جمعه: 31/فرو/1403 (الجمعة: 10/شوال/1445)

بخش ششم: زبان حال بندگان

«یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الَّذِی مَنَنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَنْعَمْتَ ... وَإِنْ تَعْفُ عَنّی فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ وَكَرَمِكَ».[1]

به این بخش از این لحاظ توجّه می‎كنیم كه متضمّن بیان بعضی شئون الوهیت و ربوبیت خداوند متعال و بعضی حالات فقر و احتیاج بنده به او و عرض ذلّت، حقارت و ضراعت به درگاه خداوند قادرِ قاهرِ بی‎نیاز و تذكار نعمت‌های خدای ربّ‎العالمینِ بی‎نیاز، به این بنده محتاج است؛ تا حدّی ‌كه به او هرچه لازم بوده و لازم داشته عطا كرده و تا درجه‎ای به او لیاقت داده كه بتواند ـ باذن‎الله تعالی ـ در عالم تكوین، تصرّف نماید و عامل مشیة‎الله و ارادة‌الله گردد و به شنوایی الهی بشنود، به بینایی حقّ ببیند و به گویایی خدا بگوید.

زبانش زبان حقّ، دستش دست حقّ، و چشمش چشم حقّ شود و مصداق این آیه گردد:

﴿وَ مَا رَمَیْتَ‏ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَى‏﴾؛[2]

 

درعین‌حالی‌ كه مخلوق است بدون ادّعای كفرآمیز حلول و اتّحاد، از او كارهای خدایی صادر شود.

در حدیث قدسی است كه:

«مَا یَتَقَرَّبُ‏ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‏ءٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَإِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوافِلِ (بالنَّافِلَةِ) حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ؛ إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ‏»؛[3]

«نزدیك نمی‎شود به من بنده من به چیزی كه محبوب‌تر باشد به‌سوی من از آنچه بر او فرض و واجب كرده‎ام و همانا بنده من به‌سبب انجام نوافل، به من نزدیكی و تقرّب حاصل می‎كند تا او را دوست بدارم. پس وقتی او را دوست داشتم من گوش او می‎شوم كه به‌وسیله آن می‎شنود، و دیده او می‎شوم كه به‌توسّط او می‎بیند، و زبان او می‎شوم كه به‌واسطه او سخن می‎گوید؛ اگر بخواند مرا اجابت می‎كنم او را و اگر از من سؤال كند به او عطا می‎كنم».

 

این همان مثل «حدید مُحْماة» است كه شاعر می‎گوید:

گوید آتش این به آهن تو منم
ذات ما باشد ز یكدیگر جدا
چون‌كه خود را در اطاعت سوختی
 

 

من تو لیكن تو تویی و من منم
فعل ما فعلی است واحد بی ‎دو تا
آتش قربم به دل افروختی
 

 

اكنون این بندهای دعا را كه در آن تفضّلات و انعامات الهی را بر بندگان برمی‎شمارد به‌دقّت بخوانید.

«یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الَّذِی مَنَنْتَ...؛ ای آقای من! تو آن‌كسی هستی كه منّت فرمودی، یعنی خیر بسیار دادی.

ـ تو آن‌كسی هستی كه نعمت دادی.

ـ تو آن‌كسی هستی كه احسان كردی.

ـ تو آن‌كسی هستی كه زیبا و جمیل آفریدی.

ـ تویی آن‌كه فضل و زیادتی دادی.

ـ تویی آن‌كه كامل كردی.

ـ تویی آن‌كه روزی دادی.

ـ تویی آن‌كه توفیق دادی.

ـ تویی آن‌كه عطا كردی.

ـ تویی آن‌كه بی‎نیاز گردانیدی.

ـ تویی آن‌كه مال و سرمایه بخشیدی.

ـ تویی آن‌كه جاه و منزل دادی.

 

ـ تویی آن‌كه كفایت كردی.

ـ تویی آن‌كه هدایت فرمودی.

ـ تویی آن‌كه نگهداشتی.

ـ تویی آن‌كه پوشاندی.

ـ تویی آن‌كه آمرزیدی.

ـ تویی آن‌كه اقاله كردی و از گناه گذشتی.

ـ تویی آن‌كه قدرت دادی.

ـ تویی آن‌كه عزیز گردانیدی.

ـ تویی آن‌كه كمك و یاری فرمودی.

ـ تویی آن‌كه اعانت كردی.

ـ تویی آن‌كه تأیید كردی.

ـ تویی آن‌كه یاری كردی.

ـ تویی آن‌كه شفا دادی.

ـ تویی آن‌كه عافیت بخشیدی.

ـ تو آن‌كسی هستی كه اكرام كردی و گرامی داشتی.

ـ مقدس و بلند‌مرتبه‎ای تو، از برای توست حمد و سپاس دائم و شكر جاودان».

در این بندها ـ چنان‌كه می‎خوانیم ـ دعاكننده به این‌همه لطف، احسان و انعام خدا به بندگانش اعتراف می‎نماید و آنها را برمی‎شمارد و تفصیل

 

می‎دهد كه از آنها غافل نشود و خدا را در تمام این احوال كه مشمول لطف، عنایت، رحمانیّت و رحیمیّت اوست فراموش ننماید.

در هریك از این بندها با یكی یا بیشتر از صفات و اسماءالحسنی تجدید شناسایی نموده، معرفت خود را تازه و نو می‎كند.

به‌طور فهرست ـ  برای اینكه ابعاد گوناگون این دعا و جمله‎های آن معلوم شود ـ  برخی از اسماءالحسنی را كه بیشتر، از اسمایی است كه از جهت صدورِ فعل خاصّی بر خدا اطلاق شده است یادآور می‎شویم و به این كیفیّت بیان می‎كنیم:

«اَللهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی ذُو الْمَنِّ وَالْإِنْعَامِ وَالْإِحْسَانِ وَهُوَ الْجَمِیلُ الْمُفَضِّلُ، الْمُكَمِّلُ، الرَّزّاقُ، الْمُوَفِّقُ، الْمُعْطِی وَالْمُغْنِی وَالْمُقْنِی وَالْآوِی وَالْكَافِی وَالْهَادِی، الْعَاصِمُ، السَّتَّارُ، الْغَفَّارُ، الْمُقِیلُ، الْعَزِیزُ، الْمُعِینُ، الْمُؤَیِّدُ، النَّاصِرُ، الشَّافِی، الْمُعَافِی، الْمُكْرِمُ، الْمُتَعَالِی».

اطلاق این اسما ـ كه همه اسماءالحسنی است ـ بر خداوند متعال به‌ ملاحظه صدور افعالی است كه در این بندهای دعا به آنها اشاره شده است.

از سوی دیگر در این بخش، بندهایی را كه مربوط به بنده و اعتراف به سوء ‌رفتار او در مقام عبودیّت و اطاعت خدا و درخواست عفو و بخشش است می‎خوانیم و عرض می‎كنیم:

 

«ثُمَّ أَنَا یَا إِلَهِی الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبِی فَاغْفِرْهَا لِی أَنَا الَّذِی أَسَأْتُ ...؛[4]

«اما خدایا! منم كه معترف به گناهانم می‎باشم پس مرا بیامرز.

ـ منم آن‌كه بد كردم، منم آن‌كه مرتكب خطا شدم.

ـ منم آن‌كه همّت بر انجام معصیت گماشتم، منم آن‌كه به راه جهالت و نادانی رفتم.

ـ منم آن‌كه غفلت كردم، منم آن‌كه سهو نمودم.

ـ منم آن‌كه به خود یا به غیر تو اعتماد كردم، منم آن‌كه به عمد، راه تو را ترك كردم.

ـ منم آن‌كه وعده دادم، منم آن‌كه خلف وعده كرده به آن عمل نكردم.

ـ منم آن‌كه عهد خود را شكستم، منم آن‌كه اقرار كردم.

ـ منم آن‌كه اعتراف دارم به نعمت تو بر من و نزد من و با گناه به‌سوی تو باز می‎گردم. پس بیامرز گناهانم را ای كسی كه گناه بندگان به او زیان نرساند و بی‎نیاز از طاعت ایشان است و هم اوست كه هركس را كه عمل صالحی كند، او به كمك و رحمتش توفیق بر آن عمل داده است».

«فَلَكَ الْحَمْدُ إِلَهِی وَسَیِّدِی»؛

«از برای توست حمد و سپاس، خدای من و آقای من!».

 

از این جمله‎ها پس از آنكه خدا را به اوصاف و اسمای حسنایش به‌وسیله جمله‎های مربوط به معرفة‌الله شناختیم، خود را می‎شناسیم و موضع و موقعیت خود را در برابر خدا و این‌همه نعمت‌ها زیر نظر قرار می‎دهیم. این خودشناسی اگر برای انسان خداشناس حاصل شود، اساس كمال، سیر و ترقّی به‌سوی ملكوت اعلی و قرب باری‌تعالی است.

در این سیر آگاهانه انسان متوجّه است كه همه توفیقات و خیرات، همه نعمت‌ها و هرچه دارد همه از اوست و باید از او مدد بخواهد و او را بپرستد غیر از او همه به او محتاج و نیازمندند و او ستّارالعیوب و غفّارالذّنوب است.

ای مرهم سینه‎ها به صد غمخواری
 

 

 

از ما همه زلّت و ز تو غفّاری
 

رسوای دو عالم به یقین خواهم بود
 

 

 

گر پرده لطفت نكند ستّاری
 

     
 

در دنبال این اعترافات باز به برخورد عاصیانه عبد با اوامر و نواهی خدا ابراز، اعتراف و اقرار می‎شود و در واقع با این اقرار از آن سوء‌ برخورد به درگاه خدا عذرخواه می‎شویم:

«إِلَهِی أَمَرْتَنِی فَعَصَیْتُكَ وَنَهَیْتَنِی فَارْتَكَبْتُ نَهْیَكَ فَأَصْبَحْتُ لَا ذَا بَرَاءَةٍ لی فَأَعْتَذِرَ وَلَا ذَا قُوَّةٍ فَانْتَصِرَ، فَبِاَیِّ شَیْءٍ اسْتَقْبِلُكَ یا مَوْلَایَ، أَ بِسَمْعِی أَمْ
 
بِبَصَرِی أَمْ بِلِسانِی أَمْ بِیَدِی أَمْ بِرِجْلِی، أَ لَیْسَ كُلُّها نِعَمَكَ عِنْدِی، وَبِكُلِّها عَصَیْتُكَ یا مَوْلَایَ، فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبِیلُ عَلَیَّ»؛[5]

«خدای من! تو امر كردی به من پس من (به جای اطاعت) تو را معصیت كردم و مرا (از كارهای زشت) نهی كردی، من نهی تو را مرتكب شدم. پس صبح كردم درحالی‌كه نه صاحب برائتی است از برای من تا اعتذار بجویم و نه صاحب قوّه و نیرویی تا با آن نصرت جویم. پس به چه چیز (و با چه رویی) به تو توجّه كنم و تو را قبله دعای خود قرار دهم.

آیا به گوش و چشم یا به زبان یا به دستم یا به پایم؟ آیا همه اینها نعمت‌های تو نیست كه نزد من است و به همه تو را معصیت كرده‎ام.

ای آقای من! از برای تو حجّت و راه است بر من (كه من محكومم و هیچ حجّت و عذری ندارم)».

«یَا مَنْ سَتَرَنی مِنَ الْآبَاءِ وَالْاُمَّهَاتِ أَنْ یَزْجُرُونِی وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالْإِخْوانِ أَنْ یُعَیِّرُونِی، وَمِنَ السَّلَاطِینِ أَنْ یُعاقِبُونِی، وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلایَ عَلَیَّ مَا اطَّلَعْتَ

 

عَلَیْهِ مِنِّی اِذاً مَا أَنْظَرُونِی، وَلَرَفَضُونِی وَقَطَعُونِی»؛[6]

«ای كسی كه مرا پنهان كردی از پدران و مادران (و عیب مرا از آنها پوشاندی) تا مرا نرنجانند و آزار ندهند و از خویشان و برادران تا اینكه سرزنش ننمایند و از زورمندان و سلاطین تا اینكه مرا عقاب ننمایند. و اگر مطّلع می‎شدند ای آقای من! بر آنچه تو اطّلاع داری از من، مرا مهلت نمی‎دادند و ترك می‎كردند و از من می‎بریدند».

سپس عرض خضوع، ذلّت و مسكنت به درگاه الهی می‎نماید و به علم یقینی خود بر اینكه خدا از او از كارهای بزرگ سؤال می‎نماید، تأكید می‎كند كه شاید در آن اشاره به این باشد كه غیر عظائم و امور بزرگ، مورد سؤال قرار نمی‎گیرد. یا اگر مورد سؤال قرار بگیرد سخت‌گیری در حساب و گرفتن جواب سؤال نمی‎شود. یا اینكه سؤال از كلّ آنها و از همه‌كس حتمی نیست و از بعضی آنها یا بعضی اشخاص عفو می‎شود. به‌خلاف امور بزرگ كه اگر بدون توبه و تدارك بمیرد از او سؤال می‎شود.

در این بندها عدل الهی را متذكر می‎شود كه به هر صورت با بنده معامله كند جای سؤال و ایرادی نیست؛ اگر او را عذاب كند به گناهان اوست و اگر عفو فرماید به حلم، جود و كرم خود با او رفتار كرده

 

است كه او حاكم عادلی است كه ستم نمی‎كند و اگر به عدل با بنده گنهكار عمل كند موجب هلاكت او می‎شود لذا دعا می‎كنیم:

«رَبَّنا عَامِلْنَا بِفَضْلِكَ وَلَا تُعَامِلْنَا بِعَدْلِكَ»؛

و در مقام جلب عنایات و تفضّل او به خودمان می‎گوییم:

«یَا كَرِیمُ یَا قَدِیمَ الْإِحْسَانِ وَیَا غَفَّارُ وَیَا جَوَادُ»؛

و به اسم العادل در هنگام دعا بر ظالم، پناه می‎بریم.

 

 

 

 

 

[1]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص344 ـ 345؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص178 – 179؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

[2]. انفال، 7. «و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی بلکه خدا انداخت».

[3]. کلینی، الکافی، ج2، ص352 ـ 353؛ حر عاملی، الجواهرالسنیه، ص121؛ همو، وسائل‌الشیعه، ج4، ص72.

[4]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص344 ـ 345؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص179؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام)..

[5]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص345؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص179؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[6]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص345؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص179؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

موضوع: 
نويسنده: