شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

پیشگفتار

باید توجه داشت كه اصل وابستگى سایر ممكنات به وجود امام(ع) و چگونگى آن و مسائل مشابه آن را، دانشمندان و علماى حكمت و عرفان با دلایل عقلى و فلسفى و عرفانى اثبات كرده‌اند. چنان‌كه به‌وسیله وحى و خبر آنان‌كه با عالم غیب ارتباط و اتصال دارند و از غیب عالم و علم كتاب و روابط نهانى و پنهانى ممكنات با یكدیگر، باذن‌الله تعالى و به عنایت و لطف او، مطلع مى‌باشند نیز ثابت است و طبق همین اطلاعاتى كه ایشان به ما مى‌دهند، فرضاً دلیل عقلى مستقل هم نباشد، به آنچه خبر مى‌دهند اعتقاد پیدا مى‌كنیم.

زیرا براى تحقیق این‌گونه موضوعات ـ به‌خصوص تفاصیل آن ـ راهى مطمئن‌تر و باوربخش‌تر از وحى و اخبار انبیا و اوصیاى آنها نیست؛[1] چنان‌كه وجود ملائكه و اصناف آنها و مأموریت‌ها و مداخلاتشان در عالم و تصرفات و ارتباطاتى كه با تنظیم عالم دارند،

 

برحسب قرآن مجید[2] و احادیث شریفه[3]، ثابت و مسلم است و هركس به نبوّت و وحى و قرآن مجید و رسالت حضرت رسول اكرم (ص) مؤمن باشد، به آن نیز ایمان دارد زیرا ایمان به صدق انبیا و وحى و انباء و اخبار آنها، قابل تبعیض نیست. بنابراین در این موضوع نیز این راه شناخت، مورد استناد و كمال اعتماد و یقین‌آور و اطمینان‌بخش است.

برحسب روایاتى كه در تفسیر بعضى از آیات قرآن مجید وارد شده و همچنین روایاتى كه مستقلاً روایت شده، وابستگى جهان به وجود امام(ع) ثابت است و هرچند بعضى از این روایات به وابستگى بعضى از این عالم مثل زمین، بیشتر دلالت نداشته باشد، اما بعضى دیگر بر وابستگى كل دلالت دارد. مضافاً اینكه بعضى از معیارها و ملاك‌ها كه این وابستگى را تأیید مى‌نماید عام است و وابستگى كل عالم را اثبات مى‌كند.

ناگفته نماند كه از طرق اهل‌سنّت نیز احادیثى كه فی‌الجمله دلالت بر این موضوع دارد، روایت شده است؛ مثل روایتى كه «عبید ‌بن بطة عكبرى» كه از محدثین مشهور و نامدار است[4]، در كتاب الابانه به

 

سند خود از عبدالله ‌بن امیه مولى مجاشع[5]، از یزید رقاشى[6] از انس بن مالك[7] به این لفظ روایت كرده است:

قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«لَا یَزالُ هَذَا الدِّینُ قَائِماً إِلَى اثْنَی عَشَرَ  فَإِذَا مَضَوْا سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛[8]

انس گفت: رسول خدا (ص) فرمود:

«همواره این دین برپا خواهد بود تا دوازده نفر، پس وقتى كه آن دوازده نفر درگذشتند، زمین اهل خود را فرو خواهد برد».

 

و چنان‌كه از بعضى احادیث استفاده مى‌شود، از صدر اول و عصر صحابه، افراد برجسته‌اى از آنان، مانند سلمان و ابوذر ـ كه نمى‌توان معتقداتشان را جز به استناد به هدایت و بیان و ارشاد حضرت رسول اعظم (ص) مستند دانست ـ این وابستگى را بازگو كرده و به دیگران مى‌آموختند، ازجمله از سلمان و ابوذر در مقام توصیف امیرالمؤمنین على(ع) روایت شده است:

«إِنَّهُ لَزِرُّ الْأَرْضِ الَّذِی تَسْكُنُ إِلَیْهِ وَیُسْكَنُ إِلَیْهَا، وَلَوْ فُقِدَ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ»؛[9]

ابن‌اثیر در النهایه و ابن‌منظور در لسان‌العرب، «زرّ» را به استخوانى كه در زیر قلب است و قوام قلب را به آن گفته‌اند، معنى كرده‌اند كه بنابراین، ترجمه این جمله این است:

«علی(ع) قوام زمین است، كه زمین به‌سوی او آرام مى‌گیرد و به‌سوى آن سكون و آرامش حاصل مى‌شود و اگر او (یا جانشین او) نباشد، هرآینه زمین  مردم را، منكر و دگرگون و به وضع دیگر و ناشناخته خواهید دید».

 

حاصل اینكه با مراجعه اجمالى به روایات و احادیث شیعه و اهل‌سنّت و زیارات معتبر، مثل جامعه كبیره، ارتباط وجود سایر ممكنات و بقاى زمین، بلكه عالم، نزول باران، بركات و رحمت‌هاى الهى، افاضه فیوضات و نعمت‌ها به وجود امام(ع) فى‌الجمله ثابت و مسلم است.[10] چنان‌كه شكى نیست كه یگانه راه نجات و امان از گمراهى، شناختن امام(ع)، قبول امامت او و پیروى از اوست كه علاوه بر احادیث متواتر ثقلین و سفینه و أمان، حدیث مشهور بین شیعه و اهل‌سنّت كه حمیدى در الجمع بین الصحیحین آن را روایت كرده است، با كمال تأكید و توعید بر آن دلالت دارد، متن این حدیث به روایت حمیدى (در الجمع بین الصحیحین) این است:

«مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلیَّةً»؛[11]

«هركس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است، (مانند) مردن جاهلیت».

و فخر رازى از حضرت رسول (ص) روایت كرده است كه فرمود:

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَلْیَمُتْ إِنْ شَاءَ یَهُودِیّاً وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِیّاً»؛[12]

«هركس بمیرد و نشناخته باشد امام زمان خود را، پس اگر خواست یهودى بمیرد و اگر خواست نصرانى».

 

و تصریح به این بیان و اقتباس از فرمایش حضرت رسول اعظم (ص) است، كلام معجز نظام خلیفه و وصىّ آن حضرت على(ع) كه مفخر علماى اسلام سید رضى از آن حضرت روایت نموده است:

«وَإِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ وَعُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ»؛[13]

 

«همانا امامان از سوى خدا و به امر خدا، قائم بر خلق خدا و برپادارندگان آنها، و مدبر و مدیر امور، نگهبان مصالح و سرپرست بندگان خدا مى‌باشند. داخل بهشت نمى‌شود مگر آن‌كس كه بشناسد ایشان را و ایشان او را بشناسند و داخل آتش نمى‌شود مگر كسى كه ایشان را نشناسد و انكار كند، و امامان علیهم‌السلام او را نشناسند و انكار نمایند».

و در رابطه با این مسائل است فرمایش دیگر آن حضرت:

«أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»؛[14]

«آگاه باشید كه به تحقیق مثل آل محمد (ص) مثل ستاره‌هاى آسمان است؛ كه هرگاه ستاره‌اى غروب كند، ستاره دیگر طلوع نماید».

این‌گونه احادیث و احادیثى كه مدلول آنها گسترده‌تر است، از حدّ تواتر گذشته است و مورد نظر در این رساله، استقصا و احصاى آن

 

احادیث و تحقیق در مقدار دلالت آنها نیست، كه احصا و بررسى این احادیث به كاوش بسیار و مطالعات زیاد و تألیف كتابى مفصّل و بزرگ نیاز دارد.

آنچه در این رساله به‌طور مختصر در نظر است، توجیه و تفسیر عقلى و علمى و منطقى این وابستگى و بیان امكان و صورت وقوع آن است كه درضمن چند بیان توضیح و توجیه مى شود و اگرچه بحث و بررسى را مى‌توان در دو زمینه قرار داد؛ یكى ارتباط اصل وجود ممكنات به وجود امام(ع) و دیگرى ارتباط بقاى آنها به وجود آن حضرت(ع) امّا به ملاحظه اختصار و عدم تكرار، در طى چند بررسى و توجیه، معقولیّت و منطقى‌بودن هر دو جهت را به یارى خداوند متعال بیان خواهیم كرد.

وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللهِ، عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ.

 


[1]. پیرامون علم انبیا و اولیا، به مغیبات و چگونگى و واقعیّت آن، كه امرى انكارناپذیر است، مراجعه شود به كتاب‌هایی كه یا در خصوص این موضوع نوشته شده، یا به مناسبتی این مباحث در آنها پیگیری شده است ازجمله تألیفات این حقیر مثل نوید امن و امان و پرتوی از عظمت امام‌حسین(ع) و فروغ ولایت در دعای ندبه.
[2]. انعام، 61؛ نحل، 2؛ احزاب، 9؛ حاقه، 17؛ مرسلات، 1 – 5؛ نازعات، 1 – 5؛ انفطار، 10 – 13.
[3]. صحیفه سجادیه، دعای 3 (ص37 – 40)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص217 – 218.
[4]. شرح زندگی او در تاریخ بغداد (خطیب بغدادی، ج10، ص370) و لسان‌المیزان (ابن‌حجر عسقلانی، ج4، ص112 – 115) مذكور است.
[5]. رازی در الجرح و التعدیل شرح زندگی عبدالله بن امیّه قرشی را نوشته است (ج5، ص8)، كه ظاهراً غیر از عبدالله بن امیه مولی مجاشع است، و در جامع‌الرواة (اردبیلی، ج1، ص472)، شرح حال عبدالله بن امیّه سكونی را نوشته است كه از اصحاب حضرت امام‌صادق(ع) است.
[6]. شرح حال یزید بن ابان رقاشی در تهذیب‌التهذیب ابن‌حجر عسقلانی مذكور است (ج11، ص270 – 272).
[7]. انس بن مالك از صحابه معروف است كه ماجرای زندگی و تاریخ حالات او در كتاب‌های تاریخ و تراجم مثل الاستیعاب (ابن عبدالبر، ج1، ص109 – 111)، و الإصابه (ابن‌حجر عسقلانی ج1، ص275 – 278) و اسدالغابه (ابن‌اثیر جزری ج1، ص127 – 128) و غیره آمده است.
[8]. محدث نوری، كشف‌الاستار، ص99. در بعضی نسخه‌ها كلمه «سَاخَتْ» «مَاجَتْ» نوشته شده است و پوشیده نماند كه احادیث دال بر امامت ائمه اثنى‌عشر علیهم‌السلام از طرق اهل‌سنّت متواتر است و بیش از سى نفر از صحابه این احادیث را روایت كرده‌اند و این روایات بر صحت مذهب شیعه اهل‌بیت علیهم‌السلام كه معتقد به امامت ائمه اثنی‌عشر علیهم‌السلام مى‌باشند، دلالت دارند و بر هیچ‌یك از مذاهب سایر فرق مسلمین قابل انطباق نیستند، خصوصاً كه در خود این روایات، روایاتِ مطلقه تفسیر شده و در روایاتى مثل روایت حافظ معروف «ابوالفتح بن ابوالفوارس» در اربعین خود به اسامی ایشان نیز تصریح شده است.
[9]. ابن‌اثیر، النهایه، ج2، ص300؛ ابن‌منظور، لسان‌العرب، ج4، ص322 (لغت «زر»).
مخفی نماند كه این حدیث در كتاب‌های معتبر شیعه نیز روایت شده، ازجمله در امالی شیخ مفید قدس‌سره مجلس هفدهم از سلمان روایت شده است. در امالی شیخ مفید حدیث این‌طوری است «إِنَّهُ لَعَالِمُ الْأَرْضِ وَزِرُّهَا وَإِلَیْهِ تَسْكُنُ وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَفَقَدْتُمُ الْعِلْمَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ». ر.ک: مفید، الامالی، ص139.
[10]. رجوع شود به كتاب‌ها و جوامع حدیث مثل الكافی، الوافی، بحارالانوار و دُررالبحار و غیره.
[11]. محدث نوری،‌كشف‌الاستار، ص78 – 79. (به نقل از حمیدی، الجمع بین الصحیحین).
[12]. فخر رازی، المسائل‌الخمسون، ص71 (مسألة الخامسة والاربعون).
[13]. نهجالبلاغه، خطبه152 (ج2، ص40 – 41).
عالم جلیل حاج میرزا ابوالفضل تهرانی قدس‌سره در شرح زیارت عاشورا، در موضوع معرفت امام در كتاب شفاءالصدور خود كلامی دارد كه عیناً نقل می‌شود:
معرفت ائمه علیهم‌السلام مراتبی دارد:
مرتبه اول، احاطه به مقام ایشان است - كما هو حقّه - و این مرتبه در حیّز افهام ما نیست:
جمله ادراكت بر خرهای لنگ                 او سوار باد پایان چون خدنگ
و حدیث شریف «مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ»، می‌تواند اشاره به این معنا باشد و حدیث معروف كه شیخ صدوق رحمه‌الله روایت كرده كه پیغمبر علیهما‌السلام فرمود:‌ «یَا عَلِیُّ! مَا عَرَفَ اللهَ إِلَّا أَنَا وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَنِی إِلَّا اللهُ وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَكَ إِلَّا اللهُ وَأَنَا» بنا بر عموم ثبوت احكام امیرالمؤمنین(ع) برای ائمه علیهم‌السلام چنانچه در اخبار وارد شده ـ شاهد صدق این مدعی باشد.
مرتبه دوم، اطلاع بر اسرار و سرایر، و وقوف بر بواطن و ضمایر ایشان است به حدی كه طاقت بشر اقتضا كند؛ این هم مراتبی دارد و مقول به تشكیك است و این درجه خصیصین شیعه و صدیقین و اولیاست و از اخبار اهل‌بیت علیهم‌السلام معلوم می‌شود كه سلمان فارسی و ابوحمزه ثمالی و یونس بن عبدالرحمن مولی آل یقطین و جماعتی دیگر، هریك به مرتبه‌ای از مراتب این مقام رسیده‌اند و مستفاد از مجموع اخبار آن است كه در صحابه افضل از سلمان نیست و این حكم جاری در اهل‌بیت علیهم‌السلام نیست، چون او به تنزیل از ایشان شده و ایشان به تحقیق از این طایفه هستند.
مرتبه سوم، اطلاع بر مراتب كمالات و مدارج مقامات عالیه ایشان است؛ چنانچه از اخبار اهل‌بیت علیهم‌السلام و آثار شریفه ایشان ظاهر مى‌شود، از علم و حلم و تقوا و شجاعت و سماحت و احتیاج جمیع خلق در امور به ایشان و وساطت ایشان در صدور جمیع فیوض الهى و مواهب ربّانی و اینكه امامت بر جمیع ما فی الوجود دارند و این مقام علما و فقها و مؤمنین از حكما و عرفاست و هركس هرچه بیشتر از مشكات انوار مقدّس ایشان اقتباس كرده و زیادتر از بحر محیط فضایلشان اغتراف نموده، در این مرحله ثابت‌قدم‌تر و صاحب منزلت‌تر است.
مرتبه چهارم، اعتراف به امامت ایشان و دارایی كمالات است اجمالاً، و این حظّ عوام است و جمیع مراتب از تشكیك و اختلاف، به‌حسب اختلاف استعداد اصحاب آنها، خالی نیست. ر.ک: تهرانی، شفاء‌الصدور، ج2، ص48 - 51.
[14]. نهج‌البلاغه، خطبه 100 (ج1، ص194).
نويسنده: