پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیْكَ وَأَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَكَ مُقِرّاً بِأَنَّكَ رَبِّی وَإِلَیْكَ مَرَدِّی... وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِیِّینَ وَآلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمُخْلَصِینَ وسَلَّمَ».[1]

این بخش ـ كه بخش بزرگی از دعاست ـ متضمّن معانی بزرگ توحیدی، تربیتی و اخلاقی است كه باید در آن دقّت بسیار كرد. درعین‌حال به مسائل مهمی از علوم متعدّد مثل تشریح، معرفة‌الاعضاء، فوائدالاعضاء، زیست‎شناسی، روان‌شناسی، جنین‎شناسی و ... نیز اشاره دارد.

این بخش در ابتدا عرض ابتهال و تضرّع و زاری به درگاه حضرت باری‌تعالی و شهادت به ربوبیّت از برای اوست كه همه مخلوقات را برحسب حكمت و اقتضای ذوات آنها زیر پوشش قرار داده است و تربیت اوست كه ناقص را كامل و كامل را كامل‌تر می‎نماید؛ و پس از اقرار به معاد و اینكه بازگشت به‌سوی اوست، نعمت‌های خدا را در پیدایش خود برمی‎شمارد و عنایات و تربیت‌های مرحله‌به‌مرحله او را

 

ـ كه ما را در عوالم مختلف سیر می‎دهد تا به عالم دنیا می‎رساند ـ متذكر می‎گردد.

پس از طیّ این مراحل نیز این تربیت‌ها و عنایات الهی است كه دستگیر او می‎شود. روزی و غذای او را از شیر مادر مقرّر می‎سازد و این‌همه مهر و محبت را برای او قرار می‎دهد و او را در این حال كه كودك گهواره‎ای است از انواع خطرات حفظ می‎نماید تا زبانش به‌ سخن باز می‎شود و رشدونموّ می‎نماید تا آن زمان ‌كه آفرینش او كامل می‎گردد، معرفت را به او الهام می‎فرماید.

و از اینجا با تربیت‌های روحی و عقلانی، عقل و روح او بیش‌ازپیش مدارج كمال و ترقّی را می‎پیماید؛ به عجایب حكمت خدا در عالم آگاه می‎شود و به آسمان و زمین و این‌همه مخلوقات كوچك و بزرگ زمین و آسمان و برّ و بحر با دیده بصیرت و عبرت می‎نگرد و به شكر خدا و یاد او متنبّه و ملتفت می‎شود. خدا به او می‎فهماند و او را متنبّه می‎سازد كه باید شكر این‌همه نعمت‌ها را به‌جا آورد و او را یاد نماید و به عظمت و بزرگی و تنزّه از صفات نقص بستاید.

در این بخش از دعا از نعمت رسالت‌های انبیا و نعمت درك و فهم دعوت آنها و عمل به آنچه موجب رضای اوست سخن به میان آمده است و به نعمت انواع معاش و اموری كه معیشت و زندگی به آن تقوّم دارد از غذا و لباس و غیره اشاره شده است و ضمن اشاره به

 

جهل و جرئت بشر بر خدا، خدا را می‎ستاید كه بااین‌حال این انسان جَری و جسور را دلالت می‎نماید به كارهایی كه او را به خدا نزدیك نماید و توفیق به اعمالی عطا می‎كند كه او را در نزد او وجیه و آبرومند سازد تا حدّی ‌كه اگر همین بنده گستاخ دعا كند و بخواند او را، به او پاسخ می‎دهد و اگر از او سؤال و درخواست بنماید به او عطا می‎فرماید؛ خدایی كه به همه، حقّ نعمت دارد و همه بر سر خوان نعمت‌های غیرقابل احصای او نشسته‎اند؛ و به اطاعت هیچ‌یك از بندگانش نیاز ندارد. او كمال مطلق و بی‎نیاز مطلق است. اطاعت بندگان از او كه به هدایت و توفیق اوست وسیله كمال آنها و تشبّه به اخلاق كامله خداوند متعال است.

مع‌ذلك از اطاعت بندگان شكر می‎نماید و چون بندگان شكر او را به‌جا آورند نعمت را بر آنها زیاد می‎گرداند. همه اینها برای این است كه نعمت‌ها را بر بندگان زیاد گرداند و احسان و انعام خود را بر بنده اتمام فرماید و هم عجز و ناتوانی بشر را در درگاه كبریایی ـ جَلَّتْ آلائُهُ وَعَظُمَتْ نَعْمَائُهُ ـ كه اسما و نام‌هایش مقدس و نعمت‌هایش عظیم است بیان می‎فرماید كه كدام از نعمت‌های او را می‎توان از لحاظ عدد شماره و احصا كرد و به شكر كدام‌یك از انواع عطاهای او می‎تواند قیام و اقدام نماید.

و حال آنكه این نعمت‌ها و عطاها بیشتر از آن است كه شماره‎كنندگان

 

و حساب‌داران بتوانند احصا كنند یا اینكه علم حفظ‌كنندگان بتواند آنها را حفظ نماید و بر آنها محیط گردد. علاوه ‌بر اینها، آنچه را از من صرف كردی و برگرداندی از ضررها و سختی‌ها بیشتر است از آنچه برای من از عافیت، راحتی و آسایش ظاهر است.

سپس به تمام وجود عجز و ناتوانی خود را از ادای شكر نعمت‌ها بیان می‎نماید و شهادت می‎دهد به حقیقت ایمان، یقین و توحید خالص و باطن نهان ضمیر خود و به تمام اجزا و اعضای بدن خود و علایق گذرگاه‎های نورچشم و چین‎های صفحه پیشانی و رخنه‎های گذرگاه نفس و پاره‎های نرمه گوش و مجراهای رسیدن آواز به گوش به الفاظی كه بر زبان و لب‌هایش جاری می‎شود، به گوش، دهان، دندان، سر، مو، عصب، رگ، استخوان و... به تمام حركات ركوعی و سجودی و به‌ حال سكون و خواب و بیداری كه اگر در طول اعصار و دور احقاب، سال‌ها عمر كنم و كوشش و تلاش كنم كه شكر یكی از نعمت‌های تو را به‌جا آورم نخواهم توانست، مگر به منّت تو و عنایت تو كه خود بر من شكر جدید و جاودانی را واجب می‎نماید و ثنا و ستایش تازه‎ای را لازم می‎كند.

نه من تنها، كه اگر تمام شماره‎كنندگان بخواهند احصای نعمت‌های تو را از گذشته، حال و آینده بنمایند از آن عاجزند، مگر نه این است كه تو ای خدا در كتاب ناطق وحی صادق خودت فرموده‎ای:

 

﴿وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّٰهِ لَا تُحْصُوهَا﴾؛[2]

كه واضح است مخاطب به این خطاب الهی نه فقط ابنای بشر از حكما، فلاسفه و علمای هر علم و فنّ و دانشمندان جهان‎شناس و خواصّ و همه عوامّ است، بلكه شخص رسول اكرم‌(ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و سایر ائمّه معصومین(ع) نیز در این خطاب واردند و از آن خارج نیستند، بلكه این ذوات مقدسه بیشتر از همه نام‌بردگان به ‌عجز خود در برابر احصا و تعداد نِعَم الهی، معترف و آگاهند و همین، جهت امتیاز و برتربودن آن بزرگواران از همه اصناف و افراد است.

آنها بیشتر از آنچه همه خود را به خدا محتاج و در درگاه او فقیر می‎بینند، خود را فقیر و نیازمند می‎یابند كه این درك فقر به او از اعظم مقامات انسان است. هركس دركش بیشتر باشد به او نزدیك‌تر و حضورش زیادتر است.

البتّه این نكته نیز قابل‌توجّه است كه چنان نیست كه فقر آنها با دیگران علی‎السّواء باشد با این تفاوت كه درك دیگران از فقرشان مانند آنها عمیق و وسیع نیست، بلكه درواقع فقر آنها به خدای متعال از دیگران بیشتر است، چون هر موجودی و هركسی به اندازه استعداد

 

و صلاحیّت خود به خدا فقیر و محتاج است؛ یعنی می‎تواند از الطاف و عنایات حقّ بهره‎مند شود كه:

گر بریزی بحر  را در كوزه‎ای
 

 

چند گنجد قسمت یک‌روزه‎ای
 

 

ظرفیت و گنجایش افراد مختلف است؛ یك جنبده است كه نیاز به یك قطره آب دارد، یكی هم هست كه یك كوزه آب هم او را سیراب ‎نمی‎كند.‎ هر ‎قدر ‎تشنگی‎ بیشتر ‎باشد، ‎احتیاج ‎به ‎آب‎ زیادتر است.

آب كم جو تشنگی آور به ‌‌دست
 

 

تا بجوشد آبت از بالا و پست
 

 

بر این حساب است كه نبات از جماد احتیاج بیشتر دارد و حیوان از نبات محتاج‌تر است؛ چون استعداد او بیشتر است و انسان از حیوان برتر است و دعوت انبیا و ائمّه(ع) از اشخاص و افراد بر این حساب بوده است كه در حدیث است:

«إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ‏».[3]

با همه، همه مطالب را نمی‎فرمودند و همان‌طور كه به ما دستور داده‎اند خودشان نیز همان‌‌گونه عمل می‎فرمودند. به ما دستور داده‎اند كه:

 

«حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا یَفْهَمُونَ[4] وَلَا تُحَدِّثُوهُمْ بِمَا لَا یَفْهَمُونَ[5] أَ تُریدُونَ أَنْ یُكَذَّبَ اللّٰهُ وَرَسُولُهُ».[6]

باری! در پایان این بخش كه ما اندكی از مطالب بسیار بلند و انسان‎ساز آن را حتّی به‌قدری كه خود می‎فهمیم نگفتیم و باید گفت كه ما همچنان در اول بیان و در آغاز سخن مانده‎ایم و نمی‎دانیم از كجا شروع و در كجا به پایان برسانیم، امام‌(علیه‌السلام) زبان به حمد الهی می‎گشاید و خدا را به صفات سلبیّه و منزّه از شریك و فرزند و صاحب‌اختیار و مداخله‎گر در كار داشتن، یاد كرده، به قرآن مجید و استدلال خداوند استشهاد می‎فرماید:

﴿لَوْ كانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللّٰهُ لَفَسَدَتَا﴾؛[7]

بعد از اینكه حضرت استشهاد به آیه فوق می‎نمایند، سپس به بعضی از صفات ثبوتیه اشاره كرده و این بخش را با حمد خدا و صلوات بر محمد و آل طاهرین(ع) ختم می‎فرماید.

اَللَّهُمَّ عَظِّمْ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِسَیِّدِنَا أَبِی الْأَحْرَارِ وَسَیِّدِ الشُّهَدَاءِ(علیه‌السلام).

 

 

[1]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص342؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص174 – 176؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[2]. ابراهیم، 34. «و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد».

[3]. کلینی، الکافی، ج1، ص23؛ ج8، ص268؛ صدوق، الامالی، ص504؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص37. «ما گروه انبیا مأموریم که با مردم به اندازه عقل خودشان سخن بگوییم».

 

[4]. یعلمون ـ خ ل.

[5]. یعلمون ـ خ ل.

[6]. حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص100. «برای مردم چیزهایی بگویید که بفهمند نه چیزهایی که نفهمند. آیا می‌خواهید که آنها تکذیب خدا و رسول نمایند».

[7]. انبیاء، 22. «اگر در آسمان و زمین جز «الله» خدایان دیگری بود هر دو تباه می‌شدند».

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: