آیات دسته دوم
اما اين آيات چنانچه گفته شد، در بعضى موارد جزئى و خاصّ، نفى علم غيب از پيغمبر و امام كردهاند؛ مانند آيه:
«از اهل مدينه كسانى مىباشند كه خو كرده و مهارت يافتهاند در نفاق، تو نمىدانى آنها را، ما مىدانيم ايشان را، زود باشد كه عذاب كنيم آنها را دو بار. سپس بهسوى مجازات بزرگى (در قيامت) فرستاده مىشوند».
و مثل اين آيه:
«بگو مالك نيستم براى خودم سود و زيانى را مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر غيب مىدانستم سود فراوانی برای خود فراهم میکردم و به من بدى نمىرسيد».
و مثل آيه:
«و نمیدانم با من و شما چه خواهد شد، و متابعت نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى مىشود».
و مثل آيه:
«و تو چه میدانی که عليون چيست؟».
و مثل آيه:
«داده نشدهايد از دانايى مگر اندكى».
و مانند آيه:
«هرگز در مورد کاری نگو من فردا آن را انجام میدهم، مگر خدا بخواهد».
حلّ اشكال پيرامون تفسير اين آيات علاوه بر آنچه قبلاً بيان شد به چند وجه ممكن است:
راهحلّ اوّل:
ازجمله اينكه ممكن است مراد از ﴿لَا تَعْلَمُهُم﴾ نفى علم از پيغمبر قبل از اعلام خدا يا قبل از آنكه مشيت آن حضرت تعلق به علم به آن موضوع بگيرد باشد كه نفى علم از آنها در اين رتبه شده باشد، رتبهاى كه در آن رتبه بدون تلقى علم از خدا به غيب امكان ندارد.
راهحلّ دوم:
اين است كه گفته شود: جمله ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ﴾ و امثال اين جملهها، گاهى در مقام تعظيم و اعتناى به موضوع آورده مىشود كه گويندهاى كه از مخاطب اعلم و اعظم است، بااينكه مىداند مخاطب هم از آن موضوع بااطّلاع است، مثلاً براى نهايت ذم و نكوهش كسى مىگويد: تو نمىدانى، يا فلانى را نمىشناسى، من او را مىشناسم، كه درحقيقت اين نحو استعمال يك نوع استعمال مجازى مىباشد.
راهحلّ سوم:
اينكه اين كلام خود زمينهسازى و مقدّمهچينى براى مطّلعساختن پيغمبر(ص) از غيب و مآل كار آنها باشد و مراد اين باشد كه: تو از پايان كار اينان باخبر نيستى، ما مىدانيم زود باشد كه ايشان را دو بار عذاب نماييم. بنابراين، اين آيه و همچنين آياتى مثل آيه: ﴿وَمَا أَدْرَيٰكَ مَا عِلِّيُّونَ﴾[7] و آيه: ﴿وَمَا أَدْرَيٰكَ مَا الْقَارِعَةُ﴾[8] در مقام نفى علم از غيب به نحو حقيقت نيست، بلكه در مقام تعظيم شأن موضوع و مواقف و مشاهد قيامت است، تا كسانى كه قرآن را تلاوت مىنمايند هميشه از عظمت اين روز آگاه شوند و به فرمايش شيخ طوسى، مفاد اين كلمات اين است كه: شنيدن كى بود مانند ديدن.
«گويا تو نيستى كه آن را بدانى مادام كه آن را معاينه نكردهاى و نديدهاى آنچه را در آن است از اهوال».
علاوهبراين در مجمعالبيان[10] و التبيان[11] از سفيان ثورى نقل شده است كه به آنچه معلوم است «مَا أَدْرَيٰكَ» و به آنچه معلوم نيست «مَا يُدْرِيكَ» گفته مىشود. بنابراين شكى باقى نمىماند كه اين جمله در مقام نفى علم نيست، بلكه در مقام بزرگشمردن موضوع است.
پس اين آيات اگر دلالت بر علم پيغمبر به غيب نكند، دلالت بر نفى علم غيب از آن حضرت و ائمهعلیهمالسلام ندارد.
راهحلّ چهارم:
در آياتى مثل آيه: ﴿وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾[12] محتمل است اشاره به اين باشد كه اگر علم غيب از طرق عادى داشتم ـ كه علم به آن مجاز است ـ بسيار طلب خير مىكردم، و شاهد بر اين كه مفسرين فرموده اند، اين است:
«من علم به غيب ندارم، مگر آنچه را كه خداوند بخواهد به من بياموزد».
كه غرض اين است كه با وسايل عادى براى من علم غيب حاصل نيست وگرنه برطبق آن عمل مىكردم.
و در آنچه خدا از طرق غيرعادى تعليم كند هم، معلوم است كه عمل محتاج به اذن است؛ زيرا بهطور كلى عمل به آن برخلاف مصلحت و نقض غرض است.
بنا بر اين وجه، حاصل اين مىشود كه در اينگونه امور، علم عادى ندارم و علوم غيرعادى را مجاز نيستم كه برطبق آن عمل كنم يا به كسى اعلام كنم، جز در بعضى موارد استثنائاً.
راهحل پنجم:
نسبت به مثل آيه:
«و نمیدانم با من و شما چه خواهد شد».
اوّلاً: به قرينه آيات ديگر كه همه دلالت بر اطّلاع پيغمبر از عاقبت امر كفار دارد و به قرينه روايات متواتر- كه دلالت دارد بر اينكه
پيغمبر(ص) از آينده خود و اهلبيتش اطّلاع داشت و همچنين از آينده كفار حتى اينكه به صريح خطبه قاصعه، آنهايى را كه در قليب چاه بدر افكنده مىشوند و آنهايى را كه جنگ احزاب را برپا مىكنند مىشناخت[15] - مراد از اين آيه نيز نفى علم عادى و ذاتى است، و بلكه اين آيه دلالت بر علم غيب دارد؛ زيرا مىفرمايد: «من خودم نمىدانم چه مىشود و آنچه را بگويم و اعلام كنم به وحى الهى است»؛ يعنى علم من از مصدر وحى است:
كه درحقيقت معنای آيه اين مىشود كه: من از پيش خود علمى ندارم؛ بلكه از آنچه بر من وحى شود متابعت مىكنم و بدون وحى و اذن اظهار آنچه وحى شده، چيزى نمىگويم.
شايد كفار مىخواستند بهواسطه پيغمبر(ص)، از مطالب آينده و موضوع نفع و ضررهاى خود باخبر شوند كه چون اطّلاع بر آن، خلاف مصلحت همگان و نظام اجتماع است، پيغمبر(ص) آنها را با اين بيان رد مىفرمايد.
راهحل ششم:
راجع به آيه: ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً﴾[17] اين است كه اين آيه
يك دستورالعمل است و مطالبى كه شما نوشتهايد، در سوره كهف وارد نشده است و بيش از تأديب و ارشاد از آيه استفاده نمىشود.