پیشگفتار
بايد توجه داشت كه اصل وابستگى ساير ممكنات به وجود امام(ع) و چگونگى آن و مسائل مشابه آن را، دانشمندان و علماى حكمت و عرفان با دلايل عقلى و فلسفى و عرفانى اثبات كردهاند. چنانكه بهوسيله وحى و خبر آنانكه با عالم غيب ارتباط و اتصال دارند و از غيب عالم و علم كتاب و روابط نهانى و پنهانى ممكنات با يكديگر، باذنالله تعالى و به عنايت و لطف او، مطلع مىباشند نيز ثابت است و طبق همين اطلاعاتى كه ايشان به ما مىدهند، فرضاً دليل عقلى مستقل هم نباشد، به آنچه خبر مىدهند اعتقاد پيدا مىكنيم.
زيرا براى تحقيق اينگونه موضوعات ـ بهخصوص تفاصيل آن ـ راهى مطمئنتر و باوربخشتر از وحى و اخبار انبيا و اوصياى آنها نيست؛[1] چنانكه وجود ملائكه و اصناف آنها و مأموريتها و مداخلاتشان در عالم و تصرفات و ارتباطاتى كه با تنظيم عالم دارند،
برحسب قرآن مجيد[2] و احاديث شريفه[3]، ثابت و مسلم است و هركس به نبوّت و وحى و قرآن مجيد و رسالت حضرت رسول اكرم (ص) مؤمن باشد، به آن نيز ايمان دارد زيرا ايمان به صدق انبيا و وحى و انباء و اخبار آنها، قابل تبعيض نيست. بنابراين در اين موضوع نيز اين راه شناخت، مورد استناد و كمال اعتماد و يقينآور و اطمينانبخش است.
برحسب رواياتى كه در تفسير بعضى از آيات قرآن مجيد وارد شده و همچنين رواياتى كه مستقلاً روايت شده، وابستگى جهان به وجود امام(ع) ثابت است و هرچند بعضى از اين روايات به وابستگى بعضى از اين عالم مثل زمين، بيشتر دلالت نداشته باشد، اما بعضى ديگر بر وابستگى كل دلالت دارد. مضافاً اينكه بعضى از معيارها و ملاكها كه اين وابستگى را تأييد مىنمايد عام است و وابستگى كل عالم را اثبات مىكند.
ناگفته نماند كه از طرق اهلسنّت نيز احاديثى كه فیالجمله دلالت بر اين موضوع دارد، روايت شده است؛ مثل روايتى كه «عبید بن بطة عكبرى» كه از محدثين مشهور و نامدار است[4]، در كتاب الابانه به
سند خود از عبدالله بن اميه مولى مجاشع[5]، از يزيد رقاشى[6] از انس بن مالك[7] به اين لفظ روايت كرده است:
قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«لَا يَزالُ هَذَا الدِّينُ قَائِماً إِلَى اثْنَي عَشَرَ فَإِذَا مَضَوْا سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛[8]
انس گفت: رسول خدا (ص) فرمود:
«همواره اين دين برپا خواهد بود تا دوازده نفر، پس وقتى كه آن دوازده نفر درگذشتند، زمين اهل خود را فرو خواهد برد».
و چنانكه از بعضى احاديث استفاده مىشود، از صدر اول و عصر صحابه، افراد برجستهاى از آنان، مانند سلمان و ابوذر ـ كه نمىتوان معتقداتشان را جز به استناد به هدايت و بيان و ارشاد حضرت رسول اعظم (ص) مستند دانست ـ اين وابستگى را بازگو كرده و به ديگران مىآموختند، ازجمله از سلمان و ابوذر در مقام توصيف اميرالمؤمنين على(ع) روايت شده است:
«إِنَّهُ لَزِرُّ الْأَرْضِ الَّذِي تَسْكُنُ إِلَيْهِ وَيُسْكَنُ إِلَيْهَا، وَلَوْ فُقِدَ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ»؛[9]
ابناثير در النهايه و ابنمنظور در لسانالعرب، «زرّ» را به استخوانى كه در زير قلب است و قوام قلب را به آن گفتهاند، معنى كردهاند كه بنابراين، ترجمه اين جمله اين است:
«علی(ع) قوام زمين است، كه زمين بهسوی او آرام مىگيرد و بهسوى آن سكون و آرامش حاصل مىشود و اگر او (يا جانشين او) نباشد، هرآينه زمين مردم را، منكر و دگرگون و به وضع ديگر و ناشناخته خواهيد ديد».
حاصل اينكه با مراجعه اجمالى به روايات و احاديث شيعه و اهلسنّت و زيارات معتبر، مثل جامعه كبيره، ارتباط وجود ساير ممكنات و بقاى زمين، بلكه عالم، نزول باران، بركات و رحمتهاى الهى، افاضه فيوضات و نعمتها به وجود امام(ع) فىالجمله ثابت و مسلم است.[10] چنانكه شكى نيست كه يگانه راه نجات و امان از گمراهى، شناختن امام(ع)، قبول امامت او و پيروى از اوست كه علاوه بر احاديث متواتر ثقلين و سفينه و أمان، حديث مشهور بين شيعه و اهلسنّت كه حميدى در الجمع بین الصحيحين آن را روايت كرده است، با كمال تأكيد و توعيد بر آن دلالت دارد، متن اين حديث به روايت حميدى (در الجمع بین الصحيحين) اين است:
«مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّةً»؛[11]
«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است، (مانند) مردن جاهليت».
و فخر رازى از حضرت رسول (ص) روايت كرده است كه فرمود:
«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِيّاً»؛[12]
«هركس بميرد و نشناخته باشد امام زمان خود را، پس اگر خواست يهودى بميرد و اگر خواست نصرانى».
و تصريح به اين بيان و اقتباس از فرمايش حضرت رسول اعظم (ص) است، كلام معجز نظام خليفه و وصىّ آن حضرت على(ع) كه مفخر علماى اسلام سيد رضى از آن حضرت روايت نموده است:
«وَإِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ وَعُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ»؛[13]
«همانا امامان از سوى خدا و به امر خدا، قائم بر خلق خدا و برپادارندگان آنها، و مدبر و مدير امور، نگهبان مصالح و سرپرست بندگان خدا مىباشند. داخل بهشت نمىشود مگر آنكس كه بشناسد ايشان را و ايشان او را بشناسند و داخل آتش نمىشود مگر كسى كه ايشان را نشناسد و انكار كند، و امامان علیهمالسلام او را نشناسند و انكار نمايند».
و در رابطه با اين مسائل است فرمايش ديگر آن حضرت:
«أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»؛[14]
«آگاه باشيد كه به تحقيق مثل آل محمد (ص) مثل ستارههاى آسمان است؛ كه هرگاه ستارهاى غروب كند، ستاره ديگر طلوع نمايد».
اينگونه احاديث و احاديثى كه مدلول آنها گستردهتر است، از حدّ تواتر گذشته است و مورد نظر در اين رساله، استقصا و احصاى آن
احاديث و تحقيق در مقدار دلالت آنها نيست، كه احصا و بررسى اين احاديث به كاوش بسيار و مطالعات زياد و تأليف كتابى مفصّل و بزرگ نياز دارد.
آنچه در اين رساله بهطور مختصر در نظر است، توجيه و تفسير عقلى و علمى و منطقى اين وابستگى و بيان امكان و صورت وقوع آن است كه درضمن چند بيان توضيح و توجيه مى شود و اگرچه بحث و بررسى را مىتوان در دو زمينه قرار داد؛ يكى ارتباط اصل وجود ممكنات به وجود امام(ع) و ديگرى ارتباط بقاى آنها به وجود آن حضرت(ع) امّا به ملاحظه اختصار و عدم تكرار، در طى چند بررسى و توجيه، معقوليّت و منطقىبودن هر دو جهت را به يارى خداوند متعال بيان خواهيم كرد.
وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ.
[1]. پيرامون علم انبيا و اوليا، به مغيبات و چگونگى و واقعيّت آن، كه امرى انكارناپذير است، مراجعه شود به كتابهايی كه يا در خصوص اين موضوع نوشته شده، يا به مناسبتی اين مباحث در آنها پیگيری شده است ازجمله تأليفات اين حقير مثل نويد امن و امان و پرتوی از عظمت امامحسين(ع) و فروغ ولايت در دعای ندبه.
[2]. انعام، 61؛ نحل، 2؛ احزاب، 9؛ حاقه، 17؛ مرسلات، 1 – 5؛ نازعات، 1 – 5؛ انفطار، 10 – 13.
[3]. صحیفه سجادیه، دعای 3 (ص37 – 40)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص217 – 218.
[4]. شرح زندگی او در تاريخ بغداد (خطيب بغدادی، ج10، ص370) و لسانالميزان (ابنحجر عسقلانی، ج4، ص112 – 115) مذكور است.
[5]. رازی در الجرح و التعديل شرح زندگی عبدالله بن اميّه قرشی را نوشته است (ج5، ص8)، كه ظاهراً غير از عبدالله بن اميه مولی مجاشع است، و در جامعالرواة (اردبیلی، ج1، ص472)، شرح حال عبدالله بن اميّه سكونی را نوشته است كه از اصحاب حضرت امامصادق(ع) است.
[6]. شرح حال يزيد بن ابان رقاشی در تهذيبالتهذيب ابنحجر عسقلانی مذكور است (ج11، ص270 – 272).
[7]. انس بن مالك از صحابه معروف است كه ماجرای زندگی و تاريخ حالات او در كتابهای تاريخ و تراجم مثل الاستيعاب (ابن عبدالبر، ج1، ص109 – 111)، و الإصابه (ابنحجر عسقلانی ج1، ص275 – 278) و اسدالغابه (ابناثیر جزری ج1، ص127 – 128) و غيره آمده است.
[8]. محدث نوری، كشفالاستار، ص99. در بعضی نسخهها كلمه «سَاخَتْ» «مَاجَتْ» نوشته شده است و پوشيده نماند كه احاديث دال بر امامت ائمه اثنىعشر علیهمالسلام از طرق اهلسنّت متواتر است و بيش از سى نفر از صحابه اين احاديث را روايت كردهاند و اين روايات بر صحت مذهب شيعه اهلبيت علیهمالسلام كه معتقد به امامت ائمه اثنیعشر علیهمالسلام مىباشند، دلالت دارند و بر هيچيك از مذاهب ساير فرق مسلمين قابل انطباق نيستند، خصوصاً كه در خود اين روايات، رواياتِ مطلقه تفسير شده و در رواياتى مثل روايت حافظ معروف «ابوالفتح بن ابوالفوارس» در اربعين خود به اسامی ايشان نيز تصريح شده است.
[9]. ابناثير، النهايه، ج2، ص300؛ ابنمنظور، لسانالعرب، ج4، ص322 (لغت «زر»).
مخفی نماند كه اين حديث در كتابهای معتبر شيعه نيز روايت شده، ازجمله در امالی شيخ مفيد قدسسره مجلس هفدهم از سلمان روايت شده است. در امالی شيخ مفيد حديث اينطوری است «إِنَّهُ لَعَالِمُ الْأَرْضِ وَزِرُّهَا وَإِلَيْهِ تَسْكُنُ وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَفَقَدْتُمُ الْعِلْمَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ». ر.ک: مفيد، الامالی، ص139.
[10]. رجوع شود به كتابها و جوامع حديث مثل الكافی، الوافی، بحارالانوار و دُررالبحار و غيره.
[11]. محدث نوری،كشفالاستار، ص78 – 79. (به نقل از حمیدی، الجمع بین الصحیحین).
[12]. فخر رازی، المسائلالخمسون، ص71 (مسألة الخامسة والاربعون).
[13]. نهجالبلاغه، خطبه152 (ج2، ص40 – 41).
عالم جليل حاج ميرزا ابوالفضل تهرانی قدسسره در شرح زيارت عاشورا، در موضوع معرفت امام در كتاب شفاءالصدور خود كلامی دارد كه عيناً نقل میشود:
معرفت ائمه علیهمالسلام مراتبی دارد:
مرتبه اول، احاطه به مقام ايشان است - كما هو حقّه - و اين مرتبه در حيّز افهام ما نيست:
جمله ادراكت بر خرهای لنگ او سوار باد پايان چون خدنگ
و حديث شريف «مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ»، میتواند اشاره به اين معنا باشد و حديث معروف كه شيخ صدوق رحمهالله روايت كرده كه پيغمبر علیهماالسلام فرمود: «يَا عَلِيُّ! مَا عَرَفَ اللهَ إِلَّا أَنَا وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَنِي إِلَّا اللهُ وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَكَ إِلَّا اللهُ وَأَنَا» بنا بر عموم ثبوت احكام اميرالمؤمنين(ع) برای ائمه علیهمالسلام چنانچه در اخبار وارد شده ـ شاهد صدق اين مدعی باشد.
مرتبه دوم، اطلاع بر اسرار و سراير، و وقوف بر بواطن و ضماير ايشان است به حدی كه طاقت بشر اقتضا كند؛ اين هم مراتبی دارد و مقول به تشكيك است و اين درجه خصيصين شيعه و صديقين و اولياست و از اخبار اهلبيت علیهمالسلام معلوم میشود كه سلمان فارسی و ابوحمزه ثمالی و يونس بن عبدالرحمن مولی آل يقطين و جماعتی ديگر، هريك به مرتبهای از مراتب اين مقام رسيدهاند و مستفاد از مجموع اخبار آن است كه در صحابه افضل از سلمان نيست و اين حكم جاری در اهلبيت علیهمالسلام نيست، چون او به تنزيل از ايشان شده و ايشان به تحقيق از اين طايفه هستند.
مرتبه سوم، اطلاع بر مراتب كمالات و مدارج مقامات عاليه ايشان است؛ چنانچه از اخبار اهلبيت علیهمالسلام و آثار شريفه ايشان ظاهر مىشود، از علم و حلم و تقوا و شجاعت و سماحت و احتياج جميع خلق در امور به ايشان و وساطت ايشان در صدور جميع فيوض الهى و مواهب ربّانی و اينكه امامت بر جميع ما فی الوجود دارند و اين مقام علما و فقها و مؤمنين از حكما و عرفاست و هركس هرچه بيشتر از مشكات انوار مقدّس ايشان اقتباس كرده و زيادتر از بحر محيط فضايلشان اغتراف نموده، در اين مرحله ثابتقدمتر و صاحب منزلتتر است.
مرتبه چهارم، اعتراف به امامت ايشان و دارايی كمالات است اجمالاً، و اين حظّ عوام است و جميع مراتب از تشكيك و اختلاف، بهحسب اختلاف استعداد اصحاب آنها، خالی نيست. ر.ک: تهراني، شفاءالصدور، ج2، ص48 - 51.
[14]. نهجالبلاغه، خطبه 100 (ج1، ص194).