س623. بر اساس تحقیقات به عمل آمده توسط پزشکان، در حال حاضر برای بشر ثابت شده است که مغز انسان، اساس حیات او را تشکیل میدهد و تمام کارهای حیاتی بدن از قبیل گردش خون و تنفس توسط آن اداره میشود. اعضا از قبیل شش و قلب فرمانپذیر میباشند و قلب با تپش خود، خون را به رگهای بدن میرساند و شش اکسیژن را وارد گردش خون میکند و اعضای بدن بهویژه مغز را از لحاظ اکسیژن و مواد غذایی مورد نیاز تأمین مینماید با این وصف هرگونه قطع رابطه بین قلب و شش با مغز و نارسایی در خونرسانی و تأمین اکسیژن مغز منجر به مرگ مغزی و بروز علایم بالینی مرگ میشود.
در قدیم بهعلت نبود دستگاههای تنفس مصنوعی و ماساژدهنده قلب، بهمحض اینکه کسی دچار ایست قلبی میگردید یا در آب غرق میشد چون نمیتوانستند بهطور مصنوعی به مغز خون و اکسیژن برسانند فوراً تغذیه مغز دچار نارسایی میگردید و در نتیجه مرگ مغز فرا میرسید. در برخی موارد نیز ممکن بود خود مغز آسیب ببیند که قلب تا چندی بعد از مرگ مغز، با فرمان قبلی مغز به کار خود
ادامه میداد و در نهایت از حرکت میایستاد که در این حالت مرگ قلب بعد از مرگ مغز بهوقوع میپیوست اما چون علم پزشکی در تمییز این دو حالت قاصر بود قلب را معیار مرگ و زندگی میدانستند و آخرین تپش قلب را آخرین لحظه زندگی میپنداشتند اما امروزه تشخیص این دو حالت بهراحتی امکانپذیر است و هرگونه نارسایی در اعمال حیاتی ناشی از سه حالت زیر میباشد:
الف. مغز، قلب و ریه هر سه از کار بیفتد و قابل احیا نباشند = مرگ حقیقی.
ب. مغز سالم باشد، اما قلب و ریه از کار بیفتد چون قلب و ریه در صورت پیوند و جایگزینی یا به کمک دستگاههای کمکی از قبیل تنفس مصنوعی و... قابل احیا هستند مرگ حقیقی شخص فرا نرسیده و با یک سری عملیات ویژه حیات خود را باز مییابد.
ج. مغز کاملاً از کار بیفتد و غیر قابل احیا و بازگشت باشد اما قلب و شش سالم باشند در این صورت قلب و شش به وسیله دستگاه نگهدارنده به فعالیت خود ادامه میدهد اما چون بافتهای تخریبشده مغز هیچگاه حیات خود را باز نمییابد در نتیجه دستگاه نگهدارنده نیز تا مدتی بهطور موقت حیات نباتی را استمرار میبخشد و پس از چندی قلب دچار ایست میگردد و بهعلت نرسیدن خون به نسوج و بافتهای بدن مرگ آنها فرا میرسد.
پزشکان و متخصصان علم پزشکی به حالت سوم مرگ مغزی میگویند و آن را چنین تعریف میکنند: آسیب و تخریب غیر قابل جبران به نیمکرههای ساقه مغز را مرگ مغزی میگویند.
پس میتوان گفت که حالت اول و سوم یک نتیجه دارند که همان مرگ مغز میباشد و پزشکان از آن به مرگ قطعی یاد میکنند و مرگ مغز وجه اشتراک آن دو میباشد اما یک وجه افتراق دارند و آن نقش دستگاههای نگهدارنده است که حیات نباتی میت را به تأخیر میاندازد و از بروز علایم بالینی مرگ که در عرف عام و خاص و روایات منعکس شده است جلوگیری میکند اما در حالت دوم مرگ واقعی فرا نرسیده و میتوان از موت شخص جلوگیری کرد چون مرکز حیات از بین نرفته بلکه اندام خونرسانی و تأمین اکسیژن آسیب دیدهاند که با تعویض یا ترمیم قابل احیا هستند. برای تکمیل بحث تعریف مرگ از کتاب پزشکی قانونی نوشته دکتر فرامرز گودرزی نقل میشود: از نظر پزشکی، مرگ توقف کامل و بیبازگشت اعمال حیاتی است و معمولاً ابتدا قلب از کار افتاده و در پی آن مرگ سلولهای مخ فرا رسیده و در نتیجه آن تنفس و حس حرکت از بین میرود و گاهی بالعکس ابتدا مرگ یاختههای مغز پیش میآید (مرگ مغزی) و قطع تنفس و در نتیجه فقدان اکسیژن در خون باعث از کار افتادن قلب میگردد و در هر دو صورت مرگ قطعی و واقعی فرا میرسد.
همانطور که مستحضر هستید در مواردی از راه بینه شرعی (اظهارنظر دو یا چند پزشک متخصص و موثق) ثابت میشود که مغز بیمار از کار افتاده است و امکان احیای آن وجود ندارد اما با استفاده از دستگاههای پزشکی قلب و شش وی بهطور موقت کار میکند و در نتیجه حیات نباتی بیمار ادامه مییابد بهطوریکه بهمحض قطع شدن دستگاه یا خاموش شدن آن حیات نباتی وی نیز
پایان یابد. در این صورت، حکم قطع دستگاههای مزبور از لحاظ جواز و عدم جواز شرعی چیست؟
ج. در فرض سؤال، قطع دستگاههای مذکور شرعاً جایز نیست. والله العالم
س624. شخصی دچار زندگی نباتی (مرگ مغزی) شده و بهدلیل ضایعات مغزی غیر قابل برگشت و غیر قابل جبران، فعالیتهای قشر مغز خود را از دست داده و در حالت اغمای کامل بوده و به تحریکات داخلی و خارجی پاسخ نمیدهد ضمناً فعالیتهای ساقه مغز خود را نیز از دست داده و فاقد تنفس و پاسخگویی به تحریکات نوری و فیزیکی میباشد.
در اینگونه موارد احتمال بازگشت فعالیتهای مورد اشاره مطلقاً وجود نداشته و ضربان قلب بیمار نیز به واسطه کمک دستگاه تنفس مصنوعی به مدت چند ساعت و حداکثر چند روز مقرر میباشد. از طرفی نجات جان عده دیگری از بیماران منوط به استفاده از اعضای مبتلایان به مرگ مغزی است.
حال با عنایت به اینکه بیمار مبتلا به مرگ مغزی، فاقد تنفس، شعور، احساس و حرکت ارادی میباشد و هیچگاه حیات خود را باز نمییابد، بفرمایید:
1. شخص مصدوم فوتشده تلقی میگردد یا زنده است و احکام میت از قبیل ارث و دیه به وی تعلق میگیرد یا نه؟
ج. معیار در موت و حیات، نظر عرف است پس تا وقتی که عرف او را زنده بداند، احکام میت بر او جاری نمیشود گرچه از ادامه حیاتش مأیوس باشند و تا وقتی که قلب کار کند ولو به کمک دستگاه تنفس مصنوعی، عرف او را زنده میداند. والله العالم
2. چنانچه زنده تلقی گردد و دچار فلج اندامهای بدن، عدم کنترل ادرار و مدفوع و امثال این نوع صدمات شده باشد، نحوه تعیین دیه چگونه است؟
ج. با اینکه برحسب جواب اول شخص مزبور میت محسوب نمیشود دیه جنایات وارده بر او مثل سایر احیاء است. والله العالم
س625. نظر به اینکه در علم پزشکی شخص به مجرد مرگ مغزی مرده اعلام میگردد و حال اینکه قلب چنین شخصی فعال است. فلذا مستدعی است حکم شرعی موارد ذیل را اعلام فرمایید:
1. دفن چنین شخصی چه حکمی دارد؟
ج. جایز نیست. و الله العالم
2. آیا اگر جنایتی بر چنین شخصی وارد آید، دیه جنایت بر زنده باید پرداخت شود یا خیر؟
ج. بلی، با سایر احیاء، در این حکم تفاوت ندارد. والله العالم
3. آیا پیوند اعضای این شخص به شخصی دیگر امکانپذیر است یا خیر؟
ج. شرعاً جایز نیست مگر در مورد خاص که تفصیل آن را در رساله (استفتائات پزشکی) بیان کردهایم. والله العالم
4. تا چه مدت باید صبر کرد و منتظر مرگ قلبی چنین فردی بود و چنانچه مراقبتهای پزشکی قطع گردد، آیا فرد پزشک متحمل جرم گردیده است یا خیر؟
ج. با هر وسیلهای که ممکن شود باید حیات او را حفظ کرد و اگر مراقبتهای پزشکی ممکن است و با این حال قطع شود اگر خود پزشک مباشر قطع بوده، ضامن است و اگر امکان نداشته باشد، کسی مسئول نیست. والله العالم