شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

حسین(علیه‌السلام)، شمع بزم عالِمان

ابن‌كثیر در البدایة و النهایه خود آورده است: حسین‌(علیه‌السلام) و ابن‌زبیر از مدینه به‌سوی مكّه بیرون شدند و در مكّه اقامت گزیدند. حسین‌(علیه‌السلام) مورد توجّه مردم قرار گرفت. آنها به‌سوی او می‏آمدند در اطراف او می‏نشستند و سخنش را می‏شنیدند و از آنچه از او می‏شنیدند سود می‌جُستند وگفته‌هایش را ضبط ‏كرده و می‌نوشتند تا از او روایت كنند.[1]

علایلی در سموالمعنی نگاشته است: مردم چنان شیفتة معنویّت و

 

عظمت روح حسین‌(علیه‌السلام) بودند و چنان حسین‌(علیه‌السلام) محبوبیّت داشت كه از همه‏كس ‏و ‏همه‏جا ‏منصرف‏ و‏ منقطع ‏شده ‏و ‏به‌سوی او‏ می‏شتافتند. ‏كسی‏ جز حسین‌(علیه‌السلام) نبود كه این‌همه مرید و ارادتمند داشته باشد؛ گویی مردم در وجود حسین‌(علیه‌السلام) حقیقت دیگری از عالم ابداع الهی را تماشا می‏كردند. چون حسین‌(علیه‌السلام) سخن می‌گفت مثل آن بود كه زبان عالم غیب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقایق نهان آگاه می‌ساخت و زمانی كه خاموش می‏شد سكوتش به‌گونه‌ای متفاوت آنها را از حقایق دیگر باخبر می‏ساخت؛ زیرا پاره‏ای از حقایق را جز با خاموشی عمیق نمی‏توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله‌ای كه در میان سطرها، كلمه‌ها و جمله‏ها می‏گذارند و همان نقطة خالیِ از نوشته، مانند نوشته‏های كتاب، معنایی می‏دهد كه جز با آن نقطه با هیچ نوشته‏ای آن معنا را نمی‏توان بیان كرد.[2]

كلام فوق نشان از واقعیّتی انكارناپذیر از محبوبیّت علمی حسین‌(علیه‌السلام) در میان مردم دارد. باآنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه‌جا در تعقیب آنها بودند تا كسی با حسین‌(علیه‌السلام) رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنیزه و زور نظامی چگونه می‏تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضمیرشان جدا كند؟ قدرت، هر میزان كه باشد نمی‏تواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنیزه هر قدر كه كاری و نافذ باشد به باطن انسان و معنویّت او نفوذ نمی‏كند.

 

علایلی در ادامه آورده است: حسین‌(علیه‌السلام) كثیر الحدیث و الروایه بود، آن زمان بااینكه تعداد بسیاری از اصحاب پیغمبر‌(ص) نقل حدیث می‏كردند، امّا مردم همة آنها را ترك كرده و به مجلس حسین‌(علیه‌السلام) می‏آمدند. پس از این، علایلی احادیثی از آن حضرت نقل می‏كند.[3]

اخباری كه از حسین‏‌(علیه‌السلام) نقل شده حاكی از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قریحه و استحكام منطق اوست. این اخبار بیش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت به‌گونه‌ای در مسائل علمیّه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر می‏كرد و فتوا می‏داد كه موجب تحیّر مردم می‏شد، تا حدّی كه عبدالله بن عمر در حقّ او گفت: إِنَّهُ یَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً؛[4]

همچنان كه مرغ، جوجة خود را با منقار خود غذا می‏دهد، حسین‌(علیه‌السلام) نیز در بیت نبوّت و ولایت از سرانگشت علوم رسول خدا(ص) غذا خورد، و از سینة معارف اسلام شیر مكید و رشد و نموّ یافت.

 


[1]. ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص162، علایلی، سمو‌المعنی، ص99 – 100.

[2]. علایلی، سموالمعنی، ص100.

[3]. علایلی، سمو‌المعنی، ص100 – 102.

[4]. علایلی، سمو‌المعنی، ص148. نظیر این كلمه را یزید در شأن حضرت امام زین‌العابدین‏‌(علیه‌السلام) گفت؛ وقتی به او پیشنهاد كردند كه درخواست آن حضرت را بپذیرد، و اجازه دهد به منبر برود، یزید اجازه نداد و گفت: اگر به منبر برود ما را رسوا می‏سازد. به او گفتند: از این نوجوان در چنین حال چه بر خواهد آمد؟. گفت: شما از كار این خاندان بی‏خبرید: هَذَا مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زقّاً. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص137 – 138؛ بحرانی اصفهانی، عوالم‌العلوم، ص438؛ محدث قمی، نفس‌المهموم، ص465؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق‌الحق، ج12، ص128.

نويسنده: