شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

كلام بزرگان در مدح امیرالمؤمنین(ع)

حقیقت این است که با جمله‎ها و کلماتی که حروف آنها از بیست و نه حرف بیشتر نیست، نمی‎توان از بزرگ بنده خاص و مخلص خدا، که در آیات بسیاری از قرآن، خداوند متعال، خود او را وصف و مدح فرموده است، توصیف و ستایش کرد؛

وَإِنَّ قَمِیصاً خیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ
وَعِشْـرینَ حَرْفاً عَنْ مَعالیهِ قَاصِرٌ[1]

 

مدایح شایسته‎ای که از آن امام عظیم، رهبر موحّدان، پیشوای مجاهدان، سرور زهّاد و دادگران و امیرمؤمنان شده، هرچه رسا و شیوا بوده، به ناحیه‌ای از نواحی عظمت آن حضرت اشارت دارد.

آن‌که در مجلس معاویه و به درخواست و اصرار او، امام را به این سخنان توصیف کرد:

«كَانَ وَاللهِ‏ بَعِیدَ الـْمُدَى،‏ شَدِیدَ الْقُوَى، یَقُولُ فَصْلاً وَیَحْكُمُ عَدْلاً، یَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ، وَتَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِیهِ، یَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْیَا وَزَهْرَتِهَا، وَیَسْتَأْنِسُ بِاللَّیْلِ وَوَحْشَتِهِ، كَانَ وَاللهِ غَزِیرَ الْعَبْرَةِ، طَوِیلَ الْفِكْرَةِ، یُقَلِّبُ كَفَّیْهِ،‏ وَیُخَاطِبُ نَفْسَهُ، وَیُنَاجِی رَبَّهُ، یُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا خَشِنَ، وَمِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ، كَانَ وَاللّٰـهِ فِینَا كَأَحَدِنَا»؛[2]

 

و آن‌که با این جمله کوتاه:

«إِحْتِیَاجُ الْکُلِّ إِلَیْهِ وَاسْتِغْنائُهُ عَنِ الْکُلِّ دَلیلٌ عَلَى أَنَّهُ إِمَامُ الکُلِّ»؛[3]

او را ستود؛

و آن‌که در وصف کلامش می‎گفت:

«کَلامُهُ دُونَ کَلامِ الْـخَالِقِ وَفَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقینَ»؛[4]

و آن‌که می‎گفت:

«لَوْلَا عَلِیٌّ لَهَلَكَ عُمَر»؛[5]
و «لَوْلَا سَیْفُهُ لَمَا قَامَ عَمُودُ الإِسْلَامِ»؛[6]

وآن‌که می‎گفت:

«قُتِلَ فی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ»؛[7]

 

و آن بانوی شجاع و بامعرفتی که او را در حضور معاویه به این دو شعر، مدح نمود:

«صَلَّى الْإِلَهُ عَلَـى جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ
قَبْــرٌ فَـأَصْبَحَ فیهِ الْعَدْلُ مَدْفوناً
 

قَدْ حَالَفَ الْحَقُّ لَا یَبْغِی بِهِ بَدَلاً
فَـصارَ بِالْعَدْلِ وَالْإِیمَانِ مَقْرُوناً»[8]
 

و آن مرد مسیحی که آن شخصیت بزرگ آفرینش و آن یگانه نمایش کمال وجود محمدی را به این جمله ستایش کرده است:

«فی عَقیدَتی أَنَّ عَلیَّ بْنَ أَبی طالِبٍ أَوَّلُ عَرَبِیٍّ لَازَمَ الرُّوحَ الْکُلِّیةَ فَجاوَرَها وَسامَرَها»؛[9]

و آن شاعر پاک‌نهاد که سروده است:

ابــر دوش پیغمبر پــاک‌رای
خـدا دست سود و خداوند پای

 

و آن‌که این شرف و عزّت را به این بیان شرح داد:

«النّبِیُّ الْــمُصْطَفى قَالَ لَنَا
وَضَــعَ اللهُ عَلى ظَهْری یداً
وَعَلِیٌ واضِـــعُ رِجْلَیهِ لی
 

 

لَیْلَــةَ الْـمِعْراجِ لَمّا صَعِدَهُ
فَأَرانِی الْقَلْــبَ إِنْ قَدْ بَرَّدَهُ
بِمَکانٍ وَضَـعَ اللهُ یَــدَهُ»[10]
 

همه و هر یک به منقبتی از مناقب آن حضرت اشارتی کرده‎اند.

با این‌همه که علما و حکما، چهارده قرن است از فضایل او گفته‎اند، تا علم، فضیلت، زهد، عدل و کمالات انسانی مورد ستایش است، آیندگان او را ستایش خواهند کرد.

و با این قصاید و اشعار بی‎شمار و هزارها کتاب و مقاله که پیرامون شرح شخصیت این انسان اکمل و والا نوشته‎اند و همه داد سخن را داده‎اند، باز هم همانند روزهای نخست برای گویندگان و اندیشمندان، مجال سخن باز و بلکه بازتر شده است.

همان‌طور که در احادیث شریفه بیان شده است، علی(ع) معجزه‌ای است که خداوند به رسول گرامی‌اش خاتم ‌الانبیا(ص) عطا فرمود؛ معجزه‎ای که از همه معجزات انبیای گذشته، بزرگ‌تر و حیرت‌انگیزتر

 

است؛ و بجا است که بگوییم این سخن حضرت امام صادق(ع) را:

«الصُّورَةُ الْإنْسَانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ وَهِیَ الکِتابُ الَّذی کَتَبَه بِیَدِهِ وَهِیَ الهَیْکَلُ الَّذی بَناهُ بِحِکْمَتِهِ وَهِیَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمینَ وَهِیَ المُخْتَصَرُ مِنَ الْعُلُومِ فی اللَّوحِ الْمَحْفُوظِ»؛[11]

به‌واسطه شخصیتی، مثل علی(ع) بیان واقع و حقیقت می‎شود.

با عالم بزرگ معتزله ابن‌ابی‌الحدید هم‌نوا شده، می‎گوییم:

«هُوَ النَّبَأُ الْمَکْنُونُ وَالجَوْهَرُ الَّذی
تَجَسَّدَ مِنْ نُورٍ مِنَ الْقُدْسِ زاهِــر
وَذُو المُعْجِزاتِ الوَاضِـحاتِ أَقلّها
الظُّهورُ عَلى مُسْتَـوْدِعاتِ السـَّرائر
وَوَارِثُ عِلْـمِ المُصْطَفى وَشَقِیقِهِ
أَخاً وَنَظِیراً فِی الْعُـلَى والْأَواصِر
أَلَّا إِنَّما التَّوْحیدُ لَوْلَا عُلُــــومُهُ
كَعَــرْضَةِ ضِلِّیــلٍ وَنَهْبَةِ كَافرٍ»[12]

 

پس، سزاوار است که زمین ادب ببوسیم، و خداوند متعال را به نعمت ولایت آن حضرت و فرزندان بزرگوارش، تا حضرت صاحب وقت، ولیّ عصر و مالک امر، مولانا المهدی (ارواح العالمین له الفداء) حمد و سپاس بگوییم:

اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِولایةِ أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ وَالْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ سِیَّما خَاتَمِهِمْ وَقائِمِهِمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِمْ أَجْمَعینَ.

 

 

[1]. «به یقین پیراهنی که از بافته بیست و نه حرف دوخته شده است از فضایل و ارزش‌های او کوتاه است».

[2]. مجلسی،‌ بحار الانوار، ج ‏41، ص120، ب107، ح28. «به خدا سوگند او دوراندیشی نیرومند بود، سخن او حق را از باطل جدا می ساخت، و با دادگری قضاوت می‌کرد، علم و دانش از هر طرف او می‌جوشید و حکمت از اطراف او گویا بود. از دنیا و زینت آن واهمه داشت، و با شب و ترس و وحشت آن انس داشت. به خدا سوگند پر اشک بود (و چشم گریان داشت)، زیاد فکر می‌کرد، دو دستش را روی هم می‌گرداند و خودش را خطاب می‌کرد و با پروردگارش راز و نیاز می‌کرد. از لباس زبر و خشن خوشش می‌آمد و غذای خشک (بدون نان و خورش) را دوست داشت. به خدا سوگند او در میان ما مثل یکی از ما بود».

[3]. سیوطی، بغیة الوعاة، ص243؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج1، ص402، ش 3769. «نیازمندی همگان به او و بی‌نیازی او از همه نشانگر این است که او امام و پیشوای همگان است».

[4]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص24. «سخن او پایین‌تر از سخن آفرید‌گار و بالاتر از سخن مردم است».

[5]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص11. «اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد».  

[6]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج ‌البلاغه، ج12، ص82. «اگر شمشیر آن حضـرت نبود، ستونی برای دین اسلام برپا نمی­شد».

[7]. جرج جرداق مسیحی در كتاب الامام علی صوت العدالة الانسانیة. «به جهت شدت دادگری‌اش در محراب عبادتش کشته شد».

[8]. ابن‌طیفور، بلاغات النساء، ص31، كلام سودة بنت عمارة رحمها الله. «درود خدا بر تن نازنینی که او را قبری در  آغوش گرفت پس در آن قبر عدالت دفن شد . حق سوگند یاد کرد که به جای او بدل و جایگزینی را اختیار نکند پس او با عدل و ایمان پیوسته و نزدیک شد».

[9]. نقل‌شده از جبران خلیل جبران دانشمند مسیحی در كتاب «الامام علی صوت العدالة الانسانیه» (جرداق، ج1، ص364). «به عقیده من علی بن ابی‌طالب اولین شخص عربی است که با روح کلّی ملازم و همگام بوده پس در کنار آن، و هم­صحبت و همنشین آن شده است».

[10]. این اشعار منتسب به شافعی است كه در كتب مختلف نقل شده است ازجمله: دیاربکری، تاریخ الخمیس، ج2، ص87؛ امینی، الغدیر ، ج7، ص12. «پیامبر برگزیده در شب معراج وقتی به آسمان‌ها بالا رفت به ما فرمود: خدا دستی بر پشتم نهاد و در دلم به من نشان داد که دلم خنک شد و آرام گرفت و علی× دو پایش را بر دوش من به همان جایی گذاشت که خدا دستش را گذاشت».

[11]. نراقی، جامع السعادات، ج1، ص180. «صورت انسانی بزرگ‌ترین دلیل خدا بر خلق و آفریده‌هایش است و آن کتابی است که خداوند با دست خودش آن را نوشته است و آن ساختار و هیکلی است که خدا با حکمت خود آن را ساخته است و آن تمامی صورت‌های عالم را در بر دارد و آن مختصر علومی است که در لوح محفوظ است».

[12]. ابن‌ابی‌الحدید، الروضة المختاره (شرح القصائد العلویات السبع)،  ص123 ـ 124، Z [القصیدة الخامسه. «او خبر پوشیده و گوهرگران‌مایه‌ای است که از نوری از عالم قدس که درخشنده است شکل یافته است؛ و او صاحب معجزه‌های آشکار است که کم‌ترین آن معجزه‌ها این است که بر دل‌ها و ودیعه‌های نهان اشراف و آگاهی دارد؛ او وارث علم پیامبر و برادر گرامی او و همانند او در مقام والا و خویشاوندی است؛  آگاه باشید که اگر علوم و دانش او نبود توحید آن‌چنان خراب می‌شد که به صورت آنچه را که شخص ضالّ عرضه می‌کند و آنچه را که کافر غارت کرده است در می‌آمد».

موضوع: 
نويسنده: