پنجشنبه: 6/ارد/1403 (الخميس: 16/شوال/1445)

بخش پنجم: حرم رحمت
«لَا إِلَهَ اِلَّا أَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَالْبَیْتِ الْعَتِیقِ ... وَإِنْ أَعُدَّ نِعَمَكَ وَمِنَنَكَ وَكَرَائِمَ مِنَحِكَ لَا اُحْصِیهَا».[1]

در این بخش كه از اقرار به وحدانیّت و یكتایی خدا به این وصف كه صاحب بلد حرام (مكّه مكرّمه) و مشعرالحرام و بیت عتیق (كعبه معظّمه) است شروع می‎گردد و با این توصیف از مكه، مشعر و خانه، تعظیم و تجلیل می‎شود، مطالب و معارف بسیار بیان شده است كه معرفت آنها در كمال روح و آرامش جان و تربیت انسان و رشد قوای فكری و ایمانی، بسیار مؤثّر و آموزنده و درعین‌حال لذّت‌بخش و روح‎پرور است.

همه صدای آشنایی با خدا و اعلام آشنایی با او و بیان نعمت‌ها و تربیت‌های كامله اوست. خدا را به اوصافی توصیف می‎نماید كه به برخی از آنها اشاره می‎شود:

ـ با حلمش، از گناهان بزرگ عفو می‎فرماید.

 

ـ با فضلش، نعمت‌ها را تمام و كامل می‎كند.

ـ با كرَمَش، بسیار عطا می‎كند.

ـ در شدّت و سختی ذخیره است.

ـ در تنهایی مصاحب و همدم است.

ـ ولیّ‌نعمت و نازل‌كننده تورات، انجیل، زبور، فرقان (كه مراد یا تمام قرآن كریم است یا تنها سوره فرقان است)، كهیعص و طه و یس والقرآن الحكیم است.

ـ كهف و پناهگاه است هرگاه كه راه‌ها با همه وسعت بر انسان بسته شود و از سلوك آنها عاجز گردد و زمین با آن گستردگی بر او تنگ شود كه اگر رحمتش نباشد شخص از اهل هلاك خواهد بود.

ـ لغزش را اقاله می‌نماید و می‎پوشاند كه اگر پوشش او نباشد بنده از رسواشدگان خواهد بود.

ـ او مؤیّد بنده است به نصرت او بر اعدا و دشمنان كه اگر نصرت او نباشد او در زمره مغلوبین قرار می‎گرفت.

ـ رفعت و بلندی مقام به او مختص است و اولیای او به عزّت او عزیز و عزّتمندند.

ـ سران و زورمندان، طوق ذلّت و خوف او را بر گردن دارند و همه از سطوت و قهر او بیمناكند.

ـ به خیانتِ چشم‌ها، راز دل‌ها و آینده و غیب آگاه و عالم است.

 

ـ كسی است كه جز خودش كسی از هویّت ذات و حقیقت او آگاه نیست.

ـ بادهای بشارت‌دهنده رحمت را او می‎فرستد.

ـ ابتداكننده و ابداع‌كننده و بی‎شبیه و نظیر است.

ـ دائم و بی‎پایان است.

ـ بااینكه بنده كمتر شكر نعمت‌های او را به‌جا می‎آورد، او را محروم نمی‎كند.

ـ و هرچند گناه بنده بزرگ باشد او را رسوا نمی‎سازد.

ـ بااینكه بنده را در حال معصیت می‎بیند، او را بدان مشهور نمی‎سازد و از عنایتش در خُردی و صِغَرْ، سالمندی و كِبَر او، او را محروم نمی‎نماید.

ـ الطاف و احسان‌هایش بیرون از حدّ احصا و شمارش است و نعمت‌هایش پاداش داده نمی‎شود؛ چون پاداش‌دهنده نمی‎تواند حقّ پاداش آن را ادا كند و بیرون از قدرت اوست و او از گرفتن پاداش بی‎نیاز است و از اینكه از كسی سود و نفعی به او برسد منزّه است.

ـ با ما خیر و احسان می‎كند و ما به بدی و عصیان با او معارضه می‎نماییم.

ـ بنده را به ایمان هدایت می‎كند پیش از آنكه شكر امتنان را بشناسد.

ـ بیماری را كه او را بخواند شفا می‎دهد و برهنه‎ای را كه او را بخواند می‎پوشاند.

ـ آن را كه در حال گرسنگی و تشنگی او را بخواند، سیر و سیراب می‎سازد.

 

ـ ذلیلی را كه او را بخواند عزیز می‎گرداند.

ـ نادان را دانا و شناسا می‎فرماید.

ـ تنها را از تنهایی و غایب را از غربت نجات می‎دهد.

ـ حوایج را پیش از آنكه بنده از او بخواهد برمی‎آورد.

ـ دعا را مستجاب می‎سازد و عیوب را می‎پوشاند. گناهان را می‎آمرزد و به مطلوب می‎رساند.

ـ هركس بخواهد نعمت‌های او را بشمارد از عهدة آن برنمی‎آید و نمی‎تواند احصا كند.

اینها و تعدادی دیگر از نعمت‌ها، صفات و اسماء‌الحسنایی كه در این بخش یاد شده‎اند تكرارشان، خواندنشان، تأمل و اندیشه در آنها، موجب مزید معرفت و توجّه به مبدأ، قوّت قلب و اطمینان، آرامش روح و نشاط، خوش‎بینی و بلوغ ایمانی و رشد فكری می‎شود.

امام‌(علیه‌السلام) بیشتر این اسما، صفات و نعمت‌ها را با ادوات خطاب، و نیازمندی‌ها و فقرها را با ضمیر نفس و متكلّم بیان فرموده است.

واضح است آنچه ما می‎نگاریم به‌عنوان استفاده از كلام آن حضرت، هرگز برای رساندن مراد امام‌(علیه‌السلام) رسا نیست؛ چون بیان ما و خصوص، این فقیرِ كم‌مایه در رساندن مقاصد خودمان قصور دارد تا چه رسد در بیان مرادات عالی و عرفانی امام‌(علیه‌السلام) كه استفاده هركس از آن به مقدار فهم و احاطه علمی و بصیرت و معرفت او می‎باشد.

 

مع‌ذلك باید در هر جمله و هر بند دعا تفكّر كرد و قدر این معارف و منابع دعایی معرفت و تربیت را دانست.

باید خدا را چنان‌كه این بزرگواران توصیف كرده و خوانده‎اند توصیف كنیم و بخوانیم و هرچه بتوانیم در توصیف خدا و دعا و مناجات با باری‌تعالی، مكتب توقیفی‌بودن این امور را رعایت كرده و با اصطلاحات قرآنی گرفته شده از پیغمبر و ائمّه طاهرین(ع) در این مسائل سخن بگوییم و خصوصاً از اصطلاحات مصنوعه و مختصّه به اتباع فلاسفه یونان و مدّعیان دروغین عرفان، شعرا و متصوّفه پرهیز كنیم.

مبادا خدا را به اسمایی كه یا نامفهوم و یا اصطلاح خاصّ فرقه‎ای و یا متضمّن شرك، اتّحاد و حلول و امور باطل دیگر باشد بخوانیم.

روش خداشناسی و تعلیم معرفت همان است كه انبیا و پیغمبران كه مبعوث به دعوت همگان از خواصّ و عوام بوده‎اند داشته‎اند. به‌جای یك عمر خواندن بعضی كتاب‌های فلسفی یا عرفانی ـ كه پر است از مطالبی كه ما هرگز مكلّف به بحث و غور در آنها نیستیم بلكه در بسیاری از آنها مأمور به ترك بحث و كاوش می‎باشیم ـ باید همین كتاب خلقت و آفرینش را خواند و همان‌طور كه قرآن فرموده تفكّر در خلق آسمان و زمین و اختلاف شب و روز و غیرها نمود و از مطالعه آیات آفاقیّه و انفسیه در تكمیل معرفت كمك گرفت.

راهی كه همه مردم از چوپان كه در بیابان به چرانیدن گوسفند مشغول است تا بزرگ‌ترین دانشمندان انسان‎شناس، حیوان‎شناس،

 

كیهان‎شناس و... با آن به خدا می‎رسند و بر معرفت خود می‎افزایند.

راهی كه به عدد نفوس خلایق و شمار كائنات زمینی و آسمانی است:

عَدَدُ الطُّرُقِ إِلَی اللهِ بِعَدَدِ نُفُوسِ الْخَلائِقِ؛

راهی كه به عدد كلمات خدا امكان احصای آن نیست.

قَالَ اللهُ تَعَالَی: ﴿قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴾.[2]

«(ای رسول ما به امّت) بگو: كه اگر دریا برای نوشتن كلمات پروردگار من مركّب شود پیش از آنكه كلمات الهی به آخر رسد دریا خشك خواهد شد، هرچند دریایی دیگر باز ضمیمه آن كنند».

وَقَالَ عَزَّ شَأْنُهُ: ﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَة ٍأَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَانَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللّٰهِ﴾؛[3]

«و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مركّب گردد، باز نگارش كلمات خدا ناتمام بماند».

 

راه‌هایی كه از عدد برگ درختان سبز كه هر ورقش دفتری است معرفت كردگار بیشتر است.

راهی كه از میلیاردهامیلیارد و صدبیلیون سلول‌های اندام كه هریك از میلیاردها انسان، حیوان، جنبده و غیره بیشتر است.

راهی است كه فطرت‌های پاك، آن را پذیرفته و می‎پذیرند.

راهی است كه پیغمبران خدا در هدایت مردم به خدا از آن راه موفّق بوده و میلیاردها امّت مؤمن به خدا به‌ وجود آمده كه هرگز با تبلیغ مكتب‎های فلسفی و سخنان ضدّونقیض و پیچیده فلاسفه، یك‌هزارم آن موفّقیت قابل حصول نبود. زبان فیلسوف نه امّت خداشناس ساخته و نه جامعه موحّد به‌ وجود آورده است. اما زبان انبیا كه قوی‌ترین، محكم‌ترین و نافذترین آنها زبان قرآن مجید و زبان رسالت حضرت خاتم‎الانبیا‌(ص) و اوصیای آن حضرت است، زبانی است كه چنین امّت پایدار و مقاومی به‌ وجود آورده كه چهارده‌ قرن است در برابر هزاران طوفان حوادث، توطئه و هجوم‌های وحشتناك و قتل‌عام‌ها، همچنان پایدار و پابرجا مانده و روزبه‌روز بر توسعه و عظمت آن افزوده می‎شود.

اگر تمام فلاسفه اولین و آخرین یونانیّون و اسلامیّون همه یك‌دل و یك‌زبان با زبان فلسفی خود بخواهند امّتی به مراتب كوچك‌تر و كوچك‌تر از آن به ‌وجود بیاورند، خودشان هم از آن اظهار عجز می‎نمایند و می‎دانند كه آن استدلال‌ها و زبان‌ها، ایمان‌ساز و تعهّدآفرین

 

نیست و اگر در حدودی مؤثّر و فعال باشد از مرز وجود خود فیلسوف تجاوز نمی‎كند، داستانی كه از ابوعلی سینا و شاگردش بهمنیار نقل شده است ارائه‌دهنده همین حقیقت است.

تبلیغ به لسان وحی و زبان كسی كه انسان را آفریده و از همه اوضاع درونی و روحی او آگاه است اثرش عامّ و جمعی است. البتّه در این میان هستند افرادی كه بهانه‎جو هستند و به فرموده قرآن كریم: مرده‎دل و میّت می‎باشند[4] و می‎خواهند خودسرانه عمل كنند و هرچه آنها را بخواهند از ظاهر حیات دنیا به باطن آن متوجّه سازند توجّه نمی‎كنند و چشم خود را می‎بندند و گاه هم با القای شبهه‎ها و شكوك ـ ‎كه بسا بسیاری از آنها هم از مكتب فلاسفه سوفسطائیه و غیر ایشان گرفته شده باشد ـ با حقایق معارضه می‎نمایند.

دعوت انبیا برای این گروه اتمام‌حجّت است و مقصد اصلی، ایمان آنها نیست. چنان‌كه در قرآن مجید است:

﴿لِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾؛[5]
و: ﴿لِئَلَّا یَكُونَ لِلنَّاسِ‏ عَلَى‏ اللّٰهِ‏ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.[6]

 

مقصود قطع عذر است. دعوت انبیا و انذار آنها برای كسب نتیجه مثبت، مختص به كسانی است كه فطرتشان زنده است، چنان‌كه می‎فرماید:

﴿لِیُنْذِرَ مَنْ‏ كَانَ‏ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِینَ‏﴾.[7]

«تا هركه زنده (دل) است او را به آیاتش پند دهد و بر كافران (به اتمام‌حجت) وعده عذاب، حتم و لازم گردد».

﴿إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ﴾.[8]
«تو آنان را بترسانی و اندرز كنی كه پیرو آیات قرآن شده و از (قهر) خدای مهربان به خلوت می‎ترسند».

حاصل این است كه: سلوك مسلك خداشناسی به غیر از این راه‌های واضح قرآنی و لسان وحی و نبوّت و ولایت كه راه‌هایی عامّ و بر اساس منطق، مقبول همه اذهان است از راه دیگر برای هدایت جمعی بشر مفید نیست و راه‌های دیگر از خطر انحراف و افتادن در مسیرهای دور و دراز و عمر بر باد ده، مصون نمی‎باشد و اگر شخص منحرف شد حتماً مسئول انحراف خود خواهد بود و معذور نیست هركس كه باشد و در هر مرتبه‎ای از فلسفه و به‌اصطلاح عرفان قرار گرفته باشد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو برگفتم
 

 

 

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
 

     
 

 

 

[1]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص343 ـ 344؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص177 – 78؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

[2]. كهف، 109.

[3]. لقمان، 27.

[4]. نمل، 80 – 81؛ روم، 52 – 53.

[5]. انفال، 42. «تا آنها که هلاک (و گمراه) می‌شوند از روی اتمام حجّت باشد».

[6]. نساء، 165. «تا بعد از این پیامبران، حجّتی برای مردم برخدا باقی نماند».

[7]. یس، 70.

[8]. یس، 11.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: