بهراستيكه قدرت و توانايي مسلمانان صدر اسلام در فراگرفتن
تعاليم و بهكاربستن آن عجيب بوده كه ايمان را با حركت، و معرفت را با قيام و نهضت، همدوش ساخته و در ميادين گوناگون حيات، پيشروي ميكردند.
ولي امروزه شخصيّت مسلمانان مورد هجوم افكار و آراي فاسد واقع شده و اوهام و شكوك و جهالت به واقعيّتهاي دين اسلام، توانايي عرض وجود و فعّاليّت و استقامت آنان را ضعيف ساخته است.
ميان افكار و آرايي كه به مسلمانان تعليم داده ميشود، با افكار و تصوّراتي كه از قرآن برميآيد، از زمين تا آسمان و از شرق تا غرب فاصله است.
مسلماناني كه سورههايي مانند: سوره برائت را تلاوت كرده و با جان خود حقايق آن را آميخته بودند، به جهان و اجتماع و افراد، و زن و فرزند و خويشان و بستگان با چشمي غير از چشمهاي ما مينگريستند. همّت بلند و نظر رفيع آنها را هيچچيز غير از رضاي خدا و اعتلاي كلمه اسلام و ساختن يك اجتماع اسلامي متحرّك و آزاد، قانع نميساخت.
سربازان و مجاهدانشان براي گرفتن كشورها و فتح قلاع، خانهها، بلاد، و حكومت بر عباد و اين كه لشكري بر لشكري پيروز شود و سپاهي سپاه ديگر را مغلوب كند، جهاد نميكردند؛ بلكه جهادشان في سبيل الله و براي آزادساختن انسانها، و برپايي حكومت احكام
خدا، فتح قلوب براي اسلام، رفع تبعيضات و نشاندادن برتري برنامه و موازين اسلامي و انساني بر موازين ديگر و برقراري عدالت واقعي بود.
بين ما و آنان كه نداي اسلام را نداي حيات و آزادي و حركت ميدانستند و آن نداي روحبخش را شنيده و به آن پاسخ مثبت ميدادند و از آن در همة مسائل و رويدادهاي زندگي الهام گرفته و استمداد ميجستند، تفاوت بسيار است؛ چرا كه متأسّفانه بعضاً ما ميكوشيم واقعيّتي را كه در آن هستيم و احوال و ظروفي را كه براي نيل به مقاصد مادّي اختيار و انتخاب كردهايم، با توجيه، تأويل و تحريف نصوص، با اسلام منطبق سازيم و يا اسلام را بر آن تطبيق كنيم و برآنيم كه براي انحرافات خود در مقابل اسلام، معاذيري بيابيم و توجيهاتي ارائه دهيم.
اجتماع اسلامي در عصر رسالت و هر جامعه اسلامي كه تشكيل شده يا بشود، شعارش رهبري و مركزيّت اسلام و تسليم امور، به حكومت اسلام است؛ تا طبق احكام خدا و تعاليم پيغمبر(ص) و بهدور از دخالتها و آراي اشخاص و حكّام، آنها را سامان بخشد.
درحاليكه اجتماع بسيار وسيع و چندصد ميليوني بهاصطلاح اسلامي ما، به معناي واقعي كلمه در مقابل اسلام تسليم نيست؛ از اسلام ميخواهد اوضاع و احوالي را كه دارد، تصويب كرده و در انحرافات
فكري، اخلاقي، سياسي و اجتماعي، معاذير غيرمنطقي را بپذيرد، و اگر اسلام با اعمال زشت و روشهاي منحرف ـ العياذ بالله ـ موافق باشد، آن را مركز اصلاح و ترقّي و دينِ روز ميدانند و اگر انحرافها را امضا نكند و منحرفان را خطاكار بداند، چنين ديني را صالح براي حيات و زندگي نميشمارند، و چون نصوص اسلام در اهداف عاليه خود آنچنان صراحت دارد كه اين مسلماننماهاي جاهل و غافل نميتوانند آن را به مسخره گرفته، و با شهوات، پستيها، آزاديكشيها و اعمال زشت ديگر تطبيق كنند، اسلام را عاجز و ناتوان از رهبري جهان معاصر ميشمارند؛ و در استعداد آن، براي جلوبردن اجتماع مسلمين و بازگشت آنان به افتخارات گذشته، شك ميكنند. درحاليكه جاي هيچ شكّ و ترديدي نيست كه اسلام عاجز از رهبري مسلمين و ساير جوامع بشري نبوده و نيست، و تمام مواد و صلاحيّتهاي رهبري و هدايت بهسوي يك اجتماع كامل و تمام انساني، به تصديق متفكّرين و متتبّعين بزرگ در آن جمع است.
اين ما هستيم كه عاجزيم و شهامت آنكه خود را با تعاليم اسلام منطبق سازيم، نداريم.
اين ما هستيم كه در طوفانهاي شهوت و حبّ جاه و مقام و مادّيّات گرفتار شده و به نداي نجاتبخش اسلام پاسخ نميدهيم.
اين ما هستیم كه در مقابل بيماريها، ضعف و سستي، ناتواني عزم و اراده، ترس از مرگ و حبّ دنيا، ناتوان شده و از مراجعه به پزشك حاذق و خوردن دارو و گرفتن رژيم، خودداري ميكنيم و بيماري خود را غيرقابل علاج ميپنداريم.
اين ما هستیم كه در دامهاي استعمار گرفتار شده، و براي آنكه از آب و نان موقّت ما چيزي كاسته نشود، شجاعت پارهكردن اين دامها را نداريم.
بيترديد، اسلام به ما اجازه نخواهد داد كه اجتماع اسلام را مسخ كرده و به ربا، زنا، قمار، ميگساري، رشوه، خيانت، اختلاط زن و مرد، فحشا و فساد و بيگانهپرستي آلوده سازيم.
يقيناً اسلام به ما اين اجازه را نميدهد كه اجتماعات جاهلي را چنانچه در كشورهاي غيراسلامي رايج است، از نو بسازيم و نيز اجازه نميدهد كه مرتجعانه به اعصار جاهليّت پيش از اسلام برگرديم.
اسلام هرگز با بشرپرستي، تبعيضات نژادي، استثمار، شرك و مظاهر آن، با عَلَمكردن پيكرهها و بتها و پرستش آنها موافقت نمينمايد؛ و مفاهيمي را كه كفّار به ما عرضه ميدارند، صريحاً رد ميكند و فقط منهج و مفاهيم خود را عرضه ميدارد.
آري، هيچگاه از قدرت و توانايي اسلام براي اصلاح جوامع و نجات انسانها چيزي كاسته نميشود و صلاحيّت رهبري جاويدان آن، روزبهروز آشكارتر ميشود.
اسلام در مكاتبي كه در جهان معاصر وجود دارد يا پس از اين وجود مييابد، هضم نميشود و با آنها آميختگي و تركيب پيدا نخواهد كرد.
اين اسلام با جوامعي كه مسلماننماها ميخواهند با الهام از استعمار و به نفع شرق يا غرب بسازند، سازگار نيست و صلح و آشتي ندارد و نصوص كتاب وحديثش با آنها تطبيق نميگردد. ازاينرو، دين اسلام مسلمان دو شخصيّتي را نميپذيرد.
اسلام، دين خداست و دين خدا با استثمار ضعفا، با سرمايهداری كه نتيجه استعباد كارگر و تسلّط كارفرما بر سياست، اجتماع، قانون، محاكم و اخلاق است ـ با اشتراكيّت و الغاي مالكيّت، و با بيشخصيّتساختن انسانها و سلب استقلال از آدمي و بهصورت ماشين و جماد از آن استفادهكردن، مخالف است.
حال اگر در يكجا نوكران شرق و دول اشتراكي و در جاي ديگر مزدوران و سرمايهداران و رژيمهاي بهاصطلاح كهنه، آن را پاسخگوي احتياج بشر ندانند، مهمّ نيست؛ چرا كه اسلام براي هميشه به صداي استعباد و ضدّآزادي از حلقوم هركس كه بيرون بيايد، جواب موافق نميدهد.
اسلام يك مسلك خدايي و يك منهج مستقل است كه بايد به تمام و كمال اجرا شود تا جامعه اسلامي به وجود آيد.
اگر ما بخواهيم براي ضعفي كه در برابر قواي مادّي دشمن داريم و خود را ناچار ميدانيم ـ درحاليكه ناچار نيستيم ـ به خواستههاي آنان عمل كرده و اسلام جديدي اختراع كنيم يا اجازه دهيم كه اسلام نويني را براي ما اختراع كنند، چنين اسلامي ـ كه با مباني تفكّرات شرق و غرب آميخته است ـ اسلام قرآن، دين خدا و دين محمّد(ص) نيست.
آن اسلامي كه پيامبر عزيز اسلام(ص) آورد و خداوند متعال در قرآن كريم راجع به آن ميفرمايد:
حدود، اركان، شعائر، احكام، دعوت و مقاصدش روشن است و اكنون هم بايد مانند چهارده قرن قبل، منبع حركت و فعّاليّت و مصدر اقدام و قيام مسلمين باشد.
اسلام، همان اسلام؛ قرآن، همان قرآن؛ و احاديث و تعاليم، همان تعاليم چهارده قرن پيش است. وسايل تبليغي عصر، درك حقايق و فهم مشخّصات مكتب عالي اسلام را آسانتر ساخته؛ ولي ما در ناحيه عمل، ضعف و كمبود داريم و تصوّرات و افكار دور از حقايق اسلام، ما را به خود مشغول كرده است. شهوات و مادّيّات در ذائقه ما اثر گذاشته و ازاينجهت نميتوانيم با يك جهش، اين دامها و بندها را
پاره نموده و بهسوي دنياي فضيلت، سعادت و انسانيّت و توحيد اسلام، پرواز كنيم.
امّا عاقبت بايد بفهميم و خواهيم فهميد ـ هرچند دير شده و هر آن، ديرتر ميشود ـ كه يگانه داروي دردها و درمان اينهمه بيماري كه بشريّت به آن مبتلا شده و ساماندهنده اينهمه بحران كه در سرتاسر دنياي بهاصطلاح متمدّن در هر زمينه وجود دارد، اسلام است.
بايد با مقياسهاي اسلامي امور را بسنجيم و فكر و عمل خود را هدايت كنيم.
بايد همواره در كلاس اسلام، زانوي تلمّذ زنيم تا به انساني واقعي و رشديافته تبديل گرديم؛ و به سلاح تقوا و پرهيزكاري، مسلّح شويم؛ تقوايي كه سبب هدايتجستن و بهرهبردن از قرآن مجيد است:
«اين است كتابي كه در [حقّانيّت] آن هيچ ترديدي نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است».
تقوايي كه وسيله نجات از گرفتاريها و نابسامانيهاي زندگي و فشارهاي اقتصادي است:
«و هركس از خدا پروا كند، [خدا] براي او راه بيرونشدني قرار ميدهد؛ و از جايي كه حسابش را نميكند، به او روزي ميرساند».
تقوايي كه سبب آسانشدن امور است:
«و هركس از خدا پروا دارد [خدا] براي او در كارش تسهيلي فراهم سازد».
تقوايي كه باعث جداشدن حق از باطل است:
«اگر از خدا پروا کنید براي شما وسيلهاي جهت جداساختن حق از باطل قرار ميدهد».
تقوايي كه به فرمايش علي(ع) امروز پناهگاه و سپري در برابر حوادث جهان است و فردا راه بهشت جاويدان.[6]
آري، صيام و روزه ماه رمضان اگر به شرف قبول، مشرّف و آداب و وقار آن نگاهداري شود، ميوهاش تقوا و محصول آن استحكام
شخصيّت اسلامي و مستعدشدن روزهدار براي فرمانبري و اطاعت اوامر خدا و رساندن دعوت اسلام به جهانيان است.