بررسی و توجیه سوم
اگر تقدير خداوند قادر حكيم چنان باشد كه برخي از ملائكه، واسطه نزول بعضى بركات و انجام مأموريتهايى شدهاند، فيوض عامّ و خاص بهواسطه امام به سايرين برسد و امام مجراى فيض باشد، خواهناخواه وجود و بقاى ساير ممكنات كه به فيض الهى حدوث و بقا دارند، به مجراى فيض او كه به تقدير او از آن مجرا فيض به آنها مىرساند مرتبط خواهند بود، و اگرچه در فرض عدم اين مجارى فيض، باز هم فيّاضيت خدا - اگر قصورى در مَفاض نباشد - برقرار است.
اما مىتوان گفت كه ممكنات همه آن استعداد را ندارند كه بدون واسطه تلقى فيض نمايند و قصور خودشان مانع از كسب فيض بهطور مستقيم است، نظير اينكه در تعداد معدودات، شمارش از يك شروع مىشود و بدون آن دوّم و سوّم و... شمارش نمىشود، و اعداد بعد از يك، همه به گونهاى حاوى عدد يك مىباشند، هرچند معدودشان غير هم باشند. و اين نه براى نقص قدرت شمارشكننده است، بلكه به جهت اين است كه عنوان معدود سوم مثلاً، بدون عنوان معدود دوّم و اوّل امكان وجود ندارد. همچنين فيوض الهى بدون رسيدن به مخلوق اكمل و اشرف امكان وصول آن به مخلوق مادون نيست، نه براى اينكه
در فيض قصورى است بلكه براى آنكه فيضگيرنده استعداد ندارد.
لذا امام(ع) كه در جنبه «يَلى الرّبى و يَلى الخَلقى» كامل است، واسطه ايصال بركات ميباشد. چنانكه بسيارى از نعمتهاى الهى در اين عالم بهواسطه و بلكه به وسايط به ما مىرسد، و همانطور که شاخهها و برگهاى درخت بهواسطه تنه و ريشه درخت از آب و مواد زمين كه برايشان مقرر شده است، استفاده مىنمايند، و چنانكه همه مردم استعداد تلقّى وحى را ندارند و بايد بهواسطه نبى و پيغمبر باشد، امكان دارد كه تمام فيوض يا بعضى فيوض ديگر نيز به همين نحو با وسايط مقتضى و مناسب به نيازمندان و مستعدان برسد. بديهى است چنين واسطهاى غير از امام نخواهد بود. و مسئله، يك مسئله تكوينى خواهد شد كه تخلف از آن نامعقول است.
يكى از محدّثين بزرگ اهلسنّت به نام ابراهيم بن محمّد جوينى شافعى (متوفّاى730 ق.)، در كتابى كه آن را موسوم كرده است به نام فرائدالسمطين، حديثى را آورده است که سند آن منتهى ميشود به حضرت زينالعابدين(ع)، كه درضمن آن حديث فرمود:
«ماکساني هستيم كه بهواسطه ما نگاه مىدارد خدا آسمان را از اينكه بر زمين فرو ريزد و بيفتد، مگر به اذن او، و بهواسطه ما زمين را نگه میدارد از اينكه اهلش را تکان دهد و مضطرب سازد و بهواسطه ما (يا براى ما و به طفيل وجود ما) باران را نازل مىكند و رحمت خود را مىگستراند و بركتهاى زمين را بيرون مىآورد، و اگر در روي زمين کسي از ما نبود، زمين اهل خود را فرو میبرد».
بدرالدّين رومى، شارح قصيده برده، در شرح خود به نام تاجالدّرة فى شرح قصیدةالبرده در شرح اين بيت:
وَكُلُّ آيٍ أَتَتِ الرُّسلُ الْكِرَامُ بِهَا فَإِنَّمَا اتَّصَلَتْ مِنْ نُورِهِ بِهِم[2]
مىگويد: هر معجزه از معجزاتى كه پيامبران آوردند و ساير آياتى كه دلالت بر كمال فضل و راستى گفتارشان از علم و حكمت در ايشان دارد، متصل و واصل به ايشان نشد، مگر از نور او كه اوّل هر نور و مبدأ آن است؛ زيرا كه فرمود:
شكى نيست كه انبيا و رسولان همه از نور واحد، مخلوق مىباشند و آن نور پيغمبر ماست. پس انوار ايشان، شعبههايى از آن نور و فروغ آن نورند و او نورالأنوار و شمسالأقمار است.
عصام اسفراينى در شرحش بر برده مىگويد:
انوار ساير پيغمبران اثرى از آثار نور آن حضرت است، پس از نور محمد است نور عرش و كرسى، نور آفتاب و ماه، و انوار جميع پيغمبران...».[4]
و نيز، بدرالدين رومى در شرح اين بيت بوصيرى:
فَإِنَّهُ شَمْسُ فَضْلٍ هُمْ كَوَاكِبُهَا يُظْهِرْنَ أَنْوَارَهَا لِلْنَّاسِ فِي الظُّلَمِ[5]
مىگويد: اين آيات روشن به انبيا، از نور پيغمبر (ص) رسيد، به جهت اينكه او خورشيد فضل خدا و رحمت از براى عموم مردم است و پيغمبران مظاهر نور او و حاملان سِرّ او بهحسب درجات استعداد و مراتب قابليتهاى خود بودند، انوار حقايق و اسرار دقايق آن حضرت را براى اقوام خود، به دعوت آنها، به تصديق او و اقرار به آمدن او اظهار مىكردند، چنانكه ماه نور آفتاب را ظاهر مىنمايد و حكايت مىكند».[6]