روزی از روزها كه در محضر ایشان بودیم، آمدند و گفتند:
شخص محترمی آمده و تقاضای دیدار دارد.
ایشان اجازه ورود دادند. شخصی وارد شد كه از لباسش معلوم بود ترك و فارس نیست.
وی پس از ورود و تعارفات اظهار داشت که مطلب خصوصی و محرمانهای دارم.
آقا اظهار فرمودند كه اینها امین من هستند؛ اگر میخواهید بروند. ایشان پذیرفت و ما در آنجا حضور داشتیم.