جهان از تمام عناصر و اتمها و آنچه در زمین است از انسان و جنبندگان دیگر و گیاهان، معادن، سنگها، دریاها، اقیانوسها، ستارگان
و كرات دیگر از ماه، خورشید، منظومهها، كهكشانها و... همه یك واحد و پدیدة بههم مربوط و وابستهاند. همانطور كه وجود هر فردی از انسان با اشتمال بر میلیونها سلول، گلبول، استخوان، گوشت، مغز، چشم، گوش، دست و پا، زبان، قلب، ریه و... همه یك واحد و هریك از این اجزا نیز به نظر استقلالی، واحدی مشخّص هستند؛ اما در واحد بزرگتر كه وجود انسان است همه بههم مربوط، منظّم و پیوستهاند.
جهان نیز كه مشتمل بر میلیاردهامیلیارد واحد كوچك و بزرگ و ریز و درشت است نیز، یك واحد و همه بههم ضمیمه و مربوط و باهم پیوسته و از هم جدا نیستند و همانطور كه هریك از این واحدها، واحد وجود این، واحد وجود آن، واحد وجود زمین، واحد وجود كوه و... همه پدیده هستند و گذشته آنها بیابتدا و آغاز نبوده است؛ كل عالم نیز پدیده واحد است و مثل میلیاردها پدیده اجزای خود، آغاز و انجامی دارد. بدیهی است كه این پدیده واحد نه خودبهخود پدید آمده است؛ چون برحسب قانون علّیت هر پدیدهای وجودش مستند به علّتی است؛ و نه خودش به كلّیتش و نه به افراد و اجزائش، خود را پدیدار كرده و به وجود آورده است؛ چون لازم میشود كه پدیده پیش از پدیدارشدن، پدیده شده باشد و درعینحال پدیده نباشد تا خود را پدید سازد.
خلاصه، لازمه این حرف، جمع بین وجود و عدم، هستی و نیستی در حال و زمان واحد خواهد بود كه عقلاً محال است. همچنین ممكن نیست كه هیچیك از اجزای این پدیده، پدیدآورنده كلّ آن باشد؛ چون لازم میشود كه این جزء پدیدآورنده خود باشد. پس باید پدیده باشد تا خود را پدید آورد و باید پدیده نباشد تا پدید آورده شود؛ یعنی در آن واحد هم باشد و هم نباشد.
علیهذا حكم تمام اجزا كه پدیده هستند و چنانكه گفتیم در تمام جهات، پدیدههای كوچك شبیه پدیدههای بزرگند، بر كلّ عالم كه واحد بزرگ و پدیده است جاری است و پدیده خاصّیتش چنانكه در میلیاردها پدیده میبینیم، پدیدآمدن است و بیآغاز و ابتدا نیست و لذا كلّ عالم و واحد بزرگ پدیدهها، باید از خارج خود، پدیدآورندهای داشته باشد و آن همان ذات مقدسی است كه به آن «الله» و خدا میگویند. بنا بر این جهانبینی، تمام عالم هستی به دو واحد تقسیم میشود كه یكی اصل و دیگری فرع است. یكی «الله» كه خالق است و دیگری مخلوق؛ یكی پدیده و دیگری پدیدآورنده؛ یكی غیب و دیگری ظاهر؛ یكی مركّب از واحدهای كوچك و بزرگ بیشمار و یكی بسیط و بیجزء و منزّه از مشابهت به واحد فرع. این حقیقتی است كه قرآن كریم در یك آیه كوتاه آن را بیان كرده، میفرماید:
«آیا این خلق (بدون خالق) از نیستی صِرف، به وجود آمدند یا خویشتن را خود خلق كردند؟».
این خداست كه فطرت انسان نیز به او گرایش دارد و میخواهد به او اتّصال پیدا كند؛ چون میبیند این واحدهای كوچك و بزرگ كه واحد جهان از آن تشكیل شده مثل خود جهان از خود، صاحب چیزی نیستند و قدرت و اختیاری كه بتوان به آنها اعتماد نمود از خود ندارند؛ خصوصاً در هنگام ناچاری و ناامیدی از وسایل ظاهری، انسان دلش به صاحب این واحد جهان متوجّه میشود و به او ملتجی میگردد.
هیچكس در هر حدّ از علم و اطّلاع باشد نمیتواند بهطورجزم، وجود او را انكار كند و در موارد سخت به او پناهنده نشود. این خدا برآورنده حاجات، آمرزنده گناهان، صاحب عفو و بخشش و مهربانتر از همه و آگاه از حال همه است، دعای هركس كه او را بخواند میشنود و هركس با او انس بگیرد و در ضمیر وجدانش به او نزدیك شود و با او مناجات كند با او انس میگیرد و به او از او نزدیكتر میشود و همه اوصاف جلال، جمال و كمال برای او ثابت است.