آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
10. حلق و تقصیر
بعد از سعی وقتی كه در هفتمین بار به مروه میرسند اگر محرم به احرام عمره باشند تقصیر مینمایند یعنی برای اطاعت فرمان خدا و به قصد بیرون آمدن از احرام و حلال شدن آنچه بر او در حال احرام حرام بود، مقداری از موی سر یا ریش یا سبیل یا ناخن خود را میگیرند و اگر محرم به احرام حج باشند در صورتی كه صروره نباشند یعنی قبلاً حج بجا آورده باشد و مرد باشد، مخیّر است بین كوتاه كردن مو یا ناخن یا تراشیدن سر و اگر صروره باشد بنا به فتوای بعض علما بین حلق و تقصیر مخیّر است و بنابر فتوای بعض دیگر حلق (تراشیدن سر) بر او متعین است و شكی نیست كه رعایت این قول موافق با احتیاط است چنان كه شكی نیست در اینكه بنابر تخییر نیز خواه صروره باشد یا نباشد حلق افضل است چنانكه از روایت «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلَّقینَ» و روایات دیگر استفاده میشود.
حلق و تقصیر برای گشودن احرام، نظیر سلام نماز است كه وقتی نمازگزار سلام داد از نماز خارج میشود؛ چنان كه تحریم نماز به تكبیر است و تحلیل آن به سلام؛ تحریم محرّمات در حال احرام به تلبیه است و تحلیل آن به تقصیر یا حلق میباشد.
در نماز كلام آدمی حرام و موجب خروج از نماز میشود؛ در احرام، گرفتن مو و ناخن حرام است و برای خروج از تحریم نماز، پس از انجام وظایف مقرر در نماز از قرائت و ركوع و سجود و تشهد و غیرها، گفتن سلام كه كلام آدمی است به قصد قربت مقرّر شده است، و برای خروج از تحریم احرام در عمره پس از طواف و نماز طواف و سعی تقصیر یعنی كوتاه كردن مو یا گفتن ناخن مقرّر گردیده است و در حجّ كه پس از انجام وقوف در عرفات و مشعر به دستوری كه هست بیرون آمدن از احرام و تحلیل محرّمات كه به تدریج حاصل میشود از تقصیر یا حلق آغاز میگردد.
در تراشیدن سر، رمز بندگی و عبودیت ظاهرتر میشود و ظاهراً در سابق كه برده فروشی مرسوم بوده، سر غلام هائی را كه در معرض فروش میگذاردهاند میتراشیدند یا شاید سر فرزندانی را كه برای قربانی نذر میكردهاند میتراشیدند. هر طور بوده است، تراشیدن سر غلام، علامت رقیّت بوده و از این جهت تراشیدن سر در این موقع علامت بندگی و اعتراف به این است كه همه مملوك حق و نیازمند به او هستند و او مالك و صاحب همه است و در عین حال یك نوع جهادی با انانیّتها و منیّت های بشری است و در زمان ما هم همین گونه است كه تراشیدن سر برای بسیاری از اشخاص سرشناس و صاحبان مقامات و مشاغل مهم و جوانان و طبقه به اصطلاح متجدّد و روشنفكر و مترقی نماها دشوار است.
در مقام حلق یا تقصیر شاید برخی باشند كه ناخود آگاه تحت تأثیر برخی گرایش ها یا علاقه به زیبائی و اینكه یك عمر به داشتن موی سر و زلف عادت داشتهاند با اینكه در معصیت خدا ریششان را میتراشیدهاند مایلند سرشان را نتراشند و به فتوای تخییر عمل نمایند ولی مشاهده میشود همین افراد با اینكه از آغاز تصمیم به ترك تراشیدن سر میگیرند، به تدریج برنامههای سازنده و تربیت های روحی حج حالشان را عوض مینماید چنان كه به تراشیدن سر خود شایق میشوند و همان ها كه در تهران و نقاط دیگر مثل اروپا و آمریكا اگر مبالغ گزاف به آنها پیشنهاد میشد تا سر خود را بتراشند یا وضع آن را تغییر دهند قبول نمیكردند اینك با طیب خاطر و با كمال میل و رغبت مینشینند تا سلمانی با تیغ كذائی خود سر آنها را بتراشد. این هم یك نوع ریاضت و خلاف میل عمل كردن و مخالفت با هوای نفس است.
11. طواف وداع
علاوه بر طواف های واجب، مستحب است كه حج كننده پیش از حركت از مكه معظمه طواف دیگری بجا آورد به عنوان وداع كه به آن طواف وداع میگویند.
طبعاً طواف كننده در این طواف، توجّه بیشتر و خشوع و خضوع زیادتری دارد، زیرا بعد از این طواف دیگر موفق میشود یا نه، از این جهت با دل شكسته از خدا میخواهد كه بازگشت به مكّه معظمه و حج خانهاش را روزی او فرماید و دعا میكند و حوائج خود را از خدا میخواهد و مانند كسی كه بخواهد به سفری طولانی برود و با عزیزان خود با چشم اشكبار وداع نماید و آنها را یك یك در بغل گرفته و میبوسد. انسان در وقت طواف وداع همین حال را دارد با خانه كعبه معظّمه با حجرالأسود، با حجر اسماعیل، با مقام ابراهیم با در و دیوار و زمین مسجدالحرام با حال سوزناك وداع مینماید، دلش میخواهد كه میان او و میان مسجدالحرام و عبادت و نماز در این مسجد بزرگ كه «اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ» است مفارقت و جدائی نیفتد و از فیوض و رحمت هایی كه به این مسجد و عبادت كنندگان در آن متّصل و پیاپی نازل میگردد محروم نباشد، ولی خواه و ناخواه وداع انجام میشود و با دلی كه به تمام این اماكن تعلّق دارد، اندك اندك از خانه دور میشود و آرام آرام و آهسته آهسته راه میرود و قدم ها را كوچك برمیدارد كه دیرتر از مسجد خارج شود؛ گاهی مینشیند و قدری فكر و اندیشه میكند و گاهی بر میخیزد و چند قدمی میرود. گاهی به كعبه معظّمه نگاه میكند و گاهی به مقام ابراهیم و به این كیفیت از مسجدالحرام در حالی كه اصلاً میل بیرون شدن ندارد خارج میشود.
این حالات از هر جهت برای روح، ریاضت و تربیت است و نفس گرفتار به علائق دنیه دنیویه را به عوالم بالا و بالاتر و جهان معنویات نزدیك و متصل میسازد؛ عالمی كه از تعلّقات این عالم مادی و علائق شهوانی منزه است.
این خاطرهها برای همیشه در نفس انسان اثر میگذارد و هرچه هم آلودگی های بعدی به كارهای دنیا و مطالب حیوانی آدمی را احاطه كند، نورانیت این خاطرات كم و بیش در حدّ معرفت و رشد عقلی و روحی اشخاص دل را منوّر میدارد، و مانند برقی كه در بیابان در شب تاریك پرتو افكن گردد هر چند ضعیف باشد باطن را روشن میكند و روح انسان را نگاه میدارد و از قطع رابطه كلّی با مبدأ مانع میشود.