
اثر جهاد حسین علیه السّلام در صفحه تاریخ جاویدان ماند، و همواره نیرو بخش اصلاح طلبان، و مجاهدان راه حقّ و حامیان خیر و عدالت است.
قیام آن حضرت، مبارزه با ظلم و ستم و كفر و باطل بود كه در آن زمان از گریبان یزید سر برون كرده بود. مبارزه با افكار و نقشهها و آراء، و مفاسدی بود كه از جانب او حیات ملّت اسلام را تهدید میكرد.
از جمله درس های عالی و سودمند كه هر شیعه و آزادی خواه حق پرست، و هر آرزومند تحقّق رسالت جهانی اسلام، از واقعه كربلا باید بیاموزد، این است كه بداند حكومت اسلامی حکومتی باید باشد كه در تمام نواحی، نمایشگر عدالت اسلامی و مجری تعالیم و احكام قرآن باشد.
یكی از بیماری های خطرناك فكری كه پس از رحلت پیغمبر اكرم صلّیالله علیه و آله اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد این بود كه بسیاری از مردم در برابر عمل انجام شده- هرچند موافق با خیر و مصلحت و نظامات و تعالیم شرعیه نبود- تسلیم میشدند و هر حكومتی را كه روی كار میآمد واجب الاطاعه، و بیعت با آن را لازم الوفا میدانستند.
این روش باعث میشد كه هر كس میتوانست با یك جهش ناگهانی یا اغفال مردم وضعی را ایجاد و سیاستی را اجرا كند و بر مركب مراد سوار شده و بی معارض و مزاحمی، مستبدانه بر جامعه حكومت كند، بنابراین در روی كار آمدن زمامداران جز زور و قدرت نظام و ترتیبی در كار نبود.
در عصر جاهلیت و قبل از طلوع كوكب رخشنده اسلام و در بعضی از جوامع عقب مانده، بلكه در جوامع به اصطلاح مترقّی هم كم و بیش این روش بوده و هست كه هر كس بر جامعه مسلّط شود برای اطاعت از او دلیلی جز غلبه و قدرت او مطالبه نمیشود.
امّا در جامعه اسلامی كه بر اساس عالی ترین نظامات آسمانی به وجود آمده، پیدایش این فكر، بسیار عجیب است، زیرا علاوه بر این كه حكومت ها نمیتوانند جامعه را به سوی هدفی كه اسلام نشان میدهد رهبری كنند، موجب اتهام و سوء تفاهم بیگانگان نسبت به تعالیم سیاسی و اجتماعی اسلام میگردند.
فشار حكومتی كه خودسرانه و خود خواهانه روی كار آمده باشد اگر چه نرمش و اعتدال هم داشته باشد، بر وجدان یك مسلمان حقیقی و انسان فهمیده و متمدن واقعی، فوق العاده سنگین است، و تحقیر و توهینی كه به شخصیت ملت ها از این راه میشود، برای كسانی كه درك انسانی دارند به سختی قابل تحمّل میباشد.
طرفداران این روش كه بیشتر مردمانی مغرض و جیرهخوار یا ضعیف امثال عبدالله بن عمر([1]) میباشند عذرشان این است كه مخالفت با حكومت موجب تفرقه و به هم خوردن نظم و چه بسا كه سبب فتنه و خون ریزی شود؛ گاهی هم به روایاتی كه راجع به اطاعت از امرا است تمسّك میجویند؛ لذا در برابر جنایات و انحرافات سكوت ورزیده و خاموشی را اولی میشمارند!
طرفداران زمامداران غاصب و دستگاه تبلیغاتی آنها هم برای خاموش كردن مخالفان و اغفال جامعه و تحكیم قدرت خود، مصلحان و نصیحت كنندگان را به فتنهانگیزی، اخلال گری، به هم زدن نظم و ایجاد تفرقه، متهم مینمایند.
معلوم است كه مردمان ضعیف و راحت طلب، و كسانی كه به مال و جان خود بیش از مصالح عامّه و دین و شرف علاقه دارند، با این عذرها زود تسلیم شده و از خود رفع مسئولیت مینمایند.
در اثر این وضع، دست ستمكاران باز گذاشته میشود و كسی از آنها مؤاخذه و بازخواستی نمیكند و وجوب اطاعت از یزید و حجاج و ولید، مثل وجوب اطاعت یك زمامدار عادل و صالح میشود، و قیام بر او را خروج از طاعت و جماعت میشمارند.
این حكمی كه به دروغ و نادانی به اسلام نسبت دادند، زمامداران ستمگر را مطمئن میساخت كه مستبدانه هر ظلمی خواستند مرتكب شوند و معترضین را به عنوان خروج از جماعت مسلمین تحت تعقیب قرار داده و به زندان یا قتل محكوم سازند.
بدیهی است برحسب آیات و روایاتی، اطاعت زمامداران، واجب و مخالفت با آنها حرام است؛ ولی مقصود از این آیات و روایات زمامداران و صاحب منصبان حكومت اسلامی است كه نظامی را كه اسلام به آن دعوت كرده اجرا سازند، و هدف های اسلام را تحقّق داده و مظهر عدالت اسلام باشند.
چگونه میشود اطاعت از حكومت هائی مثل حكومت یزید، و سائر ستم كیشان تاریخ واجب باشد؟
اگر تازیانه ظلم در كشوری به بدن مظلومی برسد، تمام اهل آن مملكت كه به نحوی از انحاء، آن حكومت را یاری میكنند مسؤولند؛ «اَلظّالِمُ وَ المُعینُ لَهُ، وَ الرّاضی بِهِ شُرَكاءٌ ثَلاثٌ»([2])
در منطق اسلام و در مكتب انبیاء قیام به حق و امر به معروف و اندرز به زمامداران و دعوت به خیر و اصلاح، فتنهانگیزی و اخلال به نظم نیست، بلكه عین نظم است.
نظمی كه بر اساس باطل و ستم و تجاوز به حقوق ضعفاء و خفه كردن جامعه به وجود آمده، هرچه زودتر به هم بخورد بهتر است.
نظمی كه یك طبقه را حاكم و طبقه دیگر را محكوم و ذلیل، یك طبقه را صاحب ثروت و تجملات فراوان و یك طبقه را گرسنه و برهنه و محروم ساخته باشد، عین بی نظمی است.
نظمی كه در اثر آن یزید و ابن زیاد و شمر وحجاج مصادر امور باشند، و نیكان و شایستگان تحت شكنجه و آزار باشند، فتنه و بی نظمی است و قیام برای به هم زدن آن قیام برای برقراری نظم واقعی است.
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَكُونَ فِتْنهٌ وَ یَكُونَ الدّینُ للهِ؛ و با كافران جهاد كنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و دین و اطاعت برای خدا باشد.» ([3])
به مقتضای این آیه، تمام نظام ها شرّ و فتنه است، مگر نظامات و مقررات خدائی. تمام حكومت ها بینظمی و فتنه و گرفتاری برای بشر است مگر حكومت اسلامی.
اگر نظمی كه بنی امیه با كشتار عام مدینه و ظلم و جور و هتك مقدّسات به وجود آوردند، نظم باشد، پس نظم نمرود و فرعون و چنگیز و دیگر زورگویان تاریخ، و امنیت و انتظامی كه آنها در سایه سركوبی جامعه برقرار كردند نیز نظم بوده است.
پس با این حساب بسیار غلط، حضرت ابراهیم و حضرت موسی و بلكه تمام انبیا و مردان اصلاح طلب، اخلالگر بودهاند!
این فكر كه اطاعت از هر زمامدار شرعاً واجب است به قدری سخیف و باطل است كه انسان تعجب میكند چگونه بر افرادی كه طرفدار آن شدهاند پنهان مانده است.
حسین علیه السّلام با این فكر غلط و خطرناك نیز مبارزه كرد و مردم را از این اشتباه كه حكومت هایی، مانند حكومت بنیامیه و یزید، واجب الاطاعهاند، بیرون آورد، و فهماند كه نه فقط اطاعت از آنها واجب نیست، بلكه كوشش برای برانداختن آنها و تأسیس حكومت تمام اسلامی، لازم و واجب است.
پس از قیام سید الشهداء علیه السّلام معلوم شد: آن حكومتی كه واجب الاطاعه است و باید مسلمانان آن را تقویت و پشتیبانی نمایند، حكومتی است كه در تمام نواحی، نمایشگر عدالت اسلامی و مجری تعالیم و احكام قرآن باشد.
[1] ـ گویند وقتی حجاج مكه معظمه را گرفت، و ابن زبیر را به دار زد، عبدالله بن عمر نزد او آمد، گفت: دستت را بده تا با تو برای عبدالملك بیعت كنم، پیغمبر ـصلّیالله علیه و آله وسلّمـ فرمود: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» حجاج پایش را دراز كرد و گفت: «پایم را بگیر! زیرا دستم مشغول است». ابن عمر گفت: آیا مرا مسخره میكنی؟ حجاج گفت: ای احمق بنی عدی! تو با علی بیعت نكردی و امروز میگوئی «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» مگر علی امام زمان تو نبود؟ به خدا سوگند تو برای فرموده پیغمبر نیامدی، بلكه از بیم این درخت كه ابن زبیر به آن به دار كشیده شده است آمدی (الكنی و الالقاب، ج 1، ص 357).
[2] ـ ستمكار و كسی كه او را یاری میكند و شخصی كه به ظلم راضی میشود هر سه در گناه با یكدیگر شریكند.
[3] ـ سوره بقره، آیه 193.