4
در جامعه جهانى اسلام، تجمّلگرایى و افراط در مصرف و خوشگذرانى و تكلّف در پذیرایىها و مهمانىها و مراسم دیگر و لباس و پوشاك و مركب و مسكن و ... مطرود است. امورى كه در زمان ما، عامل مهم دشوارى زندگى و كمبود عواید از هزینه و مخارج است؛ حتى در مراسمى كه براى اموات برگزار مىشود، نیز رقابت در پذیرایىهاى كمرشكن رایج شده است، بهطورىكه مصیبت صاحبعزا دوچندان مىشود!
درحالىكه هزاران جوان دختر و پسر بىهمسر، بهواسطه فقر از زندگى زناشویى و تشكیل خانواده، محروم هستند و مفاسد اجتماعى گوناگون آن، سعادت و امنیت همه جامعه را تهدید مىنماید، ملاحظه مىشود كه برخى مرفّهان در مجلّلترین هتلها مبالغى را صرف مىنمایند كه با آن مىشود خانوادههایى را از فقر نجات داد. روشن است وقتى در جامعه اینگونه امور، افتخار و احترامآفرین باشد،
فسادهاى بسیار، گریبانگیر آن جامعه مىشود.
تحریم، اسراف، تبذیر و تشویق به اقتصاد و میانهروى، و هدایت مردم به استفاده صحیح از مال و سرمایه، كه موجب استحكام بنیان اجتماع و بىنیازى از بیگانگان مىشود و تعالیم بسیار دیگر، همه در كنترل این گرایش مردم به تجمّلپرستى و حفظ اعتدال و میانهروی مؤثر است.
از رسول خدا (ص) روایت است:
«ما گروه پیغمبران و اولیا از تكلّف بیزاریم».
در سیره پیغمبر اكرم (ص) درباره سادهزیستی و دورى از تجمّلات، حكایتهاى آموزنده بسیار است كه باتوجّهبه آن، كسانى كه هزینه تجمّلات خانه، اتاق و محلّ كارشان، بسا بالغ بر میلیونها مىشود و در انواع تنعّمات خارج از اندازه و غیرلازم؛ و بلكه لغو با وسایل تفریحى و سرگرمى گرانبها غرق و غافل زندگى مىكنند، را نمیتوان بهراستى، تربیتشدة مكتب آن حضرت (ص) شمرد.
پیشوا و پیامبرى كه هنگام بازگشت از سفر، وارد خانة یگانه فرزند عزیزش ـ كه از بس او را دوست مىداشت، هر وقت از سفرى مىآمد، اوّل به دیدار او مىشتافت و در هنگام عزیمت به سفر آخرینكسى بود كه با او وداع مىكرد ـ شد و به دیدار او رفت، پردههایى كه بر درِ خانه دختر عزیزش آویخته بود، را مشاهده كرد، از خانه بیرون آمد، وقتى فاطمة زهرا(س) آن پردهها را نزد آن حضرت (ص) مىفرستند كه به اهل صفّه و یا فقرا بدهد، خوشحال و مسرور مىشود و مىفرماید: «فِداها أَبُوها»
.[2]
معلوم است چقدر به زندگى دور از تكلّفات و ساده، اهمّیت مىداده است. او همان بزرگوارى است كه وقتى با آن همه عظمت و شوكت و قدرت، مكّه را فتح مىكند درحالىكه آن لشكر مجهز (مشرکان) را ـ كه از جهت تجهیزات و نفرات تا آن زمان شبهجزیره به خود ندیده بود ـ زیر فرمان داشت و همه اشراف مكّه افتخار مىكردند كه از او مانند بزرگترین ابرقدرتها با تشریفات و غذاهاى رنگارنگ و سفرههاى گسترده، پذیرایى نمایند؛ در چنین موقعیتى، آن بنده خالص و متواضع خدا، در آن روز بزرگ و تاریخى، به خانة امّ هانى دختر مكرمه ابوطالب و خواهر امیرالمؤمنین على(علیه السلام) مىرود ـ كه برحسب بعضی اخبار، همان خانهاى است كه معراج و عروجش به عالم بالا از آنجا واقع شد ـ وقتى بر او وارد شد و تقاضایى را كه او در مورد پناهندگان به خانهاش داشت، پذیرفت و فرمود:
«آیا طعامى دارى كه از آن بخوریم؟».
عرض كرد:
«غیر از نان پارههاى خشك ندارم و من حیا مىكنم كه با آنها از شما پذیرایى كنم».
فرمود:
«همان نان پارهها را بیاور».
و رسول خدا (ص) آن نان پارهها را در مقدارى آب ترید كرد، امّ هانى قدرى نمك هم حاضر كرد، سپس فرمود:
«آیا نانخورش است؟».
امّ هانى عرض كرد: غیر از مقدارى سركه چیزى حاضر نیست، فرمود: بیاور آن را! سپس آن را بر روى آن نانها ریخت و از آن میل فرمود، پس از آن، حمد خداى عزّوجلّ را بهجا آورد و فرمود:
« سركه، خوب نانخورشى است؛ خانهاى كه در آن سركه باشد، خالى از نانخورش نیست».
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز همین سیره و روش را داشت؛ در وقتى كه خلافت ظاهرى هم در اختیار او قرار گرفت، معاش و لباس و برخوردارىهاى او از دنیا، همان بود كه همه شنیده و خواندهاید.
روزى احنفبنقیس نزد معاویه بود، هنگامى كه سفره انداختند، در آن، همه رنگ غذا دیده مىشد كه احنف از آنها تعجب كرد، ازجمله، یك رنگ غذایى بود كه احنف آن را نشناخت، از معاویه پرسید، در جواب گفت: این رودههاى مرغابى است كه از مغز آن را پركرده، و با روغن پسته سرخشده و شكر بر آن پاشیدهاند.
احنف به گریه افتاد، معاویه از سبب گریه او پرسید، گفت: به یاد على(علیه السلام) افتادم كه روزى در خدمت او مشرف بودم، وقتى هنگام افطار شد، از من خواست كه در خدمتش باشم، انبانى سربهمهر نزد او آوردند، پرسیدم: در این انبان چیست؟ فرمود: آردى است از سبوس جو. از سربهمهر بودن آن پرسیدم، فرمود: مىترسم حسن یا حسین آن را به روغن مخلوط نمایند.[4]
على(علیه السلام) خودش لباس خود را وصله مىزد، وقتى ابنعباس آن حضرت را در حال اصلاح كفش خود دید، به ابنعباس فرمود:
«این كفش چقدر قیمت دارد؟».
عرض كرد:
«بهایى ندارد».
فرمود:
«به خدا سوگند این كفش بىقیمت، از امارت و فرمانروایى بر شما نزد من بهتر است مگر آنكه حقى را بهپا دارم یا باطلى را دفع كنم».
یعنى این منصب و مقام وقتى ارزشى دارد كه صاحب آن با آن اقامه حقّ و دفع باطل نماید؛ در جامعة موعود حضرت ولى عصر# نیز برنامه همین است و سیره آن حضرت نیز، همین سیره است. در
احادیث آمده است:
«لباس حضرت قائم # جز جامه خشن (مثل لباس جنگ) و غذاى او جز غذاى ناگوار (نان جو ساده و بدون خورش) نیست».
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص394.
[2] . صدوق، الامالی، ص305؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص443 - 444؛ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص121؛ «پدرش فدایش باد».
[3]. طبرانی، المعجمالصغیر، ج2، ص66 - 67؛ هیثمی، مجمعالزوائد، ج6، ص176؛ صالحی شامی، سبلالهدی و الرشاد، ج5، ص235.
[4]. بحرانی، حلیةالابرار، ج2، ص233؛ همو، غایةالمرام، ج7، ص13 - 14؛ کاشفالغطاء، اصلالشیعه و اصولها، ص199.
[5]. من عرض مىكنم: یا امیرالمؤمنین! قربان خاك راه قنبرت و همه شیعیانت! آن كفش بىقیمت بود، به این معنا كه براى آن با جواهرات و اثمان جهان تعیین قیمت ممكن نبود، اى كاش در برابر بذل جان براى من تشرف بوسیدن آن میسّر مىشد.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 33 (ج1، ص80).
[7]. نعمانی، الغیبه، ص293، 296؛ مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص359؛ صافی گلپایگانی، منتخبالاثر، ص307.