آیا قاعده لطف مستفاد از احادیث و روایات اهلبیت علیهمالسلام است یا از ارتباط شیعه با معتزله این قاعده در كلام شیعه پیدا شده است؟ و نحوه تطبیق این قاعده با وجود امام غایب به چه بیانی است؟
پاسخ:
از آنجا كه درباره اصل امامت، شیعه ادلّه زیادی به غیر از قاعده لطف در دست دارد با وجود آن دلائل اگر به قاعده لطف هم تمسّك شود این كار بهمنظور تأیید ادلّه است.
امّا ارتباط شیعه با معتزله كه گاهی در مقابل اشاعره به آنها عدلیه گفته میشود باید معلوم باشد كه معتزله ـ فرقهای است از اشاعره كه بعد از شیعه پیدا شده، منشعب شده است ـ گرچه با شیعه در بعضی از عقاید و مسائل كلامی موافقت كردند، ولی این دلیل بر تأثیر آنها در مذهب شیعه نیست، بلكه بهعكس این دلیل بر تأثیرپذیری آنها از عقاید شیعه است، چون اشاعره فرقهای هستند كه بعدها پیدا شدهاند.
بهعلاوه همانطور كه گفته شد عقاید شیعه همه از عقل و قرآن مجید و احادیث اهلبیت عترت علیهمالسلام گرفته شده است؛ قاعده لطف نیز، از خود شیعه و برگرفته از همان مآخذ و مصادر است.
در حدیث است كه جابر، فایده وجود امام غایب و چگونگی استفاده از وجود او را در زمان غیبت از رسول خدا (ص) سؤال كرد حضرت در جواب فرمودند:
«آری! قسم به خدایی كه مرا به پیامبری برانگیخت مردم از او بهره میبرند و از نور ولایتش در زمان غیبت او كسب روشنایی میكنند، همانگونه كه از خورشید بهره میبرند، گرچه ابر آن را بپوشاند».
نفی كلّی لطفبودن وجود امام غایب از شخص عاقل كه از امور غیبی بیاطّلاع است صحیح نیست، پس از ثبوت اصل امامت و غیبت او یقین به وجود لطف و ترتّب فایده بر وجود او حتمی است؛ زیرا نصب امامی كه مكلّف به غیبت باشد اگر لطف به بندگان نباشد لغو و بیفایده است و خداوند از كار لغو و بیفایده منزّه است. پس نصب امام غایب از سوی خدا قطعاً لطف است.
بلی اگر بخواهیم با قاعده لطف هم لزوم نصب امام و هم امامت شخص غایب را ثابت كنیم این اشكال پیش میآید كه باید اوّل لطفبودن امام غایب معلوم باشد وگرنه با جهل به لطفبودن آن، امامت او ثابت نخواهد شد. درحالیكه با قاعده لطف لزوم نصب امام را ثابت مینماییم و با دلایل محكم دیگر امامت امام غایب را، و با انضمام این دو دلیل به این مطلب كه از خداكاری كه عبث باشد صادر نمیشود، لطفبودن امامت امام غایب ثابت میشود و سخن محقّق طوسی كه میفرماید: «وُجُودُهُ لُطْفٌ وَتَصَرُّفُهُ لُطْفٌ آخَرُ وَعَدَمُهُ مِنَّا» مبتنی بر این اصل است كه وجود امام مطلقاً لطف است، خواه در ظاهر باشد یا غایب شود. و این یك اصلی است كه برحسب فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (ع) كه میفرمایند:
حجّتها و نشانههای خدا با وجود امام، چه ظاهر باشد یا پنهان، حفظ میشود، ثابت شده است.
شایان ذكر است كه اگر اشكال نبود لطف نسبت به امام غایب وارد باشد نسبت به امامی كه غایب نیست ولی متمكّن از تصرّف در امور هم نمیباشد جاری است و امامت او نیز به همان علّتی كه امامت امام غایب، بدون لطف محسوب میشود بیلطف خواهد بود. درحالیكه
در امام حاضری كه قادر به تصرّف در شئون و اعمال مربوط به امامت نیست، این اشكال مطرح نشده است. همانگونه كه در مورد پیامبری كه در اثر شرایطی متمكّن از هدایت نباشد یا هدایتهایش مؤثّر واقع نشود و یا در مورد پیامبری كه بعثتش عمومی باشد ولی معاندان و مخالفان مانع از رسیدن دعوتش به همگان شوند، این اشكال نشده و لطفبودن اصل رسالت او مورد انكار قرار نمیگیرد.
ممكن است به همین بیان دلیل عقلی بر امامت امام غایب (ع) اقامه نمود كه نصب امام و تعیین او از جانب خدا لطف است و لطف هم بر خدا واجب است. بنابراین خداوند بعد از حضرت امام حسن عسكری (ع) شخصی را به امامت منصوب كرده است و آن غیر از امام غایب فرزند او نخواهد بود. چون دیگران كه ادّعای امامت كردهاند عدم صلاحیّت و بطلان ادّعایشان ثابت شده در حال حاضر هم كسی چنین ادّعایی ندارد. پس یا خدا از لطف نسبت به بندگان خود در عصر غیبت دریغ نموده كه این خلاف حكمت حقّ است و یا اینكه از باب لطف تعیین امام نموده است كه در این صورت او غیر از امام دوازدهم كس دیگری نیست.