گرچه فداكاری بیمانند، استقامت، حقپرستی، توكل، قدرت اراده، چشمپوشی از مظاهر و جلوههای فریبنده دنیا و قطع علائق در واقعه جانسوز كربلا بهقدری از وجود حسین(علیهالسلام) تجلّی كرده، و دلها را مجذوب او نموده كه به عظمتهای دیگر آن حضرت كمتر توجّه میشود.
مثل اینكه افكار جامعه و عقول بشر كسی را كه در راه یاری حقّ، فداكاری و از خودگذشتگی نشان دهد مالك تمام عظمتها و فضایل میدانند و هرچه درجه فداكاری، عالیتر و خالصتر باشد، عظمت شخصیت او در دلها بیشتر میشود.
فداكاری بیمانند حسین(علیهالسلام) بهقدری پایه او را بالا برده كه در هر میدان مقایسه و مسابقه میتواند با همین یك صفت با صاحب هر خُلق كریم مسابقه دهد.
حقیقت هم همین است ظهور آن استقامت و شجاعت و پایداری و مناعت از هیچكس قابل تحقّق نیست مگر آنكه در نواحی دیگر اخلاق نیز عظیم و برجسته و ممتاز باشد. ایمان و معرفت، یقین، بصیرت، توكل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر باید بهحدِّ اعلا و وفور در شخص وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آیات عظیمه و عجیبه و خویشتنداری و صبر و استقامت گردد.
اگر چه اشاره به فضائل و عظمتهای چنین شخصیت عظیمی، میسّر نخواهد بود لیک از باب تبرّک و اینکه «هم به قدر تشنگی باید چشید»، اشارهای مختصر به برخی از مکارم اخلاقی آن حضرت مینماییم:
شمع بزم عالِمان
هرچه بیشتر در حالات سیّدالشّهداء(علیهالسلام) دقیق شویم این رمز بر ما آشكارتر میشود كه در امر دین بصیرتی خارقالعاده و بینشی غیبی، راهنمای آن حضرت بوده است.
علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهلبیت، بهخصوص معاویه و مروان، از نامههایی كه به معاویه مرقوم فرموده، از خطبههایی كه به مناسبتهای مختلف انشا نمودهاند و از دعای عرفه، و دعاهای دیگری كه از آن حضرت در كتابهای شیعه و سنّی نقل است، ظاهر و آشكار میگردد.
ابنكثیر در البدایة و النهایة خود آورده است: حسین(علیهالسلام) و ابنزبیر از مدینه بهسوی مكّه بیرون شدند و در مكّه اقامت گزیدند. حسین(علیهالسلام) مورد توجّه مردم قرار گرفت. آنها بهسوی او میآمدند، در اطراف او مینشستند و سخنش را میشنیدند و از آنچه از او میشنیدند سود میجُستند وگفتههایش را ضبط كرده و مینوشتند تا از او روایت كنند.(1)
علائلی در سموّالمعنی نگاشته است: مردم چنان شیفته معنویّت وعظمت روح حسین(علیهالسلام) بودند و چنان حسین(علیهالسلام) محبوبیّت داشت كه از همهكس و همهجا منصرف و منقطع شده و بهسوی او میشتافتند. كسی جز حسین(علیهالسلام) نبود كه اینهمه مرید و ارادتمند داشته باشد؛ گویی مردم در وجود حسین(علیهالسلام) حقیقت دیگری از عالم ابداع الهی را تماشا میكردند. چون حسین(علیهالسلام) سخن میگفت مثل آن بود كه زبان عالم غیب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقایق نهان آگاه میساخت و زمانی كه خاموش میشد سكوتش بهگونهای متفاوت آنها را از حقایق دیگر باخبر میساخت؛ زیرا پارهای از حقایق را جز با خاموشی عمیق نمیتوان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصلهای كه در میان سطرها، كلمهها و جملهها میگذارند و همان نقطه خالیِ از نوشته، مانند نوشتههای كتاب، معنایی میدهد كه جز با آن نقطه با هیچ نوشتهای آن معنا را نمیتوان بیان كرد.(2)
كلام فوق نشان از واقعیّتی انكارناپذیر از محبوبیّت علمی حسین(علیهالسلام) در میان مردم دارد. با آن كه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همهجا در تعقیب آنها بودند تا كسی با حسین(علیهالسلام) رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنیزه و زور نظامی چگونه میتواند مردم را از خودشان، دلشان و ضمیرشان جدا كند؟ قدرت، هر میزان كه باشد نمیتواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنیزه هر قدر كه كاری و نافذ باشد به باطن انسان و معنویّت او نفوذ نمیكند.
اخباری كه از حسین(علیهالسلام) نقل شده حاكی از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قریحه و استحكام منطق اوست. این اخبار بیش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت بهگونهای در مسائل علمیّه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر میكرد و فتوا میداد كه موجب تحیّر مردم میشد، تا حدّی كه عبدالله بن عمر در حقّ او گفت: إِنَّهُ یَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً؛(3)
همچنان كه مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا میدهد، حسین(علیهالسلام) نیز در بیت نبوّت و ولایت از سرانگشت علوم رسول خدا(صلّیالله علیه و آله) غذا خورد، و از سینه معارف اسلام شیر مكید و رشد و نموّ یافت.
از افتادگی تا عزّت
هرچه معرفت، خداشناسی، توحید، علم و حكمت انسان بیشتر شود، تواضع و فروتنی او زیادتر میگردد. تكبّر بشر ناشی از جهل، نادانی، غفلت و خودپسندی است. در آیات كریمه و احادیث، از تكبّر بهشدّت مذمّت، و از تواضع، مدح و ستایش شده است.
حسین(علیهالسلام) در نزد مردم بسیار محترم بود. زمانی كه او و برادرش، حسن مجتبی(علیهماالسّلام) پیاده به حجّ میشتافتند تمام رجال و شیوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پایین آمده و پیاده راه میپیمودند. احترام حسین(علیهالسلام) در میان مردم نه برای آن بود كه او كاخ مجلّل داشت یا مركَبهای سواری او گرانقیمت بودند یا غلامان و سربازانی پیشاپیش یا دنبال مركَب او میرفتند یا آنكه مسجد پیغمبر(صلّیالله علیه و آله) را برای او خلوت مینمودند و راهها را در موقع آمدوشد وی بر مردم میبستند، نه! برای هیچیك از اینها نبود.
حسین(علیهالسلام) با مردم زندگی میكرد و جدایی از آنها را نمیپذیرفت. زندگی او مالامال از سادگی بود. همهساله پیاده به حجّ میرفت و با مردم نشست و برخاست، و آمد و شد مینمود؛ با فقرا معاشرت میكرد، در نماز جماعت، حاضر میشد، به عیادت بیماران میشتافت، در تشییع جنازهها شركت میجست و در مسجد جدّش پیغمبر با دوستان و اصحاب مینشست. او دعوت فقرا را میپذیرفت و آنها را میهمان مینمود، خودش برای محتاجان، بینوایان، بیوهزنان و یتیمان، نان و غذا میبرد.
روح عبادت
ابنعبدالبرّ و ابناثیر از مصعب زبیری روایت كردهاند كه میگفت: حسین بافضیلت و متمسّك به دین بود و نماز و روزه و حجّ او بسیار بود.(4) عبدالله بن زبیر در وصف عبادت او گفت: حسین در شب بیدار و در روز، روزهدار بود.
در شبانهروز هزار ركعت نماز بهجا میآورد، و بیستوپنج مرتبه پیاده حجّ گذارد(5) و این دلیل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست. روزی از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدینگونه دعا و اظهار بندگی و ذلّت به درگاه خدای عزیز میكرد و او را مدح و ثنا و ستایش مینمود:
«إِلَهِی أَنْعَمْتَنِی فَلَمْ تَجِدْنِی شَاكِراً وَابْتَلَیْتَنِی فَلَمْ تَجِدْنِی صَابِراً فَلَا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ، وَلَا أَنْتَ أَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ إِلَهِی مَا یَكُونُ مِنَ الْكَرِیمِ إِلَّا الْكَرَم»؛(6)
«خدایا! مرا نعمت بخشیدی و شكر مرا نیافتی، به بلا گرفتارم نمودی و صبر مرا دریافت نكردی، با ترک شکرم نعمتت را از من دریغ نورزیدی و با ترك صبرم شدّت بلا را بیشتر ننمودی. پروردگارا! از كریم غیر از كرم نسزد.»
اگر كسی بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافی است كه به دعای معروف عرفه رجوع نماید.
اوج عدالتخواهی
خاندان علیّ(علیهالسلام) در عدالت و حمایت از مظلوم، همانندی در عالم ندارند. حكایاتی كه از عدل علی(علیهالسلام) در كتابهای تاریخ نگاشته شده، نشان میدهد كه او دلباخته حقّ و فانی در عدالت بود. او به فرزندانش وصیّت فرمود:
«كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ستمگر و یار ستمدیده باشید»(7).
حسین(علیهالسلام) فرزند آن پدر و وارث همان صفات میباشد. از ستمهایی كه بنیامیّه و عمّال آنها به مردم مینمودند بیش از هركس رنج میكشید و بهشدّت ناراحت میشد. قیام او، قیام علیه ظلم، بیداد و ستمگری، و نهضت او نهضت نجاتبخش ستمدیدگان و مظلومین بود.
یكی از داستانهایی كه گواه بر شدّت علاقه حسین (علیهالسّلام) به دفاع از مظلومین و حمایت از بیچارگان بیپناه میباشد، داستان اُرینب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. یزید كه بهاصطلاح، شاهزاده و ولیعهد معاویه بود و تمام اسباب شهوترانی، ازجمله پول، مقام، زور، كنیزكان ماهرو و زنهای رقّاصه و خواننده خودفروش در اختیارش بودند؛ با اینوجود، باز چشم طمع به بانوی شوهرداری دوخت كه باید او و پدرش معاویه پاسدار عصمت و عفّت او باشند.
یزید همچون اراذل و شهوتپرستانی كه در وفور عیشونوش حكومت، تربیت میشوند ناآرام شد، امّا از آنجا كه آن زن، نجیب، پاكدامن و عفیفه بود، دسترسی به او از راه فریب و منحرفساختن وی ازطریق پارسایی محال مینمود؛ معاویه ناپاك، كه خود را امیرالمؤمنین میخواند، برای خواهش نفس و شهوت یزید دست به نیرنگ بسیار عجیب و بیسابقهای زد. او مرد بدبخت را از زن عفیفه و زیبایش جدا نمود و مقدّمات كامیابی یزید از آن زن را فراهم ساخت.
امّا حسین(علیهالسلام) با غیرت و جوانمردی در مقابل این تصمیم زشت و شیطانی معاویه ایستاد، و نقشه او را نقشبرآب كرد. حسین(علیهالسلام) غیرت و حمیّت هاشمی و علاقه خود به حفظ نوامیس مسلمین را نشان داد و مانع از رسیدن یزید به هوس ناپاك و شریرش گردید. افتراقی را كه معاویه با نیرنگ ایجاد كرد، به اتّصال مبدّل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانید. این داستان در تاریخ مفاخر آل علی(علیهالسِلام) و مظالم بنیامیّه جاودان باقیمانده است.(8)
مولای نیازمندان
حسین(علیهالسلام)، نماز را بهجا آورد و بیرون آمد. اعرابی تنگدستی را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.
قنبر گفت: لَبَّیْكَ یَااْبنَ رَسُولِ اللهِ.
فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است؟».
عرض كرد: دویست درهم كه فرمودید در بین اهلبیت، قِسمت كنم.
فرمود: «آن را بیاور! كسی آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است». سپس آن پول را گرفت، بیرون آمد و به اعرابی داد.(9)
روزی آن حضرت برای عیادت و احوالپرسی اسامة بن زید به منزل او رفت. اسامه ناله میكرد و از غمناکی خود میگفت.
فرمود: «برادر چه غمی داری؟».
عرض كرد: قرضی دارم كه شصت هزار درهم است. حسین(علیهالسلام) فرمود: «آن بر عهده من است».
اسامه گفت: میترسم بمیرم و قرضم ادا نشده باشد. فرمود: «نمیمیری تا من آن را ادا كنم».
ایشان آن قرض را پیش از مرگ او ادا كرد.(10)
***
پینوشتها:
[1]. ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص162، علایلی، سموالمعنی، ص99 – 100.
2. علایلی، سموالمعنی، ص100.
3. علایلی، سموالمعنی، ص148. نظیر این كلمه را یزید در شأن حضرت امام زینالعابدین(علیهالسلام) گفت؛ وقتی به او پیشنهاد كردند كه درخواست آن حضرت را بپذیرد، و اجازه دهد به منبر برود، یزید اجازه نداد و گفت: اگر به منبر برود ما را رسوا میسازد. به او گفتند: از این نوجوان در چنین حال چه بر خواهد آمد؟. گفت: شما از كار این خاندان بیخبرید: هَذَا مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زقّاً. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص137 – 138؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص438؛ محدث قمی، نفسالمهموم، ص465؛ مرعشی نجفی، شرح احقاقالحق، ج12، ص128.
4. ابنعبدالبرّ، الإستیعاب، ج1، ص397؛ ابناثیرجزری، اسدالغابة، ج2، ص20.
5. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص226؛ ابناثیرجزری، اسدالغابة، ج2، ص20؛ سبط ابنجوزی، تذكرةالخواص، ص211؛ ابیالفداء، تاریخ، ج1، ص191.
6. مجلسی، بحارالانوار، ج69، ص197ـ198.
7. نهجالبلاغه، نامه 47 (ج3، ص76)؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص136؛ مجلسی، بحارالانوار، ج42، ص256.
8. در بعضی از خصوصیّات این داستان مانند بعضی اعلام اختلافاتی بین مصادر آن دیده میشود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كردیم موافق است با نقل شبراوی در الاتحاف (ص201 – 210) و ابنقتیبه دینوری در الامامة و السیاسه (ج1، ص166 – 173) ر.ک: علایلی، سموالمعنی، ص156 – 159.
9. ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص185؛ علایلی، سموالمعنی، ص151.
10. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص65؛ محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج13، ص436؛ علایلی، سموالمعنی، ص151 – 152.