نكتهای كه در اینجا باید به آن توجّه داشت این است كه: برخی از ملل بهجای عقاید صحیح و حق و كیش معقول و دین خردپسند و توحید خدا، خرافاتی را پذیرفته و به آن ایمان دارند.
این ملّتها یا از اساس، عقاید خرافی داشته؛ یعنی، كیش آنها مبنای منطقی و پاك نداشته و یا اگر داشته بهواسطه علل و دسایس و حوادث و تحریفات خرافاتی كه داخل آن دین شده، به شرك و پرستش غیرخدا آلوده گشته است؛ كه چون تاریخ روشن و كتاب دستنخورده و مورد اعتماد هم در دست ندارند، نمیتوانند آن خرافات را از حقایق جدا كنند؛ مانند: كیش مسیحیت كنونی. ازاینجهت ناچار به ضدّیت با علم برخاسته و در میدان مبارزه با دانشهای بشر، شكست خورده و ایمان پیروان آن مذاهب، سست و بیاثر گردیده است.
تاریخ كلیسا كاملاً این موضوع را نشان میدهد كه علّت بزرگ و اساسی زوال حكومت كلیسا بر قلوب و تسلّط افكار مادّیگری در جهان مسیحیّت، خرافاتی بود كه به اسم دین به آن معتقد شده و ترقّی علم، بیمایگی آن عقاید خرافی را آشكار كرد. ازاینجهت اروپا تا مدّتی به اساس مذهب و دین بیعقیده شده و دین را از ریشه و پایه، بیاساس میپنداشت.