ابنكثیر در البدایة و النهایه خود آورده است: حسین(علیهالسلام) و ابنزبیر از مدینه بهسوی مكّه بیرون شدند و در مكّه اقامت گزیدند. حسین(علیهالسلام) مورد توجّه مردم قرار گرفت. آنها بهسوی او میآمدند در اطراف او مینشستند و سخنش را میشنیدند و از آنچه از او میشنیدند سود میجُستند وگفتههایش را ضبط كرده و مینوشتند تا از او روایت كنند.[1]
علایلی در سموالمعنی نگاشته است: مردم چنان شیفتة معنویّت و
عظمت روح حسین(علیهالسلام) بودند و چنان حسین(علیهالسلام) محبوبیّت داشت كه از همهكس و همهجا منصرف و منقطع شده و بهسوی او میشتافتند. كسی جز حسین(علیهالسلام) نبود كه اینهمه مرید و ارادتمند داشته باشد؛ گویی مردم در وجود حسین(علیهالسلام) حقیقت دیگری از عالم ابداع الهی را تماشا میكردند. چون حسین(علیهالسلام) سخن میگفت مثل آن بود كه زبان عالم غیب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقایق نهان آگاه میساخت و زمانی كه خاموش میشد سكوتش بهگونهای متفاوت آنها را از حقایق دیگر باخبر میساخت؛ زیرا پارهای از حقایق را جز با خاموشی عمیق نمیتوان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصلهای كه در میان سطرها، كلمهها و جملهها میگذارند و همان نقطة خالیِ از نوشته، مانند نوشتههای كتاب، معنایی میدهد كه جز با آن نقطه با هیچ نوشتهای آن معنا را نمیتوان بیان كرد.[2]
كلام فوق نشان از واقعیّتی انكارناپذیر از محبوبیّت علمی حسین(علیهالسلام) در میان مردم دارد. باآنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همهجا در تعقیب آنها بودند تا كسی با حسین(علیهالسلام) رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنیزه و زور نظامی چگونه میتواند مردم را از خودشان، دلشان و ضمیرشان جدا كند؟ قدرت، هر میزان كه باشد نمیتواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنیزه هر قدر كه كاری و نافذ باشد به باطن انسان و معنویّت او نفوذ نمیكند.
علایلی در ادامه آورده است: حسین(علیهالسلام) كثیر الحدیث و الروایه بود، آن زمان بااینكه تعداد بسیاری از اصحاب پیغمبر(ص) نقل حدیث میكردند، امّا مردم همة آنها را ترك كرده و به مجلس حسین(علیهالسلام) میآمدند. پس از این، علایلی احادیثی از آن حضرت نقل میكند.[3]
اخباری كه از حسین(علیهالسلام) نقل شده حاكی از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قریحه و استحكام منطق اوست. این اخبار بیش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت بهگونهای در مسائل علمیّه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر میكرد و فتوا میداد كه موجب تحیّر مردم میشد، تا حدّی كه عبدالله بن عمر در حقّ او گفت: إِنَّهُ یَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً؛[4]
همچنان كه مرغ، جوجة خود را با منقار خود غذا میدهد، حسین(علیهالسلام) نیز در بیت نبوّت و ولایت از سرانگشت علوم رسول خدا(ص) غذا خورد، و از سینة معارف اسلام شیر مكید و رشد و نموّ یافت.
[1]. ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص162، علایلی، سموالمعنی، ص99 – 100.
[2]. علایلی، سموالمعنی، ص100.
[3]. علایلی، سموالمعنی، ص100 – 102.
[4]. علایلی، سموالمعنی، ص148. نظیر این كلمه را یزید در شأن حضرت امام زینالعابدین(علیهالسلام) گفت؛ وقتی به او پیشنهاد كردند كه درخواست آن حضرت را بپذیرد، و اجازه دهد به منبر برود، یزید اجازه نداد و گفت: اگر به منبر برود ما را رسوا میسازد. به او گفتند: از این نوجوان در چنین حال چه بر خواهد آمد؟. گفت: شما از كار این خاندان بیخبرید: هَذَا مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زقّاً. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص137 – 138؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص438؛ محدث قمی، نفسالمهموم، ص465؛ مرعشی نجفی، شرح احقاقالحق، ج12، ص128.