6. اصالت مهدويت
از جهت ابتناى آن بر احاديث معتبر و متواتر
اصالت مهدويت از جهت ابتناى آن بر احاديث معتبر و متواتر در نهايت وضوح است؛ زيرا كتابهاى حديث و صحاح و جوامع و سنن و مسانيد و اصول شيعه و اهلسنّت كه در آنها احاديث مربوط به اين موضوع ضبط و روايت شده است، از حدّ احصا و شمارش خارج است و همچنين در كتابهاى ديگر كه در ساير رشتههاى علوم اسلامى تأليف شده، مثل تاريخ و لغت و حديث و رجال و تراجم و عقايد و كلام و حتّى شعر و ادب و شرح قصايد و اشعار معروف، كه علماى فنون مختلف به اين احاديث استناد كرده و پيرامون شرح و مضامين آنها اظهار نظر نمودهاند.
از عصر رسالت تا زمان ما، صحابه حضرت رسول اعظم(ص) و سپس تابعين و تابعين تابعين و ساير طبقات روات، اين احاديث را روايت نمودهاند.
بسيارى از اين احاديث بالخصوص و بالانفراد بهواسطه شواهد و مؤيّداتى كه حديثشناسان ماهر به آن اعتماد دارند، در نهايت صحّت و اعتبار مىباشند و به مضمون آنها يقين حاصل مىشود و علاوهبراين در مسائل مهمّ مربوط به مهدويت مثل معرّفى شخص حضرت مهدى(علیهالسلام) و برنامههاى مهمّ انقلابى و اسلامى ايشان، اين احاديث در حدّ تواتر و بالاتر مىباشند؛ يعنى در هريك از اوصاف معروف و مشهور حضرت مهدى(عج)، حديث و روايت از پيغمبر(ص) و ائمّه معصومين(ع) آنقدر زياد است كه قطع نظر از مقام وثاقت و صداقت و امانت روايتكنندگان، احتمال تبانى آنها بر دروغ و جعل اين احاديث عقلايى نيست.
موضوع مهدويت، خود يك موضوعى است كه علما و محدّثين بزرگ پيرامون آن و جمع احاديث آن صدها كتاب نوشتهاند كه خواننده عزيز مىتواند براى اينكه تا حدودى از نام كتابهاى اهلسنّت و مؤلفان آنها كه احاديث مهدى را روايت كرده اند و كتابهايى كه در اين موضوع بهطور مستقلّ تأليف نمودهاند و اسامى اصحاب پيغمبر(ص) كه بشارات مهدى را از آن حضرت روايت كردهاند، آگاه شود، به مقدمه كتاب نجمالثاقب مرحوم محدّث نورى و كتاب نويد امن و امان و منتخبالاثر تأليف نگارنده رجوع فرمايد.
اى غايب از نظر به منّت گر گذر شود
ترسم كه در فراق تو عمرم به سر شود
شام بلا و غصه و اندوه سحر شود
عشقت نه سرسرى است كه از سر به در شود
مهرت نه عارضى است كه جاى ديگر شود
ديرى است من به روى چو ماه تو مايلم
من رشته هواى تو اى دوست نگسلم
گرچه تو نور پاكى و من مشتى از گِلم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شير اندرون شد و با جان به در شود
در پرده چند روى فرحزا كنى نهان
از بهر آنكه روى تو مىبينم دمى عيان
باز آى تا به مرده درآيد ديگر روان
از هر كنار تير دعا كردهام روان
شايد كزين ميانه يكى كارگر شود[1]