پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

نظامات دیگر

آنچه گفته شد، پیرامون نظامات به‌اصطلاح دموكراسى است كه تقریباً بیشتر نظامات كنونى جهان مدّعى آن هستند؛ امّا نظامات دیگر مثل نظامات كمونیستى و تك‌حزبى معایب و مفاسدشان بیش از اینهاست.

در این نظامات، دیكتاتورى و بى‌اعتنایى به حقوق بشر و كرامت و حرّیت انسان به‌گونه بى‌سابقه‌اى جریان دارد و عدّه‌اى كه گاه شمار آنها به ده درصد دیگران نمى‌رسد، مالك‌الرّقاب و مطلق‌العنان هستند و به اسم حزب و ترقّى، بدترین تجاوزات را به حقوق دیگران معمول مى‌دارند، و اگر در آنجا اكثریت، اقلّیت را ملزم به قبول تصمیمات خود مى‌كنند، در اینجا اقلّیت زورمند و سلطه‌گر و خون‌خوار بر اكثریت تحمیل شده و خود را قیّم و مالك و صاحب‌اختیار اكثریت قرار داده است.

 

و خلاصه دنیا در بین سلطه‌جویان این‌نظام‌ها، بدترین حالات را مى‌گذراند و دسترنج زحمتكشان و كشاورزان و كارگران، صرف تقویت تسلیحات پاسدارى از این حكومت‌هاى فاسد مى‌شود و هزینه‌هایى كه اگر به مصرف نیازمندى‌هاى بشر مى‌رسید، امروز صدها میلیون انسان با رنج و درد گرسنگى و بیمارى‌هاى گوناگون و كمبودها و فشارهاى طاقت‌فرساى تأمین معاش ابتدایى دست به گریبان نبودند.

به نظر مى‌رسد كه سخن‌گفتن از معایب و مفاسد این نظام‌ها و مكتب‌ها توضیح واضح باشد، و اگر رسانه‌هاى گروهى و مطبوعات در اختیار انسان‌ها و افكار سالم بود، احدى به این نظام‌ها گرایش پیدا نمى‌كرد و فریب زمامداران آنها را كه هر روز در نقطه‌اى از جهان، مثل فلسطین، افغانستان، لهستان، اریتره و نقاط دیگر به وحشى‌ترین جنایات دست مى‌زنند، نمى‌خورد.[1]

 

فقط در اینجا آنچه باید توضیح داده شود، درباره آن دسته نظامات سوسیالیستى و دموكراسى است كه مى‌خواهند با حفظ دین و به قول خودشان عدم تعرّض به عقاید مذهبى و احترام از نظامات عبادى و اخلاقى و آزادى تبلیغ دین و رفتن به معابد، موجودیت داشته باشند و دین را در معابد و پرداختن به اخلاق فردى و عبادات، منحصر و محبوس سازند. و نزدیك به یك قرن است كه استعمارگران كوشش مى‌كنند آن را به مسلمانان نیز بقبولانند و آنان را كه از این نظرها و آراى ضدّاسلامى طرف‌دارى مى‌كنند، روشنفكر و متعهّد و متجدّد و مترقّى مى‌خوانند.

اگر مقصود این است كه سوسیالیسم و دموكراسى و حاكمیت ملّى، با دین معارضه‌اى ندارند و هر دو مى‌توانند پا به پاى یكدیگر به پیش بروند؛ زیرا قلمرو سیادت و مداخله آنها با هم ارتباط ندارند؛ قلمرو نظام هرگونه كه باشد، حكومت و سیاست،

 

بازار و خیابان، اداره و كارخانه، قضاوت و قانون و این‌گونه امور است، و قلمرو دین، كلیسا و معبد و اخلاق و نوع پرورى و كارهاى بشردوستانه و نیایش و پرستش است.

پاسخ مى‌دهیم: این برحسب تفسیر نادرستى است كه شما از دین مى‌نمایید و این عین تخطّى و تجاوز به قلمرو دین است. این تفسیر اگر با آنچه مسیحیان به آن معتقدند و آن را تعلیمات مسیح مى‌دانند، مطابق باشد، با رسالات آسمانى ازجمله رسالت مسیح و خصوصاً با رسالت اسلام كه جهانى است و بیشتر احكام و تعلیمات آن مربوط به امورى است كه شما آن را از قلمرو دین خارج مى‌شمارید مخالف است و هر مسلمانى با قاطعیت آن را ردّ مى‌كند.

اسلام هرگز اجازه نمى‌دهد كه در كوچك‌ترین احكام و برنامه‌هایش، تحریف و تغییرى داده شود و حتّى حكم مستحب و مكروه آن را، واجب یا حرام و مباحش را مكروه یا مستحب بگویند.

«حَلَالُ مُحَمَّدٍ‌(ص) حَلَالٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، وَحَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ».[2]

 

و اگر مقصود این است كه در قوانین و احكام و نظامات مالى و قضایى و كلیه امور، قانون اسلام جارى باشد و فقط در انتخاب حكومت، نظام اكثریت را بیاورند و  به روش دموكراسى و حاكمیت ملّى و حكومت مردم بر مردم بروند، این نظر را بپذیرند كه اسلام در امر رژیم و نظام اداره ساكت است و درعین‌حال كه اطاعت از اولى‌الأمر به‌صریح قرآن واجب است[3]، در طرز تعیین ولىّ امر و روش مدیریت جامعه پیشنهاد و دستورى ندارد.

چنان‌كه اخیراً هم بعضى به‌اصطلاح روشنفكران اهل‌سنّت، نظر به اینكه نتوانسته‌اند جریان خلافت را در صدر اسلام، بر پایه یك برنامه معیّن قرار دهند و از سوى دیگر نیز، نمى‌خواسته یا مصلحت ندیده‌اند آن جریان‌ها را كه موجب خانه‌نشینى امام منصوص گردید، غیر‌شرعى اعلام كنند، همین نظر را اظهار نموده كه در امر زمامدارى دستور و برنامه شرعى وجود ندارد و مردم، خود باید این مشكل را در هر عصر به هر شكلى كه صلاح دیدند، علاج نمایند كه طبعاً یكى از این شكل‌ها هم نظام اكثریت مى‌باشد.

و شگفت‌انگیز این است كه بعضى شیعه‌زاده‌هاى به‌اصطلاح روشنفكر نیز چون دیده‌اند نصوص بسیارى را، كه بر خلافت

 

و امامت امیرالمؤمنین(ع) و تعیین آن حضرت به جانشینى پیغمبر‌(ص) دلالت دارد و نظام شورایى و حكومت مردم بر مردم را در اسلام بى‌موضوع مى‌سازد، نمى‌توانند انكار كنند، طرح دیگرى ریخته و نظر دیگرى اظهار نموده‌اند كه هم غرب‌زده‌ها و شیفتگان نظام شورایى و اكثریت و دموكراتیك را راضى كنند، و هم در محیط شیعه، اگر بتوانند معتقدان به نظام امامت را اغفال نمایند.

از سخنان این افراد استفاده مى‌شود كه اذعان دارند به اینكه گزینش‌هاى متعدّد پیغمبر اسلام‌(ص) و تعیین‌هاى رسمى و اعلام‌هاى مكرّر آن حضرت كه در كمال صراحت، امیرالمؤمنین على(علیه‌السلام) را به امارت مؤمنین و امامت و ولایت منصوب داشته است، جهت معرّفى است و نصب و تعیین نیست و اصلاً رژیم امامت یك رژیم موقّت است و مقدّمه نظام شورایى است و براى اینكه بچّه‌هاى آشنا به اصطلاحات غرب و شرق گفتارش را بپذیرند، امامت را به رژیم‌هاى انقلابى سفارش‌شده در كنفرانس «باندونك» تشبیه كرده، چون جامعه هنوز آمادگى آن را نیافته است كه كارش به خودش واگذار شود، رهبر آن انقلاب، یك نفر

 

را كه از همه بیشتر آگاه به انقلاب و اهداف آن باشد و بتواند مردم را در مسیر انقلاب رهبرى كند، به مردم معرّفى مى‌نماید.[4]

این مضمون دو نظر روشنفكرانه در محیط سنّى و تشیّع است؛ امّا پاسخ به این دو نظر:

پاسخ به نظر اوّل: این است كه مهمل‌گذاردن چنین امر مهمّى كه در امور دنیا و بلكه آخرت مردم ـ امرى به اهمّیت آن كم پیدا مى‌شود ـ خلاف لطف و اوصاف كمالیه خدا و ربوبى پروردگار است و علاوه، اقرار به نقص دین است كه به‌صریح آیه: (لْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ)[5] كامل گردیده است.

و چگونه مى‌شود كه معرفت امام بااین‌همه تأكید واجب شده و اطاعت امام نیز برحسب آیه: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُو أَطِیعُوا اللّٰهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ)[6] واجب شده باشد؛ امّا امامى كه باید شناخته شود، معرّفى نشده باشد؛ و ولىّ امرى كه اطاعت از آن واجب است، معلوم نشده باشد. این نظر ـ چنان‌كه قبلاً به آن

 

اشاره كرده و بعد هم اشاره مى‌نماییم ـ كاملاً غیرمنطقى است و قابل‌قبول نیست.

و امّا پاسخ به نظر دوّم: این است كه اوّلاً: اصولاً نظام دموكراسى و حكومت مردم بر مردم با شرایع ابراهیمی و توحیدى خصوصاً اسلام كه ابعاد گوناگون توحید را شرح و بسط داده و دعوت توحیدى‌اش خالص و دور از شائبه‌هاى شرك در اختیار بشریت قرار دارد، منافات دارد و قبول این‌گونه رژیم‌ها با قبول سایر نظامات اسلام، مثل تلفیق بین شرك و توحید است. بین حكومت خدا بر مردم و حكومت مردم بر مردم همان فاصله است كه بین حكومت خدا بر مردم و حكومت شاه بر مردم است:

(اَللّٰهُ  وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )؛[7]

«خدا ولیّ و سرپرست اهل ایمان است، آنان را از تاریكى‌هاى جهان بیرون آرد و به عالم نور برد، و آنانكه راه كفر ورزیدند، اولیای آنها طاغوت‌ها هستند كه آنها را از عالم نور بیرون آورده و به تاریكى‌هاى گمراهى افكنند».

 

نظام اسلام، حكومت خدا و احكام الهى است و ولایت‌ها هم باید از جانب او و  به اذن و تشریع او باشد.

ثانیاً: نظام امامت نظام موقّت نیست، چنان‌كه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مى‌فرماید:

«اَللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّةٍ»؛[8]

«هیچ عصر و زمانى زمین خالى از وجود حجّت و امام نخواهد بود».

ثالثاً: آیاتى مثل: (قَالَ إِنِّى جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً([9] و ) (یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ) [10] و (إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً)[11] صراحت دارند بر اینكه امامت معرّفى ساده نیست؛ بلكه جعل و انتصاب الهى است.

رابعاً: این‌همه نصوص و روایات كه در مورد امامت ائمّه^ رسیده است، به‌صراحت دلالت بر انتصاب آنها به امامت دارد

 

و هرگز به این صورت كه «آنچه از سوى خدا و پیغمبر انجام مى‌شود، معرّفى است؛ امّا تعیین و گزینش باید از جانب مردم باشد» قابل توجیه نیست؛ زیرا سؤال مى‌شود: اگر مردم، دیگرى را به زمامدارى برگزیدند، آیا وجوب اطاعت خواهد داشت یا نه؟ و آیا شخص معرّفى‌شده بدون گزینش مردم به‌خصوص با گزینش دیگرى، وجوب اطاعت دارد یا نه؟ و آیا خود شخص معرّفى‌شده، باید از برگزیده مردم اطاعت كند یا نه؟

اینها سؤالاتى است كه پاسخ صحیح آن، ردّ این نظریه به‌اصطلاح روشنفكرانه است.

 

[1]. اگر انسان شرافت‌مندی بخواهد علیه این نظام‌ها ادّعانامه صادر كند، باید كتاب‌ها بنویسد و سرانجام بگوید: صد آفرین به عالم حیوانات درنده و شهوت‌ران!!

همین امروز (دهم رمضان 1402ق) رادیو بی بی سی اطّلاع داد كه عدّه‌ای از نمایندگان كنگره آمریكا به اعتیاد و آمیزش با جوان‌هایی كه به‌عنوان نامه‌رسان و شغل‌های دیگر در ارتباط بوده‌اند، متّهم شده‌اند. این نمایندگان بزرگ‌ترین مجمع سیاسی جهان كه در تعیین سیاست‌های جهان و نظام فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آمریكا مؤثرند و جریان‌های استعمار آمریكا و جنایات آن را رهبری می‌نمایند و به قدرت تكنیك و صنعت افتخار می‌كنند، این جوان‌ها را فریب داده و به وعده ترفیع مقام و رتبه در منجلاب فساد وارد می‌نمایند. از این‌گونه خبرها از غرب و شرق متمدّن و مترقّی بسیار شنیده و می‌شنویم. آلبرت ماشه رهبر كمونیست‌های فرانسه سال‌ها است كه با زن قانونی فرد دیگری زندگی می‌كند و از آن زن دو فرزند هم دارد.

نظام‌های كنونی، نظام‌هایی است كه امثال ریگان و برژنف و میتران و تاچر از آنها سر در می‌آورند و جنایات فلسطین و لبنان و افغانستان و نقاط دیگر را برای توسعه‌طلبی و استثمار انسان‌هایی كه قیمت یك فردشان در انسانیت از تمام استعمارگران آمریكا و كمونیست‌های روسیه بیشتر است، مرتكب می‌شوند و همه این جنایات را تجدّد و ترقّی گفته و به اسم صلح و همزیستی مرتكب می‌شوند.

[2] . صفار، بصائرالدرجات، ص168؛ کلینی، الکافی، ج1،‌ص58؛ مجلسی، بحارالانوار، ج86؛ ص148.‌

.[3] نساء، 59.

[4]. منظور انقلاب‌های قبل از دهه پنجاه و سوسیالیستی و یا به ظاهر دموكراسی بوده است.

[5]. مائده، 3. «امروز دین شما را کامل کردم».

[6].  نساء، 59. «و ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ‌اطاعت کنید خداوند را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولواالامر (اوصیای پیامبر) را».

[7]. بقره،  257.

[8]. نهج‌البلاغه، حكمت 147 (ج4، ص37)؛ صدوق، کمال‌الدین،‌ ص294؛ ابن‌شعبه حرانی،‌ تحف‌العقول، ص170.

[9]. بقره، 30. «من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد».

[10]. ص، 26. «ای داوود ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم».

[11]. بقره، 124. «من تو را  امام و پیشوای مردم قرار دادم».

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: