شنبه: 1403/02/1
نسخه مناسب چاپSend by email
اشعاری از آیت الله العظمی صافی قدس سره بمناسبت میلاد امام حسن مجتبی علیه ااسلام
اشعاری به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی علیه ااسلام

 

بمناسبت میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیهم السلام
دو سروده از حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره

عید میلاد امام مجتبی است
خرّم از آن صفحه ارض و سماست

 

به به از این روز و این عید سعید
مطلع فیض است و میعاد لقاست

 

گیتی امروز است در وجد و نشاط
دشت و صحرا دلربا و جانفزاست

 

عید میلاد ولیّ راستین
سبط اکبر یادگار مصطفی است

 

شبل شیر حقّ امیر المؤمنین
حضرت مولا علی مرتضی است

 

اسوه حلم و وفا و صبر و جود
زاده نیک اختر خیر النّساست

 

همچو جدّ و باب، فخر ممکنات
رهبر خلق جهان سوی خداست

 

طبق آیات و نصوصِ بی شمار
مسلمین را مقتدا و رهنماست

 

مکتب او مکتب ایثار و حلم
مدرس او مدرس صبر و رضاست

 

مهر او رضوان و جنّات النعیم
لطف او درد خلائق را دواست

 

بی پناهان را پناه مهربان
بینوایان را عطیّاتش نواست

 

روی و خوی او حسن، نامش حسن
حُسن اندر حُسن از سر تا به پاست

 

خاک راهش سرمه چشم ملک
آب کویش چشمه آب بقاست

 

لطفی صافی به درگاهش به عجز
در ثنایش خاکسار و چهره‌ساست

لطف الله صافی/ ۱۲ شهر رمضان المبارک۱۴۱۹


 

آن که حریمش حَرَم کبریا است
خاک درش کعبه اهل وفا است

 

آن که سراپا همه لطف است و مهر
وآن که دلش منبع فیض خدا است

 

شخص شرف گوهر بحر کَرَم
وآن که رُخَش آینه حق‌نما است

 

اُسوه حلم است و مُدارا و صبر
مظهر بخشایش و صلح و صفا است

 

عین کمالات و خصال نکو
معدن ایثار و گذشت و حیا است

 

آن که پس از شاه ولایت على
مقصد و مقصود ز دو انمّا است

 

آیه تطهیر و فمن حاجّک
سوره‌اى از منقبتش هل أتى است

 

عالم تفسیر و بطون کتاب
گواه آن کریمه «قل کفى» است

 

عارف اسماء و صفات خدا
وارث علم نبى مصطفى است

 

واقف اسرار حدوث و قدم
ماحصل خلقت ارض و سما است

 

همچو مسیحا سُخنش روح بخش
گُمشدگان را سوى حق رهنما است

 

در کف امرش همه کون و مکان
تابع فرمان جنابش قضا است

 

ز ابر عطایش همگان بهره‌مند
غم زدگان را کرمش غم زدا است

 

همچو نبى صاحب صفح جمیل
مُلتزم عهد الست و بلى است

 

هر که شد از معرفتش بى نصیب
هر عمل آرد هدر است و هبا است

 

شبه نبى شبل على شیر حق
زاده نیک اختر خیرالنساء است

 

مرقد پاکش که کنون در بقیع
مُنهدم از ظُلم گروهى دغا است

 

مطلع انوار و مطاف ملک
قبله آمال همه اصفیا است

 

صاحب این وصف و علامات کیست؟
کاین همه‌اش قدر و مقام و بها است

 

سبط مهین حافظ شرع مبین
سیّد خوبان حسن مجتبى است

 

گرچه به تعظیم مقام حسین
هر چه بگویند بجا و روا است

 

دین ز فداکارى او زنده است
پیشرو و سیّد اهل ابا است

 

حلم حسن نیز در احیاى دین
نقش عظیمش نه کم از کربلا است

 

موقف او موقف جانکاه بود
صبر در آن تلخ‌تر از هر بلا است

 

زخم زبان، تیر ملامت ز خلق
سخت‌تر از تیغ و سنان عدى است

 

دید که احوال دگر گونه است
عصر نه عصر على مرتضى است

 

مالک اشتر شد و عمّار رفت
دین خدا مسخره اشقیا است

 

غیر تنى چند ز اصحاب صدق
که شیوه‌شان ثبات عهد و وفا است

 

بقیه پیمان شکن و دین فروش
خیانت و نفاقشان برملا است

 

منحرف از حق شده خرد و کلان
قلوبشان اسیر جاه و هوا است

 

حیله و جوّسازى و مکر و فریب
سیاست زاده‌ی هند دغا است

 

راه دگر باید و برنامه‌اى
دست به پیکار زدن نابجا است

 

در آن شرایط و چنان جوّ حادّ
که عقل، مغلوب هوس‌هاى ما است

 

عزم رسل باید و صبر بزرگ
تا بتوان کرد چنانچه سزا است

 

گروه ظاهرنگر تندرو
که کارشان زعقل و بینش جدا است

 

فتنه‌گر و کج‌نظر و بى‌ادب
شعارشان نعره و بانگ و صدا است

 

فضول و بى‌مایه و مغرور و دون
که هر چه گویند همه ادعا است

 

بى‌خبر از مآل کار امام
که خیر دین است و رضاى خدا است

 

زخم زبان‌ها به جنابش زدند
که راه تو نیست صواب و خطا است

 

لیک نیفتاد به عزمش خلل
مرد خدا را به خدا اتکا است

 

آن که خدا را نفروشد به خلق
چه بیمش از سرزنش ماسوا است

 

خلاف آراء عوام آن که کرد
شجاعتش شجاعت انبیا است

 

گزینش موضع حسّاس او
گزینش رنج و غم و ابتلا است

 

اى مه برج شرف و مجد دین
اى که به تو عالم امکان بپا است

 

قدوه ‌ی ابرار و جمال وجود
پرتوى از نور تو شمس الضحى است

 

کار تو و راه تو اسلام را
بدون شک مایه عزّ و بقا است

 

روى شما مصحف انوار حق
بوى شما قوت دل و جان فزا است

 

در گه توصیف و ثناى شما
منطق و اندیشه ما نارسا است

 

فارغم از فکر بهشت و جحیم
تا که مکانم سر کوى شما است

 

اى کرم و لطف و عطایت عمیم
خاک درت چشم مرا توتیا است

 

«لطفى صافى» است کمینه غلام
هر آن کسى را که ز اهل ولا است

شنبه / 27 فروردين / 1401