اعتراف فریقین به فضایل علی(ع)
تشعشع بیشازپیش نور ولایت باوجود همه دشمنیها، همه علامت حقّانیت ولایت است. وقتی از خلیل بن احمد پرسیدند:
در توصیف این موقعیتهای تاریخی و مبارزه بین حق و باطل و پیروزی حق بر باطل چنین گفت:
میگوید: وضعیّت خاصی به وجود آمده بود که دشمنها از روی دشمنی فضایل علی(ع) را کتمان میکردند و دوستان هم از روی خوف و بهخاطر ممنوعیّت نقل احادیث در قرن اول و دوم و بعد از آن به صورتهای دیگر نمیتوانستند این فضایل را بگویند.
خلیل بن احمد میگوید كه در بین این دو کتمان، آنقدر از فضایل امیرالمؤمنین(ع) ظاهر شد که شرق و غرب عالم را فرا گرفته است.
و چنان شد كه مثل شافعی بگوید:
أنَــا عَبْــدٌ لِلْـــفَتی
اُنْزِلَ فِیهِ «هَلْ أَتی»[2]
و محدّثین معروف اهل سنّت در آن شرایط سخت، کتاب «فضایل» و «مناقب» امیرالمؤمنین(ع) نوشتند و اوضاع به نحوی پیش رفت که الآن در تمام شعب علوم اسلامی، مسئله غدیر مطرح است. در علم تفسیر، در علم اسباب نزول، در علم لغت، در حدیث، در تاریخ، کتب تراجم و معرفة الصحابه و سایر علوم، حدیث غدیر مورد استشهاد محققان و علمای بزرگ واقع شده است.
بالأخره جایی نیست که مسئله غدیر و ولایت امیرالمؤمنین(ع) و «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ»[3] نباشد، یعنی میتوانیم بگوییم که یقینیترین کلامی که از پیغمبر اکرم(ص) به اتّفاق فریقین صادر شده است همین:
است.
هیچکسی نمیتواند اینها را انکار کند یا بگوید شک دارم و اگر كسی بگوید شک دارم معنایش این است که کمال عناد و لجاج را دارد و مثل این است که آفتاب را ببیند و بگوید كه شک دارم الآن آفتاب است و روز میباشد.
حدیثی به این كثرت اسانید و مصادر اگر هم یافت شود بسیار نادر و كمیاب است. در مورد اسناد حدیث غدیر هم، دانشمند بزرگ اهل سنّت ابوالمعالی جوینی میگوید که در بغداد در نزد صحافی یک جلد کتاب دیدم که بر آن نوشته شده بود:
«المجلدة الثامنة والعشرون من طرق قوله(ص): «مَنْ کُنْتُ مَولاهُ، ویتلوه المجلّدة التاسعة والعشرون؛ جلد بیست و هشتم از طرق حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ» كه جلد بیست و نهم بعد از آن میآید».[5]
بعضی از بزرگان و حفّاظ علم حدیث، مثل ابنعقده ـ كه مورد قبول همگان است و در علم حدیث تا آنجا پیش رفته كه میگوید: «یکصد هزار حدیث مسند حفظ دارم و سیصد هزار احادیث دیگر هم نقل میکنم»،[6] مخصوصاً کتاب «الولایه» دارند كه فقط مربوط به حدیث غدیر است نه روایات دیگر. حال در مورد چنین مطلب و مقامی واقعاً انسان مبهوت میشود که چطور حرف بزند، چه بگوید و از کجا شروع کند؟
[1]. مامقانی، تنقیح المقال، ج26، ص11ـ12، بیان خلیل بن احمد فراهیدی نحویّ معروف. «چه بگویم در حق مردی که دوستانش از ترس و دشمنانش از روی رشک و حسد مناقب او را پنهان کردند سپس مناقب آنحضرت از میان دو پنهانکاری شرق و غرب عالم را پر کرد».
[2] . «من بنده جوانمردی هستم که درباره او سوره «هل اتی» نازل شد».
[3] . «هرکس که من ولیّ و مولای اویم این علی ولیّ و مولای اوست».
[4] . طبری، بشارة المصطفی، ص207؛ طبرسی، اعلام الوری، ج1، ص262؛ خوارزمی، المناقب، ص205؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص208، 212، 219، 228؛ قندوزی، ینابیعالمودّه، ج1، ص107؛ ج2، ص282 ـ 283. «بار خدایا کسی که او را دوست دارد تو او را دوست دار و کسی که او را دشمن بدارد تو او را دشمن بدار و هرکس او را یاری کند تو او را یاری کن و هرکس او را خوار کند تو او را خوار کن».
[5]. قندوزی، ینابیع المودّه، ج2، ص113 ـ 114.
[6]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج5، ص220؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج15، ص 346 ـ 347.