مسئله بداء و حدیث ابی حمزه
روایتی بهوسیله ابیحمزهثمالی از حضرت امامباقر (ع) نقل شده است كه برطبق آن حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند پس از سال هفتاد گشایش پیش خواهد آمد، ولی بهسبب شهادت حضرت امامحسین (ع) این مسئله تا سال صدوچهل به تأخیر افتاد و سپس چون شیعیان رازداری نكردند خداوند باز آن را به تأخیر انداخت بهگونهای كه وقتی را برای آن در نزد امامان قرار نداد.
توضیح دهید این حدیث با احادیث بسیار دیگر كه دلالت دارند فرج موعود بعد از مدّتهای طولانی به دنبال وقوع حوادث و وقایع بزرگ واقع خواهد شد، چگونه قابل تفسیر است؟ و آیا وقوع بدا كه از این خبر استفاده میشود موجب این توهّم نمیشود كه چیزی بر خدا ـ العیاذ بالله ـ پس از آنكه معلوم نبوده است، معلوم شده است؟ درهرحال تفسیر صحیح آن چیست؟
پاسخ:
اوّلاً : این خبر ازنظر سند ایراد دارد زیرا برحسب كتابهای رجال ابوحمزه ثمالی از طبقه چهام محدّثین نبوده است وفات او در سال 150 هجری قمری واقع شده و حسن بن محبوب كه طبق سند، این خبر را از ابیحمزه روایت كرده است از طبقه ششم است كه در هفتادوپنج سالگی ـ در سال 224 هجری قمری ـ درگذشته است. بنابراین حسن بن محبوب در سال وفات ابیحمزه یك سال بیشتر نداشته، بااینحال روایت او از ابیحمزه اصلاً امكان ندارد و حتماً شخص دیگری بین او و ابوحمزه واسطه بوده كه چون معلوم نیست او چه كسی بوده است، نمیتوانیم این حدیث را معتبر بدانیم و بهعلاوه خبر واحد اگرچه صحیح باشد در اصول اعتقادی نمیتواند حجّت باشد تا چه رسد به آنكه سندش هم مجهول باشد.
ثانیاً: باوجود احادیث بسیار معتبری كه همه باصراحت دلالت دارند كه ظهور حضرت مهدی (ع) و حكومت عدل صالحان به این زودیها صورت نخواهد گرفت و تا ظهور آن حضرت باید منتظر تحوّلات شگرف و حوادث خطیر در طیّ زمانهای بسیار طولانی بود، بااینحال چگونه میتوان به یك خبر واحد مجعول در برابر آنهمه احادیث اعتماد نمود؟ بهعلاوه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) خطبهها و روایات زیادی نقل شده است كه در آنها هم به طول مدّتی كه باید در طیّ آن
به انتظار این ظهور بود، اشاره شده است و هم از پیشامدهای بزرگ و امتحانات شدید مؤمنان خبر داده شده است. باوجوداین چطور ممكن است گفته شود خبر واحد مجهولی كه میگوید آن حضرت وقت ظهور را سال هفتاد معیّن كرده است، صحیح است؟
دیگر اینكه تغییر در تقدیرات الهی امری ممكن است ولی این بدان معنا نیست كه خداوند متعال در ابتدا نسبت به امور بیاطّلاع است سپس به آنها علم پیدا میكند. چنین عقیدهای ازنظر شیعه باطل است، چون همه شیعیان خدا را از جهل و اینكه امری بر او بعد از خفا آشكار گردد منزّه و مبرّا میدانند. «بدا» به مفهومی كه شیعه به آن عقیده دارد یك اصل قرآنی و اسلامی است و بخش مهمی از مسائل الهیّات و همچنین مسائل نبوّت بر آن مبتنی است.
ازجمله آیات مربوطه به «بدا» عبارتند از :
«و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میكردند، بركات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم، ولی ـ آنها حقّ را ـ تكذیب كردند، ما هم آنان را به كیفر اعمالشان مجازات كردیم».
«فساد در خشكی و دریا بهخاطر كارهایی كه مردم انجام دادهاند آشكار شده است».
«پروردگار شما گفته است مرا بخوانید تا ـ دعای ـ شما را بپذیرم».
«از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزنده است تا بارانهای پربركت آسمان را پیدرپی بر شما فرستد».
«و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب دیگر تكمیل نمودیم».
«چرا هیچیك از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند كه ـ ایمانشان به موقع باشد و ـ به حالشان مفید افتد مگر قوم یونس هنگامی كه آنها ایمان آوردند عذاب رسواكننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معینی ـ پایان زندگی و اجلشان ـ آنها را بهرهمند ساختیم».
«اگر شكرگزاری كنید ـ نعمت خود را ـ بر شما خواهم افزود».
«و هر كس تقوای الهی پیشه كند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میكند و او را از جایی كه گمان ندارد روزی میدهد».
«این بهخاطر آن است كه خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمیدهد، جز آنكه آنها خودشان را تغییر دهند».
بدائی كه شیعه ضمن اعتقاد به علم و قدرت مطلق الهی بدان معتقد است، معنایی است كه از این قبیل آیات استفاده میشود، مثلاً در آنها گفته میشود: شكر موجب زیادشدن نعمت از جانب خدا میشود؛ خدا بهواسطه تقوا فرد پرهیزكار را از سختیها رها میسازد و او را از راهی كه گمان نمیبرد روزی میدهد؛ بهوسیله دعا حاجتها را برمیآورد؛ بهخاطر توبه و ایمان، عذاب را از افراد دور میسازد و به جهت سوءاستفاده از نعمتها، آنها را از بندگان باز میستاند.
البتّه احادیث فراوانی كه ازطریق شیعه و سنّی رسیده است و همینطور حكایات بسیاری كه در متون اصیل اسلامی نقل شده است بر این معانی دلالت دارند. اصولاً اگر «بدا» واقعیت نداشته باشد بسیاری از برنامههای دینی مثل دعا، توكّل، توبه، صدقه، صله رحم، شكر، استغفار، موعظه، بشارت، انذار و تزكیه توجیهپذیر نخواهند بود. «بدا» یعنی ایمان به تأثیر این امور در حیات انسان.
چه ما بتوانیم با توجه به علم مطلق خدا و احاطه او به همه امور، «بدا» را تفسیر كنیم یا در فهم سرّ و حقیقت آن درمانیم، بههرحال باید برطبق مفادّ آیات بسیار قرآن و احادیث متواتر به مسئله «بدا» معتقد باشیم.
چرا كه گاهی بااینكه همه علل و زمینههای تحقّق یك امر فراهم میشود، درعینحال علل دیگری باعث سلب تأثیر آنها و در نتیجه مانع وقوع امر مزبور میشوند؛ در چنین شرایطی هم ثبوت و تحقّق آن عوامل، و هم تداوم آنها، و هم موانع تأثیر آنها، همه به تقدیر الهی با نظم و ترتیبی كه او مقرّر كرده است، در «امّ الكتاب» محفوظاند. این امور اگرچه به افعال اختیاری بشر هم ارتباط پیدا میكنند به اراده خدا و تقدیر او واقع میشوند یعنی نه جبری در كار است و نه تفویضی، بلكه یك حقیقتی ما بین این دو تاست:
بهعنوانمثال خداوند مقدّر فرموده است كه آتش بسوزاند و یا هر مخلوقی در مسیر خاصّ خود رشد پیدا كند، ولی اگر مانعی پیش آمد آن امر تحقّق نمییابد. البتّه باید توجه داشت كه موجبات اثبات حوادث در شرایط وجود موانع تحقّق آنها در موارد مادّی، «بدا»
خوانده نمیشود. تنها در مواردی كه اموری نظیر صدقه و صله رحم و دعا در پیدایش و یا عدم پیدایش امری دخالت داشته باشند بهگونهای كه بشر وجود یا عدم آن را از نظر علل ظاهری قطعی بداند، در این موارد خلاف آن را «بدا» میگویند. درحالیكه به ظاهر این مورد دوم با اوّل چندان فرقی ندارد جز اینكه موضوع محو و اثبات در مسئله اوّل در امور محسوس است و برای بیشتر یا همه افراد قابل درك میباشد. ولی در مسئله دوم در امور غیرمحسوس است، لذا بیشتر یا اغلب افراد از درك آن عاجزند، نوع دوم بر وجود و تأثیر عالم غیب و وجود خدا بیشتر دلالت میكند، هرچند همه امور از اوست.
خلاصه مفهوم «بدا» همان مفهومی است كه از این آیه قرآن كه درضمن آن خدای متعال عقیده باطل یهود را ردّ میفرماید، بهخوبی استفاده میشود:
«و یهود گفتند: دست خدا ـ با زنجیر ـ بسته است. دستهایشان بسته باد! و بهخاطر این سخن، از رحمت ـ الهی ـ دور شوند! بلكه هر دو دستِ ـ قدرتِ ـ او، گشاده است، هرگونه بخواهد می بخشد!».
پس «بدا» به معنای صحیح آن، نفی این اعتقاد نادرست یهود است كه میگوید: دست خدا از تصرّف در امور بسته است؛ بهعبارتدیگر «بدا» معنایش بازبودن دست خدا و محدودنبودن قدرت مطلق اوست، بدون اینكه این امر با علم مطلق او منافات داشته باشد.
یا بهتعبیردیگر، حقیقت «بدا» به معنای صحیح آن بهگونهای كه هم با علم مطلق خدا هماهنگی داشته باشد، هم با منزّهبودن ذات باری از هرگونه جهل مطابقت نماید و هم موافق با نظر نادرست یهود و سایر منكران مسئله «بدا» كه قدرت حقّ را محدود میدانند، نباشد، باید به این نحو توصیف شود كه برطبق مقدّرات الهی اشیای هریك دارای آثار خاصّی میباشند كه كارها برطبق آن آثار، به مقتضای قضای الهی وجود پیدا میكنند.
بهعبارتدیگر، تقدیر الهی این است كه مثلاً آتش خاصّیت سوزندان داشته باشد، ولی فعلیت این خاصّیت ـ تحقّق آن ـ به قضای الهی است و از طرف دیگر یك سلسله اسباب غیبی مانند توكّل و صدقه و دعا ـ كه امور غیرعادی مادّیاند ـ داریم كه هركدام اثر خاصّی دارند. در مرحله عمل هریك از آن علل مادّی و معنوی ـ ظاهری و غیبی ـ كه قویتر باشد در تحقّق امور مؤثّر واقع میشود و مقتضای آن وجود پیدا میكند؛ مثلاً در بسیاری از موارد علیرغم وجود موانع صله رحم كه بهعنوان یك عامل طول عمر مقدّر شده است بر همه عوامل دیگر
پیروز میشود و در نتیجه عمر فرد طولانی میگردد؛ لذا در روایت وارد شده است:
«صله رحم عمر را طولانی، و مرگ بد و سخت را دور میکند».
خلاصه حقیقت «بدا» این است كه اسباب و مقتضیات منحصر در اسباب مادّی نیست، بلكه در كنار اسباب مادّی یك سلسله اسباب غیرمادّی نیز برحسب تقدیر الهی در كارند.
بر این اساس باید هم به اسباب غیبی ایمان داشت و هم به اراده الهی و اینكه ﴿كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأنٍ﴾[13] و استمرار تدبیر و تصرّف او در رزق و شفا و هدایت و... بدون خواست خداوند تأثیر ندارد، هر چند ما نتوانیم تفصیلات این شئون الهی و ارتباط آنها را با یكدیگر درك كنیم.
ممكن است مراد از محو در «بدا»، محو این تقدیرات به تقدیرات دیگر باشد. مثل محو اثر بیماری و شفا به دوا یا دعا كه به خواست خدا انجام میگیرد. همان تقدیر و تأثیر بیماری نیز به مشیّت الهی است، همانگونه كه در اسباب و مسبّبات مادّی و ظاهری میبینیم كه
فلان عامل از سقوط انسان در دریا یا از بلندی یا وقوع یك حادثه و تصادف مانع شد. گاهی هم این تحول با تأثیر اسباب غیبی محو یا اثبات میشود.
ممكن است مراد این باشد كه تقدیرات حتمی نیستند تنها بهواسطه خواست خداوند است كه این تقدیرات محو یا اثبات میشوند و بدون آن هیچ تقدیری به نتیجه نمیرسد و مراد از ﴿وَ عِنْدَهُ اُمّ الْكِتَابِ﴾[14] هم این است كه همه روابط و تقدیرات در امّالكتاب است یا اینكه آنچه تحقّق میپذیرد خلاف آن وجود پیدا نمیكند همه در اُمّالكتاب است.
درهرصورت، «بدا» یك معنای معقول و منطقی دارد و چنان نیست كه گفته شود به معنای ظهور امر مخفی و مجهول بر خداست. مقصود از بیان مسئله «بدا» به هریك از تفاسیری كه بیان شد این است كه بشر ازطریق درك این واقعیات توجهش نسبت به خدا بیشتر شود و درهیچحالی خدا را فراموش ننماید، در همه امور تكیه و اعتمادش تنها به اسباب ظاهری و عادی نباشد و با فراهمشدن آن اسباب باز هم خود را به عنایت فعلی خدا محتاج بداند و اگر اسباب مادّی را فراهم ندید، باز هم ناامید نشود چه بسا خداوند از طرق دیگر زمینه فعل را فراهم كند.
خلاصه مثل یهود، خدا را دستبسته نداند و به این حقیقت بزرگ توحیدی معتقد باشد كه :
«بگو: بارالها! مالك حكومتها تویی؛ به هركس بخواهی، حكومت میبخشی؛ و از هركس بخواهی، حكومت را میگیری؛ هركس را بخواهی، عزّت میدهی؛ و هركه را بخواهی خوار میكنی. تمام خوبیها به دست توست؛ تو بر هر چیزی قادری».
اصولاً بدون چنین اعتقادی تربیت انسان و سیر او در عوالم معرفت و ترقّی واقعی و عروج به مقامات ملكوتی میسّر نخواهد بود و این واقعیتی است كه در فطرت انسان هم زمینه دارد و حتّی اگر با زبان هم مسئله «بدا» را منكر شود به كمك وجدان خود به آن اعتراف میكند، لذا در پیشامدهای خطرناك خدا را برای دفع آنها فرا میخواند و به اسمای حُسنای او مثل الرّزّاق و الشّافی و الكافی و الحافظ و... كه همه با اعتقاد به مسئله «بدا» مفهوم پیدا میكنند، متوسّل میشود.
و چنانکه در قرآن كریم میفرماید:
«بگو : به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا ـ برای حلّ مشكلات خود ـ غیر خدا را میخوانید اگر راست میگویید؟ ـ نَه ـ بلكه تنها او را میخوانید».
بر اساس این اهمیتی كه اعتقاد به بداء در پرستش خدا و توجه به او دارد، در روایات شیعه وارد شده است:
«خداوند به چیزی نظیر اعتقاد به بداء مورد پرستش واقع نشده است».
خلاصه بحث این است كه مسئله «بدا» به هر تفسیری معنا شود با علم مطلق الهی منافات ندارد. یعنی او همانطور كه «بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» است «بِكُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» است.
در مسئله بداء دو شبهه مطرح شده است:
شبهه اوّل: ازطرف قائلین به جبر است كه میگویند وقتی علم خدا
به چیزی تعلّق گرفت تخلّف علم از معلوم ناممكن است. بنابراین اگر مفادّ ﴿ كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾[18] این باشد كه هر روز و در هر آن به هرچه علم او تعلّق پیدا كند آن واقع میشود، بنابراین خلق میكند و روزی میدهد و منع میكند، همه افعال از اوست، خارج از محدوده علم او چیزی تحقّق نمییابد، و بلكه خارج از این محدوده صدور فعلی جایز و ممكن نخواهد بود. چنانکه تحقّق افعالی كه علم او به صدور آنها تعلّق گرفته است واجب خواهد بود. زیرا صادرنشدن آن افعال مستلزم جهل او خواهد بود، درحالیكه ذات باری از همه انواع جهل و یا عیب و نقص منزّه است. از اینجا شبهه مجبوربودن خدا و حتّی بندگان خدا را مطرح میكنند.
البتّه این شبهه ازطریق مراجعه به وجدان مردود میشود، چرا كه هركس بهگونهای روشن و آشكار در كارها خود را مختار میبیند و این در واقع یك نوع شبهه در بدیهیّات است، مثل این است كه كسی در سوزاندن آتش یا گرمكردن آن تردید كند.
پاسخ دیگر از این شبهه آن است كه اوّلاً : این شبهه به فرض كه وارد باشد مسئله «بدا» و محو و اثبات را ردّ نمیكند، زیرا با اعتقاد به جبر و عدم اختیار، محو و اثبات هم كه ازجمله افعال الهی است در نهایت امر مانند سایر افعال به جبر یا اختیار واقع میشود.
بهعبارتدیگر، قائل به جبر با این شبهه نمیتواند محو و اثبات را نفی نماید، فقط میتواند بگوید محو و اثبات كه هر دو از افعال الهی است حتمیالصّدور است.
ثانیاً: جواب صحیح اصل شبهه این است كه محو و اثبات هر دو از افعال اختیاری الهی است و مثل سایر افعال از او با اختیار صادر میشوند و «علم خدا به صدور آن به اختیار» نمیتواند منافاتی با اختیاریبودن آن داشته باشد؛ زیرا مفهومش لزوم تأثیر علم در معلوم است و این محال است و همینطور نسبت به افعال بندگان نیز خدا عالم به صدور اختیاری آنها از بندگان است و چنین علمی اختیار بنده را نفی نمیكند و گویا حكیم و محقّق طوسی آنجا كه در پاسخ به خیّام فرموده است:
علم ازلی علّت عصیان گفتن نزد عقلا ز غایت جهل بود
به این جواب اشاره دارد كه علم به وقوع و صدور افعال از افراد مختار به اختیاریبودن آنها آسیبی نمیرساند.
شبهه دوم: این است كه اختیار انبیا و اولیا از امور غیبی آینده بهخصوص اخبار حضرت رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین علیهمالسلام با امكان «بدا» در آنها چگونه قابل تفسیر و توجیه است، یعنی آنان چگونه از اینهمه وقایع بدون ملاحظه اینكه شاید در خبری كه میدهند، «بدا» واقع شود بهطور جزم خبر دادهاند؟
جواب: امكان وقوع «بدا» و وقوع آن در بعضی موارد، به معنای وقوع آن در همه موارد نیست. بنابراین خبر غیبی آن بزرگواران ـ كه علمشان از علم خدا و تعلیم و الهام او نشئت میگیرد ـ به واقعنشدن «بدا» دلالت دارد و با امكان وقوع «بدا» منافاتی ندارد.
اگر شبهه اینگونه طرح شود كه برحسب بعضی از روایات در مواردی خبرهای انبیا و ائمّه علیهمالسلام وقوع نیافته و علّت آن را وقوع «بدا» یا اموری دیگر ذكر كردهاند و این امر مستلزم اخبار از خلاف واقع و متّهمشدن به كذب و موجب وهن مقام نبوّت و ولایت میشود.
بهعلاوه شخص نبیّ یا ولیّ كه از آن خبر میدهد یا عالم به وقوع «بدا» است یا عالم نیست. در صورت اوّلی بدیهی است خبر از وقوع امری كه واقع نمیشود با علم خبردهنده از وقوعنیافتن آن كذب است و مقام انبیا منزّه از آن است.
در صورت دوم نیز با احتمال وقوع «بدا» خبر جزمی از امری كه وقوعیافتن یا نیافتن آن به سبب احتمال «بدا» محتمل است اگر كذب نباشد برای صاحب مقام نبوّت و امامت چندان موجّه نیست.
پاسخ: اوّلاً: برحسب اخبار معتبر آنچه خداوند از علوم و آگاهی به امور غیبی به نبیّ و ولیّ عطا میكند و آنها را مأمور اِخبار از آنها مینماید از امور حتمیه است كه «بدا» در آنها نیست. مثلاً در خبر پیامبر (ص) از قتل عمّار به دست گروه ستمگر یا خبر آن حضرت از شهادت حضرت
امیرالمؤمنین (ع) و شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) و سایر مصیبتها كه بر اهلبیت علیهمالسلام وارد میشود، و یا اینكه حضرت فاطمه زهرا (س) از اهلبیت اوّلین كسی خواهد بود كه به آن حضرت خواهد پیوست، و اینكه دین اسلام عالمگیر میشود، و حضرت مهدی (ع) در آخرالزّمان ظهور مینماید و بیان صفات و خصایص او و دهها خبر مسلّم دیگر و همینطور است خبرهای غیبی حضرت امیرالمؤمنین (ع) كه بسیاری از آنها را اهلسنّت هم روایت كردهاند و خبرهای سایر ائمّه علیهمالسلام از امور غیبی كه این خبرها «بدا» پذیر نیستند و به عبارت صحیحتر در این وقایع «بدا» واقع نخواهد شد وگرنه آن بزرگواران از آن خبر نمیدادند.
اخباری كه از وجود «بدا» در خبرهای غیبی ایشان سخن گفتهاست یا بسیار نادر است یا ضعف سند دارند و یا دلالت آنها كامل نیست. به عنوان مثال همین روایت ابیحمزه كه بحث آن گذشت.
اگر روایت صحیح هم در این زمینه باشد آن خبر عمرو بن حمق از حضرت امیرالمؤمنین (ع) است كه میگوید: به حضور امیرالمؤمنین (ع) در وقتیكه ضربت خورده بود شرفیاب شدم، حضرت فرمودند : ای عمرو، من از شما جدا خواهم شد... تا سال هفتاد بلاهایی واقع خواهد شد ـ سه بار این جمله را تكرار فرمودند ـ..
من عرض كردم یا امیرالمؤمنین فرمودید تا سال هفتاد بلاهایی پیش خواهد آمد، آیا بعد از هفتاد گشایش هست؟
فرمودند: بلی ای عمرو، بعد از هر بلایی آسانی و گشایشی است.
«خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میكند و امّالكتاب نزد اوست».
این روایت خبر از ظهور و قیام امامزمان (ع) نمیدهد بلكه خبر از یك سنّت الهی میدهد كه:
«مسلّماً با هر سختی آسانی است».[21]
بااینحال این نكته را هم متذكّر میشود كه وقوع این گشایش در صورتی خواهد بود كه «بدا» پیش نیاید بهعلاوه حضرت با قرائت آیه:
درحقیقت میخواهند بفرمایند این امر صددرصد حتمی نیست چه بسا «بدا» حاصل شود و مانع از فراهمشدن زمینه آن گردد.[23]