9. اصالت مهدويت
از جهت ابتناى آن بر توحيد و يكتاپرستى
هسته مركزى و محور اصلى تمام مسائل اعتقادى و تربيتى و برنامههاى سياسى و انتظامى، ايمان به وحدانيت، يكتايى و يگانگى خداوند متعال است كه خالق و رازق و حاكم و مالك كلّ و بىنياز از كل است. حقّ تعيين و نصب حاكم، ولىّ، امام، تشريع، فرمان، امر و نهى، تكليف، الزام و ولايت مطلق بر كلّيه امور، مختصّ به اوست. هر حاكميت و ولايت و مالكيّتى كه به اذن او نباشد، استعلا و طغيان و استبداد است.
قبول و التزام و الزام به نظامات و قوانينى كه منبع و مبناى شرعى و مصدر و اعتبار الهى ندارد، خواه در امور عبادى يا در امور سياسى و مالى و ساير امور باشد، پرستش شيطان و شخص و مقام و هيئت و جامعهاى است كه آن قوانين را وضع كند و وضع اين قوانين، اظهار شركت با خدا و تصرّف در شئون خداست.
نظامات غيرالهى تحت هر رژيم و نظام كه باشد، غيرشرعى بوده و واجبالاطاعه نيست، خواه استبدادى باشد يا دموكراسى يا بهصورتهاى ديگر.
دعوت همه انبيا براى تحقّق حكومت الله در زمين و لغو حكومتهاى ديگر است.
حكومت «الله»، حكومت براى همه است كه در آن هيچ رنگ و نژاد و زبان و منطقهاى مطرح نيست و همانطور كه خداى تعالى حكومت تكوينى دارد، در امور اختيارى و تشريعى نيز كسى كه حقّ حكم و فرمان دارد، خداى تعالى است و هر حكومتى كه به غير اذن خدا و خودسرانه و خارج از محدوده حكومت الهى باشد، حكومت جاهليّت بوده و اصالت ندارد، اگرچه جاهليّت آن در شكل جديد و به اسم دموكراتيك يا سوسياليست يا جمهورى خلق باشد، نه اكثريت و نه استبداد و نه اشتراكيت، هيچيك اصالت ندارند و اصالتبخش نمىباشند. همه چيزها و همه ارتباطات و همه راهها و نظامها اگر اضافه به خدا نداشته باشند، اصالت نداشته و محترم نيستند. فقط او اصل است و همه اصالتها فرع او و قائم به مشيّت و اراده او و تبعى و عين تعلّق به او مىباشند.
در موضوع شناختن امام اينهمه تأكيد شده است، كه:
«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است (مانند) مردن جاهليّت».
از اين روايت معروف استفاده مىشود كه در هر عصرى امام و ولىّ امر منحصربهفرد است. بنابراين اولياى امور متعدّد و رهبران منطقهاى و اين تعدّد حكومتها كه در هر گوشهاى از جهان، نظامى و در هر منطقهاى، فردى يا گروهى استيلا و استعلا دارند و از هر سرزمينى (كوچك يا بزرگ) وطنى ساخته و عالم اسلام را كه بايد تحت نظام واحد امامت و قانون واحد اسلام باشد، تجزيه كرده و اين تفاوتهاى غيرقابلقبول را بين مسلمين ايجاد كردهاند كه درآمد سرانه يك كشور مسلماننشين شايد بيش از صد برابر يك كشور ديگر باشد، درحالىكه كشورى مثل كويت نمىداند پولهاى خود را چه كند و در كدام بانك بگذارد، كشورى مثل بنگلادش مردمش به فقر و پريشانى و سختى مبتلا هستند، يا كشورى مثل عربستان بهاصطلاح سعودى باآنهمه ولخرجىهاى شاهزادگان و درباريان وهّابىمسلك آن، پولهايشان در
بانكهاى خارجى ذخيره و سرمايه استعمار باشد، درحالىكه در خود عربستان، اكثريت مردم در فقر و فلاكت بهسرمىبرند.
اين بدبختىها همه در اثر تسلّط حكومتهاى دستنشانده خارجى و تحميل نظامات غيراسلامى و متعدّد به مسلمين و شرك آنها به حكومت خداست.
و اگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند و نظام واحدى را كه امّت اسلام بايد داشته باشد و رهبران آن نظام را كه امام زمان هر عصر است، بشناسند و بهسوى اين حكومت بروند و اين تجزيهها و تفرقهها را محكوم كنند، يقيناً به عزّت و عظمتى كه خدا به آنها وعده داده است، مىرسند. امروز در اثر اين نظامات متعدّد و نشناختن امام زمان، سپاهيان و قواى مسلّح مسلمانان در هر نقطهاى، بهجاى پاسدارى از توحيد و حقّ و عدالت، نگهبان يكى از طاغوتهاى دستنشانده شرق يا غرب مىباشند و افسران و سربازانى كه بايد سرباز اسلام و مجاهد في سبيلالله باشند، سرباز افرادى مثل خود يا بدتر و كمتر از خود شده و از بوالهوسىها و كامرانىها و استبداد اينوآن پاسدارى مىنمايند.
در اردن، اين سربازان بدبخت، از اعتبار انسانى و اسلامى افتاده و نگهبان قدرت ملك حسين نوكر آمريكا هستند؛ در عربستان بهاصطلاح سعودى نگهبان رژيم منحط و منحرف از اسلام ملك خالد؛ و در مصر پاسدار حكومت تحميلى و صهيونيسمخواه انور سادات؛
و در يمن جنوبى نگهبان حكومت الحاد و دستنشانده شوروى؛ و در ليبى پاسدار حكومت مستبد و خارجى و طرفدار ملوك شرق؛ و در عراق نگهبان رژيم خونخوار و ضدّانسانى صدام و خلاصه در هر كجا (غير از ايران كه اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب بهطور اسلامى بازسازى شود) اين سربازان كه ايده اسلامى ندارند، يا اسير و فدايى مزدوران روس يا نوكران آمريكا هستند. نظام واحد امامت همه را در يك خط و عُمّال حكومت خدا و هدف همه را خدا و جهاد همه را في سبيلالله قرار مىدهد.[2]
مطلب ديگر كه از اين روايت استفاده مىشود، نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان و عوالم بعد از اين دنياى اوست كه اگر امام را نشناسد، به مردن جاهليّت خواهد مرد. به نظر ما نكتهاى كه در اين روايت بسيار مهمّ است و بسيارى از آن غفلت دارند، اين است كه چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوى است با مردن جاهليّت؟ امّا با اين توضيحاتى كه ما داديم، معلوم مىشود اين بهواسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده به توحيد است. نشناختن امام و نظامى كه بايد از آن تبعيت شود، نشناختن حكومت خدا و قبول نظامات ديگران است.
قرآن مجيد مىفرمايد:
«خدا ولى و متصرّف امور و صاحباختيار مؤمنان است، آنها را از تاريكىها (دوگانگىها و نظامات مشركانه و ولايت اين و آن) بهسوى نور (به سوى حكومت و هدايت خدا و قوانين خدا) خارج مىسازد».
و در ادامه همين آيه مىفرمايد:
«كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها (و رهبران و نظامات حاكم بر آنها) طاغوت است كه آنها را از نور بهسوى تاريكىها خارج مىنمايند».
از اينگونه آيات معلوم مىشود: چرا مردن كسى كه امام زمان را نشناسد، مردن جاهليّت است؛ چون نظام امامت، نظام توحيد و ولايت خدا و خلافت از جانب خداست و تسليم و تن در دادن به اطاعت از آن، اطاعت از خداست. لذا آيه:
اينگونه تفسير شده است كه در ولايت و رهبرى، كسى را با امام زمان شريك قرار ندهد؛ يعنى در كنار او و مقابل او، كسى را واجبالاطاعه نداند.
اينها معانى بلندى است كه بايد هرچه بيشتر و گستردهتر به ملّت مسلمان، خصوصاً شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده و انقلابى و انسانى اسلام را درك كنند و از ذلّت تواضع و پرستش در برابر مستكبران كوچك و بزرگ نجات يابند. بايد مسلمان حكومت اسلامى را بشناسد و خود را فقط در برابر آن مسئول و متعهّد بداند.
اين مسئله شناخت نظام و تابعيتى كه بايد شخص از آن داشته باشد، در بين مسلمانان غيرشيعه رسماً از اهمّيت افتاده و لذا چنانكه گفتيم، هر گوشهاى نظامى و هرجا حاكمى و سلطانى و اميرى بر مردم تحميل شده و عملاً صدها ميليون مسلمان تسليم اين نظامها شدهاند و بلكه به همان رسوم كثيف آريامهرى سابق در آغاز كارهاى رسمى يا نامههاى رسمى بهجاى «بسم الله الرحمن الرحيم» كه شعار اسلام و شعار كسانى است كه آزادى انسان را احساس مىكنند، «بِسْمِ سُمُوِّ الْأَمِيرِ» يا «بِسْمِ جَلَالَةِ الْمُلْكِ» مىگويند و بيش از مشرق تا مغرب، از
اسلام عزيز و از كرامت انسانيت فاصله مىگيرند و در بين شيعيان نيز بااينكه مسئله امامت را همان ابتدا از حضرت رسول(ص) به مفهوم و محتواى اصيل و توحيدى آن شناخته و بعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده و در تمام چهارده قرنى كه تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود كه به اين اصل در بُعد وسيع و عامش متمسك بوده است. بااينحال، عملاً به جنبههاى منفى و مثبت آن ـ چنانكه شايسته است ـ بسيارى از افراد توجّه نداشتهاند.
در جنبه منفى؛ مثلا نفى حكومتهاى طاغوتى و نظامهاى غيرشرعى حايز اهمّيت است كه بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد و در ابعاد مختلف مثل مبارزات منفى ادامه داشته باشد.
و در جنبه مثبت نيز، بايد اقدامات و حركات لازم هميشه براى برقرارى اين نظام انجام شود كه اگرچه برقرارشدن آن در سطح جهانى و در حدّ كامل و جامع آن، موقوف به حصول شرايط و آمادگى جهان و ظهور امامزمان حضرت ولى عصر(علیهالسلام) است؛ امّا برقرار كردن آن در سطوح محدودتر بهحسب شرايط و امكانات هر زمان امكانپذير است و ولايت فقها و نيابت عامه علما آن را قابل عمل و بلكه عملى كرده است.
لذا مىبينيم تقريباً در تمام اعصار غيبت و قبل از آن، حكومتهايى كه زمام امور مسلمين را به غصب و قهر به دست گرفتند و اعمال
و روشهايى داشتند كه هرگز با دعوت اسلام و عدالت اسلام قابل تطبيق و تصحيح نبود، ازنظر شيعه حكومت ظلمه خوانده مىشدند و از يارى و اعانت آنها جز در حدودى كه حفظ مصالح كلّى و اساس اسلام و دفاع از هجوم و تسلّط كفّار بر آن توقّف داشت، خوددارى مىكردند و شيعيان متعهّد در امور خود، به فُقهاى عادل هر عصر رجوع مىكردند و حتّى علاوه بر مالياتهاى رسمى كه به دولتهاى غاصب مىدادند، وجوه شرعى خود را كه به آنها تعلّق مىگرفت، به فقها مىرساندند، كه اگرچه در ظاهر تحت رژيم و نظام حكومت جبّار بودند؛ امّا تابعيت واقعى آنها، تابعيت از نظام امامت بوده و هست.
اين از خصايص مذهب شيعه است كه در برابر حكومتهاى جائر و غيرمشروع، همواره موضع عدم قبول و همكارىنداشتن داشته است.
و اين است اثر عقيده به توحيد و ايمان به صفات جلال و جمال خدا؛ و اين است معناى ظهور عقيده توحيد در برداشت و تلقّى موحّد از نظام سياست و حكومت؛ و اين است معناى ارتباط و ابتناى نظام جامعه و عقيده به مهدويت، بر توحيد و يكتاپرستى كه اصالتى از اين محكمتر و واقعىتر نيست. و خلاصه آن مفاد، اين دو آيه است:
«و تو (اى پيامبر) به آنچه خدا به تو فرستاده، ميان مردم حكم كن و پيرو خواهشهاى آنان مباش و بينديش كه مبادا تو را فريب دهند و در بعضى احكام كه خدا به تو فرستاده، تقاضاى تغيير كنند. پس هرگاه از حكم خدا روى گردانيدند، بدان كه خدا مىخواهد آنها را به عقوبت بعضى از گناهانشان گرفتار سازد، همانا بسيارى از مردم فاسق و بدكارند. آيا باز تقاضاى حكم زمان جاهليّت را دارند و كدام حكم از حكم خدا براى اهل يقين نيكوتر خواهد بود؟».
مهدى آل نبى كه جان جهان است
حافظ دين حنيف و قطب زمان است
صاحب عصر و قوام عالم امكان
مهتر خوبان و سرور همگان است
بنده خاص خدا به كل وجود است
ز امر حقّ اندر كَفَش زمام جهان است
مصلح دنيا و دين امام مظفّر
قامع بيداد و قاطع خفقان است
مجلس او طور عاشقان تجلّى
مهبط انوار و رشك باغ جنان است
خاتمه دفتر خلافت كبرى
والى ملك شهود و كشور جان است
چشمه حيوان اگر طلب كنى اى دل
خاك درش جو كه چشمه حيوان است
بنده احسان او كهين و مهينند
تابع فرمان او زمين و زمان است
گرچه به ظاهر ز چشم خلق نهان است
پيش خرد همچو آفتاب عيان است[1]
[1]. صدوق، کمالالدين، ص409؛ کفايةالاثر، خزاز قمی، ص296؛ رسائلالعشر، طوسی، ص317؛ ابنحمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص221؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشفالاستار، ص78 – 79.
[2]. به دوران طاغوت و پيش از انقلاب اشاره دارد.
[3]. بقره، 257.
[4]. بقره، 257.
[5]. كهف، 110.
[6]. مائده، 49 - 50.