13. دعای ندبه، و کفر و شرک
اگر كسى بگويد: دعاى ندبه كفر و شرک است، چون خواندن غيرخدا شرک است، و در اين دعا امام(ع) را مىخوانيد و براى حوايج خود او را ندا مىكنيد و ... .
جواب اين است كه: اكنون از مرگ ابنتيميّه (متوفى 728 ق.) بيش از هفتصد سال مىگذرد، صدها سال است شبهات او مطرح شده و پاسخهاى مستدل و برهانى، به شبهات او و پيروانش كه فتنهها برپا كرده و آنهمه قتل نفوس مرتكب شدند و تفرقه ايجاد كردند، و آلت دست استعمار شدند، داده شده است و صدها كتاب از اهلسنّت و شيعه بطلان اين فرقه را آشكار ساختهاند، و اكنون كه برخى از پيروان ابنتيميه و محمّد بن عبدالوهاب رو به اعتدال كرده، و متوجّه مىشوند گذشتگان آنها خسارتهاى جبرانناپذير به اسلام وارد كردند، و مىفهمند كه تهمتهايى كه به مسلمانان مىزدند، و آنها را
كافر و مشرك مىشمردند، مبنى بر جمود و تعصب باطل فرقهاى يا تحريك و دسايس سياسى بوده، نمىدانم چرا اين زمزمهها از نو آغاز شده، و از كجا و كدام منبع استعمارطلب، الهام مىگيرند و با التزام به عقايد تشيّع، اين نغمهها را براى چه آغاز كرده و مقصدشان چيست؟!
اگر بگوييم تحفه نوظهورى است، كه همه مىدانند كه بچههاى شيعيان حجاز و قطيف نيز جواب اين شبهه را ياد گرفتهاند.
علمايى مانند «كاشفالغطاء» و «سيد محسن امين» كه افتخار عالم اسلام مىباشند، در عصر خودمان به اين شبهات جواب دادهاند.
مسئله شفاعت و توسل و دعا، همه حدود و ثغور و مرزهايش روشن شده است.
شما بگوييد اين آيات:
«پس نخوانيد با خدا احدى را».
«بگو: اين است و غير از اين نيست كه مىخوانم پروردگارم را و شريك نمىگيرم براى او احدى را».
«بهدرستىكه آن كسانى كه غير از خدا مىخوانيد، بندگانى مثل شما هستند».
«و كيست گمراهتر از آنكه مىخواند غير از خدا كسى را كه پاسخ به او نمىدهد تا روز قيامت، و ايشان (خواندهشدگان) از خواندن آنها (خوانندگان) غافلند».
چه ارتباطی با دعاى ندبه و خطاب به امامعصر(ع) دارد كه:
اوّلاً: گفتم مخاطب قراردادن غايب، در مقام اظهار علاقه و تألّم از هجر و فراق، و اينگونه امور، يك امر عرفى و ذوقى است كه غرض خطاب حقيقى نيست؛ بلكه به داعى اظهار اندوه و تأسف اينگونه خطابات مىشود. بنابراين دعاى ندبه بهحساب ايرادكننده هم كفر و شرك نخواهد بود؛ زيرا خطاب به داعى ديگر، يا معنای ديگر، استعمال مىشود.
ثانياً: مسلماً دعايى كه در آيات شريفه مورد نهى واقع شده، دعاى خاصى است؛ زيرا مطلق دعا و خواندن غير، حتى به قول شما دعاهاى متعارف و روزمره مراد نيست. بنابراين مىگوييم: آنچه از اين آيات استفاده مىشود، و شواهد بسيار از آيات و اخبار و حكايات، آن را تأييد مىكند، اين است كه دعا و خواندن غير، كه منهىّعنه و شرك است، اين است كه غيرخدا را بهعنوان اينكه متصرف مستقل و نافذالامر در اسباب و مسبّبات كائنات و مالك امور دنيا و آخرت است، در عرض خدا بخوانند، يا او را با خدا، كارساز و شريك قرار داده و خالق و رازق و قاضىالحاجات شمارند.
امّا اگر كسى را مقرّب بدانيم و بر نظام اسباب از جانب خدا مسلط بشناسيم و او را بخوانيم، درحالىکه او در درگاه خدا داراى چنين تقربى نباشد و چنين تسلط و قدرتى به او عطا نشده باشد، اطلاق شرك بر آن، اگرچه مجازاً صحيح است، ولى بهطور حقيقت شايد صحيح نباشد.
بله اين عمل، افترا و اختراع بوده و داخل در «مَا أَنْزَلَ اللهُ بِهِ مِنْ سُلْطَانٍ» است ولى ادخال چيزى كه «مَا أَنْزَلَ اللهُ بِهِ مِنْ سُلْطَانٍ» است در «مَا أَنْزَلَ اللهُ بِهِ مِنْ سُلْطَانٍ؛ چيزى كه خدا بر آن حجت نازل كرده است» هرچند حرام است، ولى «مَا لَا يُنَزِّلُ اللهُ بِهِ مِنْ سُلْطَانٍ؛ چيزى كه خدا بر آن حجت نازل نمىكند»، نيست و شرك حقيقى نمىباشد. و كفربودن آن
هم در صورتى است كه به انكار ضرورى برگشت كند، و الا بدعت و حرام است.
بنابراين، اگر مثل انبيا و اوليا را كه تقرب خاص به درگاه الهى دارند و مىدانيم دعايشان مستجاب مىشود و بهواسطه صدور معجزات و كرامات معلوم شود كه باذن الله تسلط بر نظام اسباب دارند، چنانچه درباره عيسى بن مريمعلیهماالسلام مىفرمايد:
«همانا من از گل، پيكر مرغى را براى شما مىسازم».
كسى بخواند كه باذن الله كار او را بگشايد، و مشكل او را حل كند، نه كفر است و نه حرام، تا چه رسد به اينكه از او بخواهد كه از خدا درخواست كند حاجت او را برآورد؛ چنانچه «حواريين» از عيسى(ع) مائده خواستند، و سؤال خود را بهصورت اين جمله: ﴿هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً...﴾[6] عرض كردند، و عيسى(ع) دعا كرد و مائده نازل شد.[7]
حال آيا شما مىگوييد: مگر حواريين خودشان نمىتوانستند از خدا مسئلت نمايند، و مگر درخواست از خدا واسطه و شفيع لازم دارد؟
حاصل اينكه: استشفاع و توسل به انبيا و اوليا - كه تقرّبشان به درگاه الهى و تسلطشان به امر خدا بر نظام اسباب معلوم است - خواه در حال حياتشان و خواه پس از ارتحالشان از اين دنيا، نه شرك است و نه كفر.
و آيه:
«و اگر ايشان، وقتى ظلم به خودشان كردند، آمدند نزد تو، پس از خدا طلب آمرزش كردند، و طلب آمرزش كرد پيامبر براى آنها، هرآينه مىيابند خدا را بسيار توبهپذير و رحيم».
بر رجحان آن صراحت دارد.
و حتى نسبتدادن بعضى كارها كه از افعال خاصه الهى است به آنها، مثل شفاى امراض – درحالىكه نسبتدهنده فقط خدا را شافى و خالق و رازق مىداند - كفر نيست؛ زيرا اين اعتقاد معلوم او قرينه حاليه است بر اينكه اين اطلاقات به نحو مجاز است، كه نظاير آن در كلام عرب و عجم زياد است، مثل «أَنْبَتَ الرَّبِيعُ الْبَقْلَ» كه اگر يك فرد مادى
آن را بگويد، بر معنای حقيقى حمل مىشود و كفر است و اگر موحد بگويد بر معنای مجازى حمل مىشود و چنين كسى، غيرخدا را فاعل اين افعال نمىداند، يا فاعل را باذن الله فاعل مىداند، مثل:
«بهدرستیکه من از جانب پروردگارتان برای شما معجزهای آوردهام؛ همانا من از گل، پيكر مرغى را براى شما مىسازم و بر آن نفس قدسى مىدمم تا به امر خدا مرغى گردد و كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى را به امر خدا شفا داده و مردگان را زنده مىكنم».
معلوم است اينگونه اطلاقات صحيح است و موحدين درعينحالى كه اين اطلاقات را جايز مىدانند و به انبيا و اوصيا (چه در حال وجودشان در اين دنيا و چه پس از رحلتشان به عالم ديگر) متوسل مىشوند، انبيا و اوليا را مستقل در تصرّف در عرض خدا، و شريك در كار خدا نمىدانند؛ بلكه آنها را عامل ارادةالله و عمّالالله مىشناسند.
خلاصه سخن اينكه: خواندن انبيا و اوليا براى مقاصد، از شخص موحد (خواه در حياتشان در اين دنيا باشد يا پس از حيات اين دنيا باشد) ارتباطى با كفر و شرك ندارد.
در جايى كه در قرآن مجيد مثل اين آيات باشد:
«پس روزى دهيد ايشان را از آن».
«و اگر ايشان مىپسنديدند آنچه را خدا و رسول او ايشان را دادهاند و مىگفتند: بس است خدا ما را، بهزودى مىآورد ما را خدا از فضل خودش و رسول خدا».
«و انكار نمىكنند مگر اينكه بىنياز كرده ايشان را خدا و رسول خدا».
چگونه مىتواند دعا و بعضى تعبيرات متعارف بين موحدين را نسبت به انبيا و اوليا، كفر و شرك شمرد.
و امّا خبر «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ»[13] دلالت ندارد بر اينكه مطلق افراد دعا و خواندن، عبادت و پرستش و كفر و شرك باشد؛ زيرا اگر مراد از دعا، مطلق انواع آن باشد يقيناً مراد از عبادت در اينجا پرستش خاص نمىباشد؛ زيرا بعضى انواع دعا، مثل دعا و خواندن اشخاص (زيد و عمرو و بكر)، پرستش آنها نيست، و ناچار بايد در اينجا دعا را به معنای لغوى آن، كه ذلّت و خضوع است، گرفت.
و اگر مراد از دعا، مطلق افراد آن نباشد، قدرمتيقن آن، دعا و خواندن مدعوّ است در نهايت تذلّل و خضوع، و درخواست كفايت مهمات و قضاى حوايج از او، ازاينجهت كه او فاعل مستقل و قادر مطلق و بالذات، و مالك و قاضى حقيقى حوايج است.
پس هركس مخلوقى را به اين نحو بخواند، عبادت او را كرده و كافر و مشرك است.
امّا به غير اين نحو كه او را بخواند تا واسطه يا شفيع شود، يا ازاينجهت او را بخواند كه از جانب خدا بر كارى مسلط است، مثل عيسى(ع) كه بر شفا و ابراى كور مادرزاد و صاحب مرض پيسى باذن الله مسلّط بود، عبادت و كفر و شرك نيست.
و امّا اينكه نوشتهايد: بهتر اين است كه ديگران را از گناه خود مطّلع نكنيد، و خدا ستارالعيوب است و هيچ رسول و امامى مانند او مهربان و رحيم نيست، و از جهالت و بدبختى است كه خدا بگويد: ﴿اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[14] و يا بگويد: ﴿وَاسْئَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾[15] و بنده اعتنا نكند و بگويد: خير، من بايد بنده تو را بخوانم.
پاسخش اين است كه: گويا اين آيه قرآن را نخواندهايد كه همان خدايى كه مىفرمايد: ﴿اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾ مىفرمايد:
«و اگر ايشان، وقتی ظلم به خودشان كردند، آمدند نزد تو، پس از خدا طلب آمرزش كردند و طلب آمرزش کرد پيامبر براي آنها، هرآينه مییابند خدا را بسیار توبهپذیر و رحیم».
اين آيه ظهور دارد در اين معنا كه گناهكاران، خواه گناهشان آشكار شده باشد و خواه در پنهان گناهى مرتكب شده باشند، سزاوار است كه
هم خود استغفار كنند و هم به محضر پيغمبر(ص) شرفياب شوند، تا آن حضرت برايشان استغفار كند.
اين همان دعا و خواندن خدا و سؤال از فضل خداست، و در نهايت اين دعا گاهى بدونواسطه و گاهى باواسطه انجام مىگيرد و هر دو بجا و بهموقع است.
اگر اين سخن شما درست بود و اينگونه دعا، كفر و شرك بود، وقتى فرزندان يعقوب(ع) او را خواندند كه برايشان استغفار كند و گفتند:
در جواب آنها نمىفرمود:
«زود باشد كه استغفار كنم براى شما از پروردگارم بهدرستىكه اوست آمرزنده و مهربان».
اگر اين منطق باطل شما صحيح بود، حضرت يعقوب پيغمبر(ع) به آنها مىگفت: شما خودتان خدا را بخوانيد، اين چه جهالت و بدبختى است كه خدا خودش فرموده مرا بخوانيد و شما مرا مىخوانيد
و واسطه قرار مىدهيد و كفر و شرك مىگوييد؟ آيا پيغمبر خدا(ص) بهتر مىدانست يا شما؟
آقاى عزيز! چرا بىجهت افكار را مَشوب و اذهان را مشوّش و ناراحت مىسازيد؟
چه بهره و فايدهاى از اين مغلطهها و اشتباهكارىها مىبريد؟
خوانندگان محترم! اين شبههها ريشههاى غرضآلوده ديرينه دارد كه دست استعمار هم همواره پشت آن بوده و به تأييدش برخاسته، معذلك در عصر ما ديگر افكار مسلمانان اين اشتباهكارىها را نمىپذيرد و حناى اينگونه افراد آب و رنگى ندارد.
بله، گاهى همان حرفها را به لباسهاى تازه و در زير اصطلاحات جديد و بهصورت انديشههاى نو عرضه مىكنند، ولى بهزودى باطن آنها آشكار و مقاصد تخريبى آنان ظاهر مىگردد و دعوتهايشان مصداق آيه ذيل مىشود:
«مثل سرابى كه شخص تشنه آن را در بيابان هموار و بىآب، آب پندارد و بهجانب آن شتابد، چون بدانجا رسد هيچ آب نيابد».
معذلك اگر بخواهيد از سوابق اين زمزمهها و پاسخ به سخنان اين گروههاى وهابى يا وهابىمسلك، آگاه شويد به كتابهايى كه بهخصوص در اين موضوع تأليف شده، مثل كشفالارتياب علاّمه مجاهد عالىقدر سيّد محسن امينقدسسره مراجعه فرماييد.