتی که امام‌حسن‌(علیه‌السلام)  عمل کرد، موقف اهل حق و مسلمانان واقعی محفوظ ماند.

تحقیق در تاریخ هرچه بیشتر باشد، به صلاح‌بودن اتخاذ موضع امام‌(علیه‌السلام)  ظاهرتر می‌شود.

اقدام امام‌حسن‌(علیه‌السلام) ، یک متارکه جنگ برای نجات اسلام و جلوگیری از رسیدن به وضعی که معاویه رسماً آنچه را در دل داشت - که بر مغیرة ‌بن‌ شعبه هم گران آمد[2]- یعنی برانداختن اسلام و نام پیغمبر اعظم‌(ص)  و در نتیجه، بازگشت رسمی به جاهلیت اموی، بود.

از این جهات حق، امام‌حسن‌(علیه‌السلام)  به‌حقّ منجی بود. آن حضرت با آن حلم بزرگ، با آن اخلاق کریمه، زهد، ایمان و عبادات، سوابق درخشان اهل‌بیت‌(علیهم‌السلام)  را در مردم زنده کرد به‌طوری‌که احدی نبود که منکر شخصیت معنوی، پارسایی و پرهیزکاری او باشد. محبوبیت او در جامعه هم‌طراز با محبوبیت جدّش رسول خدا‌(ص)  بود.

امّا موقف امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  موقفی دیگر بود و شرایط دیگری داشت. معاویه در طول حکومت بیست‌ساله خود با سیاست‌های اسلام‌براندازانه - که در بعضی امور علناً، مثل سبّ امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  و در رشته‌های دیگر مزوّرانه بود - هرچه توانست اسلام را از اصالت انداخت و به چیزی که نمی‌اندیشید اسلام، الزام مردم به اسلام، حفظ

 

سنّت‌های اسلام و امر به معروف و نهی از منکر بود و چون حضرت امام‌حسن‌(علیه‌السلام)  را - که بزرگ بنی‌هاشم و شخص اول اسلام از جهات فضایل شناخته شده بود - مانع از اعلام ]یزید به‌عنوان جانشین خود[ می‌دانست، در کمال خیانت و جنایت، آن حضرت را شهید نمود و یزید را - که همه بر عدم صلاحیت او و سوابق سوء او اتفاق داشتند - به جانشینی خود برگزید و خلاصه، طوری مسلمانان را مقهور نمود که کسی جرئت تذکر و هشدار نداشت.

سیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام، سیر به زوال قطعی بود. یزید را الفهود، القرود و الخمور می‌دانستند و علاوه‌بر ارتکاب قتل امام‌حسین‌(علیه‌السلام) ، واقعه حره و تحلیل نوامیس مردم مدینه بر سپاه شام و جرایم دیگر جنایاتی بود که همه، هویّت ضداسلامی او و پدرش معاویه را برملا ساخته بود.

اسلام به‌طور کامل در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود. برای امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  آن عِدّه و عُدّه نبود که با یزید اعلان جنگ بدهد. تنها راه جلوگیری از آن سیلاب و طوفان اسلام‌برانداز، امتناع از بیعت، اعلام مخالفت و عدم مشروعیت نظام با بذل جان، ایثار، فداکاری و تحمل جانکاه‌ترین مصائب بود که تنها در آن دوران خفقان کسی که مرد این میدان بود و کسی که بیش از هرکس اولی و احق به اعتراض بود امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  بود.

او، خود را به‌تمام‌معنا مکلّف به حفظ دین، نجات اسلام از انقراض و بیدارساختن مردم می‌دانست. بر عهده آن حضرت، حفظ رسالت جدّش، حفظ قرآن و حفظ سوابق درخشان بنی‌هاشم واجب بود.

چیزی از افتخارات اسلامی باقی نمانده بود که یا از بین نرفته و یا دگرگون نشده باشد.

 

موضع امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  این موضع بود که اگر پدر و برادرش هم بودند همین موضعشان بود.

عجیب است که شما می‌گویید: موضع امام‌حسن و امام‌حسین‌(علیهماالسلام)  با‌هم معارض بوده و شیعه ازاین‌جهت گرفتار شده‌اند، هرکدام را درست و صحیح بدانند دیگری را باید ناصواب بگویند!

مثل این است که بگویید: سیره پیغمبر‌(ص)  در مدینه با سیره او در مکه باهم تضاد داشته‌اند!

ولی چه باید کرد، وقتی انسان حرف حساب نداشته باشد، هر باطلی را حقّ و هر حقّی را باطل می‌گوید.

 

 

[1]. بلاذری، انساب‌الأشراف، ج5، ص12 – 13؛ ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج6، ص529؛ خلافت را مثل توپ بربایید (بقاپید) سوگند ]به آنکه ابوسفیان بر آن سوگند یاد می‌کند[ نه بهشتی و نه آتشی در کار است.

[2]. ابن ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج5، ص129 - 130.

نويسنده: