جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

2. شیعه و قیام مسلّحانه

آیا ازجمله شرط‌‌های امامت امام، قیام مسلّحانه است؟ و آیا قیام مسلّحانه به‌طور مطلق و در هر شرایطی جزء برنامه‌های شیعه است؟ یعنی شیعه باید همواره در حال نبرد مسلّحانه با نظام‌های ستمگر حاكم باشد؟‌ یا اینكه در این موضوع نیز همان شرایطی كه در امر به معروف و نهی از منكر مطرح است مورد نظر می‌باشد؟ و دیگر اینكه در قیام‌های مسلّحانه علیه حكومت بنی‌امیّه، شیعه چه نقشی داشته است؟

پاسخ:

شیعه در برنامه جهاد با كفار غیر از برنامه اسلام كه در كتاب‌های فقه مشروحاً بیان شده، برنامه دیگر ندارد كه بسیاری از فقها شرط وجوب آن را حضور امام و دعوت او به جهاد می‌دانند.

ولی در دفاع از كیان اسلام، نوامیس مسلمین و دفع هجوم دشمنان از حدود و ثغور اسلامی خواه این فیزیكی باشد یا فرهنگی و یا اقتصادی، یك تكلیف واجب همگانی است و حتّی به‌حكم آیه شریفه:

 

﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾؛[1]

«و هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها ـ دشمنان ـ آماده سازید! و همچنین اسب‌های ورزیده ـ برای میدان نبرد ـ تا به‌وسیله آن، دشمنِ خدا و دشمنِ خویش را بترسانید!».

آمادگی برای حفظ و حراست از مرزهای فیزیكی و فرهنگی یك تكلیف واجب الهی است. منتهی در جبهه جنگ و نبرد فیزیكی ازطریق تهیّه اسلحه نظامی و در جبهه دفاع فرهنگی و اقتصادی ازطریق آماده‌كردن ابزارهای خاصّ آن و در این جهت عصر حضور امام (ع) با دوره غیبت فرق نمی‌كند.

همان‌طور كه خانه مسلمان، عیال، مال و جان او باید مأمون از خطر و هجوم بیگانگان باشد:

«وَمَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهیدٌ»؛[2]

«و هركس كه برای دفاع از دارایی خویش كشته گردد شهید است».

وطن اسلامی هم كه خانه همه است، باید از خطر در امان باشد.

 

این اجمال برنامه در برخورد با دشمنان خارجی است، امّا در برخورد با جریان‌های ضدّاسلام داخلی و عواملی كه از داخل منافقانه برای مقاصد جاه‌طلبانه به اسلام و مسلمین ضربه می‌زنند، مواضعی كه برای دفع این مفاسد انجام می‌شود باید در حدّی باشد كه بتواند آن حركت ضدّاسلامی را برطرف نماید.

البتّه در مواردی كه این حركت، كیان اسلام را در خطر اندازد یا احكام اسلام و امنیّت جامعه اسلامی را در معرض تهدید قرار دهد و دفع این خطر به حركت نظامی نیاز پیدا كند در چنین شرایطی قیام مسلّحانه واجب می‌شود.

خلاصه در تفكر شیعی، بی‌تفاوتی در مقابل جریانات مخالف و ظالمانه محكوم است.

مسلمان باید به تمام اموری كه به عزّت و شوكت اسلام و مسلمین و اعتلای كلمةالله ارتباط پیدا می‌كند، اهمیت بدهد در هر مورد به وظیفه و تكلیف خود عمل كند.

مع‌ذلك از شرایط امامت امام - چنان‌که به زیدیّه نسبت می‌دهند - قیام مسلّحانه نیست و چنین نیست كه هر رهبر گروه مسلّحانه، هرچند از سادات و خاندان پیغمبر (ص) باشد امام به‌حساب بیاید و كسی كه به ظاهر قیام و مبارزه مسلّحانه نداشت به این بهانه نمی‌شود او را غیر امام دانست، چنان‌که در مورد امام زین‌العابدین و امام‌باقر و

 

امام‌صادق علیهم‌السلام چنین بود. چون اوّلاً: سیاست غیرمسلّحانه آنها در اعتلای كلمه اسلام و حراست از حقّ و نگهبانی از شرع در زمان خودشان از قیام مسلّحانه كارسازتر بوده است.

ثانیاً: همان‌طور كه در حدیث محمود بن لبید از حضرت زهرا (س) روایت شده است: «مَثَلُ الْإمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ إِذْ یُؤْتَی وَلَا یَأْتِی»[3] وظیفه مردم است كه گرد شمع وجود امام اجتماع كنند و برای نصرت او و اعتلای كلمه اسلام و پاسداری از اهداف دین اعلام حضور كنند. در آن صورت امام به هر صورت كه مقتضی باشد موضع‌گیری می‌كند.

چنان‌که امیرالمؤمنین (ع) بعد از قتل عثمان وقتی مردم با آن شور و شوق از هر طرف برای بیعت با آن حضرت هجوم آوردند، مردم را بی‌جواب نگذاشتند. فرمودند:

«أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَلَسَقَیْتُ آخِرَها بِكَأسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛[4]

«آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایی كه دانه را شكافت

 

و انسان را آفرید، اگر حضور انبوه بیعت‌کنندگان نبود و حجّت برای داشتن یارویاور تمام نشده بود، و اگر نبود عهد و مسئولیتی كه خداوند از علما و دانشمندان ـ هر جامعه ـ گرفته كه در برابر شكم‌خوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را بر گردن  و کوهان آن می‌انداختم و از آن صرف نظر می‌نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می‌كردم، ـ آن وقت ـ خوب می‌فهمیدید كه دنیای شما ـ با همه زینت‌هایش ـ در نظر من بی‌ارزش‌تر از آبی است كه از بینی بزی بیرون آید!».

امّا در مورد قیام‌های مسلّحانه علیه بنی‌امیّه، غیر از شورش‌هایی كه از سوی خوارج برپا شد و هیچ‌كدام هم به نتیجه نرسید، انگیزه و علّت سایر قیام‌ها، خون‌خواهی از قاتلان حضرت سیدالشّهدا (ع) و اعتراض به مظلومیّت اهل‌بیت علیهم‌السلام بود. ازجمله آنها قیام عین‌الورده و قیام مختاراست كه در هر دو تعداد زیادی از شیعیان شركت داشتند و سپس قیام جناب زید و قیام‌های دیگر است كه همه از محبّت و مودّت نسبت به اهل‌بیت علیهم‌السلام و اعلام تنفّر و انزجار نسبت به بنی‌امیّه ناشی می‌شد، لذا می‌بینیم مردی چون كمیل در قیام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث شركت می‌جوید[5] و یا در قیام اخیر كه منتهی به انقراض حكومت بنی‌امیّه و قطع سلطه آنها از اكثر ممالك اسلام شد.

 

انگیزه اصلی، واقعه جان‌سوز كربلا و شهادت دل‌خراش زید بن علی (ع) و یا در یك كلمه مظلومیت اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده است.

بنابراین در این قیام‌های ضدّ بنی‌امیّه، آنچه مهم بود نقش شیعه و استفاده از مواضع مظلومانه اهل‌بیت علیهم‌السلام است. هرچند بعد از شهادت سیدالشهدا (ع) سایر امامان در مقام قیام برنیامدند، چون اوضاع را برای برقرارشدن حكومت عدل اسلامی ازطریق قیام مسلّحانه مناسب نمی‌دیدند، لذا در سنگرهای دیگری به انجام تكالیف الهی خود در خصوص نشر احكام و دفع بسیاری از بدعت‌ها پرداختند.

حتّی در جریان آخرین قیام علیه بنی‌امیّه بعد از پیروزی، تنها شخصیتی كه برای زعامت از همه سزاوارتر بود، امام جعفر صادق (ع) بود، ولی با اینكه به آن حضرت این كار را پیشنهاد كردند، امام‌صادق (ع) از پذیرفتن آن خودداری كرد[6] و در پیش گرفتن چنین سیاستی از جانب وی به اعتقاد شیعه در نتیجه یك فرمان از جانب پیغمبر (ص) بود كه به‌وسیله وحی برای پیغمبر (ص) خبر داده شده بود، به‌علاوه هر امامی تكلیف خود را در برابر شرایط موجود بهتر از همه می‌داند، و همیشه مهم‌تر را بر سایر امور مقدّم می‌نماید، در این مسئله

 

هم اگر حضرت زعامت را می‌پذیرفت، مصالح مهم اسلام ضایع می‌شد، چون بر هر صاحب‌نظری روشن بود كه در آن‌چنان شرایطی امكان اجرای احكام نورانی اسلامی و حاكمیت‌بخشیدن به نظام عدل اسلامی فراهم نبود.

 

[1]. انفال، 60.
[2]. مغربی، دعائم‌الاسلام، ج1، ص398؛ صدوق، من لا یحضره ‌الفقیه، ج4، ص95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج29،‌ ص407.
[3]. خزاز قمی، کفایة‌الاثر، ص199؛ مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص353، 358.
[4]. نهج‌البلاغه، خطبه3 (ج1، ص36 - 37).
[5]. طبری، تاریخ، ج5، ص158؛ ابن‌اثیر جزری، الکامل فی‌التاریخ، ج4، ص472.
[6]. ابن‌عنبه حسینی، عمدة‌الطالب، ص102؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج1، ص154؛ قندوزی، ینابیع‌الموده، ج3، ص161؛ امین عاملی، اعیان‌الشیعه، ج5، ص‌665؛ ج6، ص202 – 203؛ مرعشی نجفی، شرح احقاق‌الحق، ج28،‌ ص529.
نويسنده: 
کليد واژه: