دو نوع غیبت
برحسب مضمون روایات موجود غیبتِ حضرت صاحبالامر (ع) به دو صورت واقع شده است در غیبت اوّلی ارتباط با آن حضرت بهوسیله نوّاب و وكلای ایشان ممكن بوده است ولی با تمامشدن این دوره و شروع غیبت دوم كه غیبت تامّه است دوره مأموریت وكلا و نوّاب خاصّ هم پایان یافته است.
سؤال این است كه، آیا تعبیر از این دو غیبت به صغری و كبری از اوّل رایج بوده است یا این كار در عصرهای بعدی مثل عصر صفویه رواج پیدا كرده است؟
پاسخ:
بحث در مثل این مطالب نباید بحث لفظی باشد، خواه كسی غیبت نخستین را كه كوتاهتر و كمتر بوده غیبت صغری و كوچكتر یا غیبت قصری و كوتاهتر بخواند یا غیبت دوم را كه مدّتش طولانی است، غیبت كبری و بزرگتر یا غیبت طولی ودرازتر بگوید یا با هر لفظ
دیگر از این دو غیبت یاد كند، این كار واقع و حقیقت امر را تغییر نمیدهد، درهرحال این دو غیبت واقع شده است.
مسئله این است كه اصل دو شكل بودن غیبت، حتّی قبل از وقوع آن در اصول و كتابهای حدیث مورد تصریح بوده است و نعمانی و دیگران كه قبل از پایان غیبت صغری میزیستهاند آن را نقل نمودهاند[1] و این امر دلیل بر مطرحبودن دو شكل از غیبت است. بهعلاوه با وجود چندین روایت معتبر در این زمینه هیچكس نمیتواند ادّعا كند كه تعبیر غیبت صغری و كبری ساخته صفویان یا غیر ایشان میباشد.
در دوره غیبت صغری اگرچه موقعیت شیعه حساس بوده است، بااینحال هیچكس نمیتواند ادّعا كند كه اینهمه احادیث كه از ائمّه علیهمالسلام در كتابهای چون الغیبه فضل بن شاذان یا الغیبه نعمانی و كمالالدین صدوق روایت شده است، همه مجعول و بعد از وقوع غیبت ساخت شدهاند.
اینكه میبینیم شیعیان شهرها و نقاط مختلف مراجعه به نوّاب مینمودند، اینها بدون دلیل این كار را نمیكردند، حتماً علایم و دلایلی در دست بوده است كه نشان میداده كه اینها با امام ارتباط دارند. وگرنه محال است كه افرادی مانند علی بن بابویه با آن مقام علمی و عظمت فكری ازطریق نوّاب در پی ارتباط با امام (ع) برآید
بیآنكه ارتباط آنها برایش مثل روز روشن شده باشد؛ این واقعه خود نشان میدهد كه آنها دلیل روشنی بر حقّانیت نوّاب در دست داشتهاند.
مسئله دیگر این است كه اگرچه ابوجعفر عَمْری ـ عثمان بن سعید ـ و سایر نوّاب وسیله اتحاد شیعه بودند و وكالت آنها از امام در همه محافل و مناطق شیعهنشین بهخصوص در مثل شهر قم مورد قبول كامل همه بوده است، ولی این اتحاد بهخاطر اعتقاد به امامت امام دوازدهم بوده است، این مسئله موجب نفوذ معنوی سفرا شده بود نه اینكه آنها بدون در نظر گرفتن مسئله امامت سبب اتحاد شیعه شده باشند.
اتحاد و اتّفاق شیعه در اعتقاد به امامت امام دوازدهم سبب اتحاد آنها در پیروی از نوّاب امام (ع) بوده است.
چنانکه امروزه هم اعتقاد به امامت آن حضرت سبب نفوذ معنوی علما و فقها بهعنوان نایب عامّ آن حضرت در دلهای مؤمنان میباشد.
در غیبت صغری تعیین نوّاب بهطور مستقیم توسّط شخص امام (ع) بوده است و اینكه میبینیم بزرگانی در مقابل نوّاب سر تسلیم فرود میآوردند دلیل آن این است كه این انتخاب توسّط شخص امام (ع) بر اساس شایستگی نوّاب بوده است و اصل تسلیم همه طبقات و شخصیتهای علمی و سیاسی دلیل بر این است كه رهبری اصلی در دوره غیبت صغری با شخص امام (ع) بوده است.
در اثر وجود شواهد و دلایل قانعكننده بوده است كه رجال علمی شیعه و شخصیتهایی نظیر «ابوسهل نوبختی» و «ابنمتیل» و «حسن بن جنان صیبی» و دیگر بزرگان شیعه به حقّانیت نوّاب معتقد بودهاند.
چنانکه بعد از درگذشت نایب چهارم ـ علی بن محمد سمری ـ نیز این مسئله كه دوره غیبت و نیابت خاصّ نوّاب به پایان رسیده است مورد پذیرش همه قرار گرفت و اگر كسی ادّعای نیابت میكرد بر اساس همین اصل او را تكذیب میكردند و ضمناً میتوان گفت كه یكی از حكمتهای مهم غیبت صغری، آشناكردن شیعه با مسئله غیبت و زمینهسازی برای عصر غیبت طولانی بوده است، تا شیعه بتواند در دورهای طولانی بدون حضور ظاهری امام (ع) به حیات خود ادامه دهد و این امتحان بزرگ الهی را با موفقیت پشت سر گذارد.