10. اصالت مهدويت
از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت
در اينكه صدها ميليون مسلمان در جهان زندگى مىكنند، كه تحت تأثير اسلام و نفوذ معنوى آن قرار دارند و اسلام بخشهاى مهمّى از زندگى آنها را فرا گرفته است، شكّى نيست.
مسلمانان ايران، افغانستان، پاكستان، بنگلادش، اندونزى، هند و چين، تايلند، فيليپين، مالزى، تركيه، يوگسلاوى، قبرس، عراق، كويت، بحرين، عربستان، حضرموت، عمان، اردن، سوريه، لبنان، مصر، الجزاير، مراكش، يمن، تونس، تانزانيا، ساحل عاج، اتيوپى، اريتره، سودان، ليبى، استراليا، آلبانى و كشورهاى مسلماننشين تحت سلطه روسيه بهاصطلاح شوروى و ديگر كشورهايى كه مسلمانان در آنها اكثريت دارند يا در اقليّت مىباشند، همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند و اگرچه جوامع آنها اسلامى خالص نيست و جاهليّت در آنها ريشهكن نشده يا در آنها وارد شده است؛ امّا عقيده به اسلام در آنها اثر
گذارده و بسيارى از آثار جاهليّت و عادات و رسوم غير اسلامى آنها را از ميان برده است.
اسلام در معاملاتشان، در معاشراتشان، در عباداتشان، در ازدواجشان و همسردارى و فرزنددارىشان، در فرهنگشان، در اخلاقشان و از تولد تا مرگ و دفن امواتشان، اثر گذارده و نقش عملى اسلام در آنها ديده مىشود. هرچند اسلام عامل و محرّك و برانگيزنده منحصربهفرد آنها نيست و در وجود آنها و جامعه آنها به مقاصدش نرسيده و آنها را با خود و خود را با آنها متّحد نساخته باشد؛ امّا اين مقدار هم قابلانكار نيست كه اسلام در وجود آنها و در رفتار و اعمالشان نقش دارد و چنانكه برخى تبليغ مىكنند كه اسلام از اثر افتاده و نقشى ندارد يا نمىتواند نقشى در عمل و سازندگى فرد و جامعه داشته باشد نيست.
هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوقالعاده است و مايه گسترش و توسعه نفوذش در آن برجا بوده و از آن چيزى كاسته نشده است و آنچه كه لرزه بر اندام استعمار مىاندازد و از آن نگران است، همين نفوذ اسلام است.
اگر ديده مىشود كه تأثير اسلام در عمل افراد و جامعهها متفاوت است و شدّت و ضعف دارد، بايد توجّه داشت كه اين تفاوتها كموبيش هست و علل و عواملى در آن مداخله دارد و درجات عقيدهها و حالات معتقدان نيز مؤثر است. بايد براى اينكه قلمرو نفوذ
اسلام بيشتر شود، اين علل و عوامل را از ميان برد، نه اينكه گمان كنيم زمان اينكه اسلام نقش عملى داشته باشد، گذشته است. يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع و درگيرىها، در اين عصر و در چهارده قرن گذشته كم و ناچيز بگيريم. اسلام هميشه مؤثر بوده و در زندگى تمام مسلمانان و بلكه بيگانگان نقش داشته است و اگر نقش نداشت، از بين رفته بود.
بنابراين سخنى كه وابستگان و مزدوران شرق يا غرب مىگويند و سازندگى اسلام و نقش عملى آن را مخصوصاً در رهبرى جنبشها و حركات آزادىبخش انكار مىكنند، يك ياوهسرايى بيش نيست و انقلاب اسلامى ايران عليه استعمار آمريكا و مقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه روسيه، نشان داد كه اسلام تا چه حدّ در بين پيروانش از نفوذ معنوى برخوردار است و نيروى ايمان و رهنمودهاى اسلام، حكومت ستمگرى كه خود را وارث دوهزاروپانصد ساله استكبار و استعباد مىشمرد و بر قدرت نظامى ابرقدرتهاى جهان تكيه داشت و خود به پيشرفتهترين و مدرنترين سلاحهاى جنگى مجهّز بود، ساقط گرديد.
آرى اسلام دين عمل است و در متجاوز از سيصدوبيست مورد در قرآن مجيد، واژه عمل و مشتقات آن ذكر شده است.
فقه وسيع اسلام و كتابهاى بزرگى كه فقهاى عالىقدر ما نوشتهاند، مثل كتاب شريف جواهرالکلام كه اخيراً در چهل جلد تجديد چاپ شده، حكم عمل و ارشادات و تعاليم عملى است.
در عصر رسول خدا(ص) هم، اسلام در عمل همه و هر فرد، نقش مطلق و مساوى نداشت. فردى مانند على(علیهالسلام) اَبَرمرد اسلام و افرادى مانند شهداى بدر و اُحد و حمزه و جعفر و زيد بن حارثه و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار بودند كه نقش اسلام در عملشان ظاهر بود، افرادى هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصى بودند كه درجه ايمان مثل سلمان و ابوذر و مقداد را نداشتند.
بااينحال، نقش رهبرى و حركت و كنترلكننده اسلام هميشه ادامه داشته و اكنون هم در پيروان اديان و مكتبها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.
اين نفوذ معنوى اسلام و نقش سازنده و كنترلكننده نيرومندى كه دارد، اين نويد را مىدهد كه اسلام روزى دين جهانى شود. اكنون در اين موضوع نمىخواهيم سخن را طولانى سازيم، فقط مىخواهيم به اين تهمت كه برخى مىگويند: اسلام و عقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدّتها قبل در عمل مسلمانان نقشى ندارد، پاسخ بگوييم.
بديهى است اين موضوع را كه نقش اسلام بايد كاملتر و كاملتر شود تا فراگير همه جهات و همه افراد گردد، نيز تأييد مىكنيم و آن را
رسالتى مىدانيم كه برعهده فردفرد مسلمانان مخصوصاً علما و نويسندگان و گويندگان و روشنفكران است.
اسلام هميشه بايد نقش جهانى خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد و ما همه در انتظار عملكرد اسلام و آن روزى هستيم كه اسلام به تمام هدفهايش برسد و بخشهاى مهمّى از دستورات و برنامههاى آن مخصوصاً در رشته نظام و سياست و حكومت كه متروك و از محدوده عمل خارج شده، عملى شود.