سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

خلاصه برخى از مطالب كتاب

اكنون كه به‌ حول و قوه خدا، بحث ما در این كتاب به پایان رسید، مناسب است خلاصه‌ای از بعضی مطالب کتاب را یادآور شویم، و خلاصه‌گیری کامل را بر عهده خوانندگان آگاه و اندیشمند می      گذاریم:خلاصه اى از بعضى مطالب كتاب را یادآور شویم، و خلاصه گیرى كامل را بر عهده خوانندگان آگاه و اندیشمندمى‌گذاریم:

1 ـ پرهیز از غلوّ و شرك واجب است و ضلالتى از آن بدتر و تاریك‌ تر نیست.

2 ـ پیغمبر و ائمّه اطهار(علیهم‌السلام) ، انسان‌ هاى نمونه و بشرهاى مافوقند، باید فضایل و مقامات و درجات بلند آنان را تصدیق كرد.

3 ـ قول به استقلال بندگان در افعال و كارها، شرك و تفویض و باطل و محال است.

4 ـ استقلال غیر خدا در امر خلق و رزق و اماته و احیا و تدبیر امور کائنات کلّاً یا بعضاً، یا به‌ عبارت      دیگر: ولایت تكوینیه مستقلّه مطلقه عامّه یا غیر عامّه، تفویض و شرك و غلوّ و باطل و محال است.

5 ـ قدرت و ولایت عبد به‌ طور غیر مستقیم و باذن‌الله و برحسب نظام متقن الهى بر اماته و احیا و شفاى بیماران، و خلق و رزق و تصرف در اكوان ـ نه به‌ عنوان اداره امور و خلق خلایق وسازمان دادن کائنات؛ بلكه طبق حكم مصالح عارضى و ثانوى در داخل این سازمان ـ شرك و غلوّ و تفویض نیست، و اعطاى این قدرت به بعضى از بندگان، طبق

 

حكمت و مصلحت لازم است و اطلاق برخى از اسماء الحسنى بر عبد، به لحاظ افعالى كه از عبد طبق این قدرت و ولایت صادر مى‌شود، با وجود قرینه حالیه یا مقالیه‌ اى كه نحوه اطلاق آن اسم را ـ و اینكه به ملاحظه اتّصاف ذات به‌ طور‌ استقلال به مبدأ آن نیست ـ معلوم سازد، جایز است، چنان‌که عهده‌ دار بودن بشر مناصبى را ـ مانند ملائكه ـ غلو نمى‌باشد و با بشریت او منافى نیست.

6 ـ چنان‌که تصرّف و ولایت مذكور در بند پنجم، به اعطاى قدرت بر تصرّف از جانب خدا جایز است، به‌ واسطه علوم اكتسابى و یا به تعلیم خدا و علوم لدنّى به اسباب و مسبّبات نیز به‌ طور كلّى یا جزئى ممكن است.

7 ـ ولایت و قدرت تصرّف در اكوان، به این نحو كه خداوند متعال اشیا را تكویناً فرمان  بر و مطیع او قرار دهد، مانند نرم شدن  آهن براى داوود نبى ‌(علیه‌السلام) ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ جایز است و شرك و تفویض نیست.

8 ـ عهده‌ دار بودن اداره تمام سازمان کائنات، به‌ طور ر غیر مستقل و طبق قضاوقدر الهى و به     عنوان مأموریت از جانب خدا، و عامل اجراى اراده حقّ و وسیله و واسطه         بودن ـ مانند ملائكه مقسّمات و مدبّرات ـ شرك و غلوّ و منافى با توحید نیست؛ امّا چون با بسیارى از آیات قرآن و احادیث منافات دارد، قول به آن در حقّ نبىّ و ولىّ، محتاج به دلیل قاطعى است كه قرینه بر صرف آیات و روایات مزبور از ظواهرشان

 

باشد. بله، به‌ طور موجبه جزئیه، این مقام براى ملائكه و بشر ثابت است و شكّى در آن نیست.

9 ـ ولایت شخص بر نفس خود و آنچه مسخّر بشر است، تفویض نمى‌باشد.

10 ـ بعضى خوارق و معجزاتى كه به‌ وسیله انبیا و اولیا اظهار مى‌شود، فعل خدا است و برخى معجزات، فعل شخص نبىّ یا ولىّ است.

11 ـ ولایت تكوینیه ـ كه تكوینیه صفت ولایت باشد ـ به هر قسم و به هر نحو فرض و تصوّر شود، حتى مستقلّه و ذاتیه، حادث و غیر ازلى و تكوینى خواهد بود، و از سنخ ولایت ازلیه و غیر حادثه نیست و اگر تكوینیه صفت به‌ حال متعلق موصوف گرفته شود، شامل ولایت ازلیه الهیه بر امور تكوینیه نیز مى‌شود.

12 ـ علّت فاعلى آفرینش، اراده خداوند متعال است، و پیغمبر و ائمّه اطهار ‌(علیهم‌السلام)  ـ علیهم الصلاة و السلام ـ علّت غایى مى‌باشند.

13 ـ اعتقاد به اینكه وجود امام و منزلت و اثر او در عالم كبیر، تكویناً به‌ منزلت و اثر قلب در عالم صغیر و هسته مركزى اتم و شمس در منظومه شمسى است. و به    عبارت  دیگر: وجود پیغمبر و امام تكویناً در تربیت و رسیدن فیض الهى به سایر ممكنات و بقا و فعلیت استعدادها و رشد و كمال آنها مؤثر است، غلوّ و شرك و تفویض نیست و احادیث معتبر بر آن دلالت دارد.

 

14 ـ همان‌ طور كه عقل انسان عالم صغیر و غیب وجود بشر را اداره مى‌نماید و بر آن حكومت دارد، همین‌ طور امام براى اداره امور عباد و رتق‌ و فتق و حلّ‌ و فصل و تنظیم شئون آنها، حكومت و ولایت دارد، كه جامعه را به‌ سوى فلاح و رستگارى رهبرى نماید؛، هرچند این رهبرى و ولایت، جعلى، و رهبرى عقل و فرمانبرى اعضا و جوارح از آن تكوینى است.

15 ـ بر حسب ظواهر آیات و احادیث، خلق مجردات و ارواح مادّیات و اجسام از عدم، بلاواسطه فعل خدا است و تمام اینها خلق او مى‌باشند و فاعل و علّت حقیقى، فقط ذات بى‌ زوال او است، و اطلاق علّت به‌ معناى مؤثر در وجود و خلق شىء در حقّ چیزى و كسى جز او جایز نیست؛ امّا خلق چیزى از ماده ـ مثل صورت پرنده از گل، یا شیر از صورت پرده ـ به‌ اذن و طبق مصالح ثانوى و عارضى جایز است و واقع شده است.

16 ـ پیغمبر و امام مجارى فیض خدا مى‌باشند، به این معناى كه علّت غایى آفرینش هستند، و عالم براى آنها و به طفیل وجود آنها آفریده شده و به طفیل و بركت وجود آنها، فیض وجود به تمام کائنات مى‌رسد.

17 ـ اینكه گفته شود: پیغمبر و امام مجارى فیض هستند؛ به این معنا كه: مشیت الهیه بر این قرار گرفته كه فیض خود را طبق تقدیرات

 

الهیه و واقعیه از این مجارى ـ كه مأمور و مكلّف و بلكه مفطور (نه به حدّ الجاء و اجبار) به فیض‌ رسانى هستند، به فیض‌ گیرندگان ـ اعطا كند، غلوّ و تفویض نیست و با مطالب حكما در صدور واحد از كثیر و ربط حادث به قدیم ارتباط ندارد. و عباراتى مانند: «إِرادَةُ الرَّبِّ فِى مَقادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْكُمْ»[1] مؤید این كلام است.

و اگر گفته شود: این سخن هم ـ با فرض اختیار فیض‌ رسان ـ از شائبه تفویض خالى نیست. گفته مى‌شود: در صورتى تفویض است كه به فرض عدم فیض‌ رسانى، مستقیماً یا از مجارى دیگر، امكان افاضه فیض نباشد و اختیار آنها تمام علّت در رسیدن فیض به سایرین باشد.

18 ـ ولایت حقیقى بر تشریع احكام و جعل قوانین و كلّیه نظامات و در تمام شئون، مختص به ذات احدیّت است، و قبول نظام‌ هاى غیرشرعى، و آنچه منبع آن احكام و قواعد شرع و اوامر و نواهى و مقررات دینى نباشد، جایز نیست.

19 ـ تفویض مطلق امر دین به پیغمبر و امام، كه به‌ طور كلّى و بدون وحى و الهام، هرچه را بخواهند حلال و هرچه را بخواهند حرام نمایند، باطل است.

20 ـ تفویض بیان حكم به امام كه هر وقت مصلحت بداند، «ما أَوْحَى اللهُ بِهِ إِلَى النَّبِیِّ» را بیان كند، جایز است و اشكالى ندارد.

 

21 ـ تفویض تشریع، فى‌ الجمله و در موارد معدوده و مقتضیه ـ مثل تعیین بعضى امور كه برحسب روایات، مصلحت آزمایش و تربیت عباد یا مصلحت دیگر نُبوات اقتضا نماید ـ به شخص پیغمبر جایز است.

22 ـ نظام امامت و حكومت شرعى و اسلام، از عصر پیغمبر(ص)  تا حال باقى و مستمر و برقرار است، و در هیچ عصر و زمان و در هیچ نقطه و مكان منقطع نشده و نخواهد شد.

23 ـ بر هر مسلمان واجب است كه از این نظام پیروى نموده و آن را حاكم بداند و فقط اطاعت از این نظام نماید، و هركس از اطاعت این نظام بیرون باشد، از ولایت و اطاعت خدا خارج است.

امید است خوانندگان گرامى، خودشان سایر مطالب كتاب را كه هر یك در خور كمال توجّه و اهمّیت است، با دقّت خلاصه‌ گیرى فرمایند و نواقص آن را تكمیل كنند و بر لغزش‌ هاى این كمترین، قلم عفو بكشند و برایم طلب مغفرت نمایند. خداوند متعال همه ما را به راه راست هدایت فرماید.

اَللّهُمَّ إِنّا نَسْأَلُكَ إِیماناً لا أَجَلَ لَهُ دُونَ لِقآءِكَ،
أَحْیِنا ما أَحْیَیْتَنا عَلَیْهِ وَتَوَفَّنا إِذا تَوَفَّیْتَنا عَلَیْهِ،
وَابْعَثْنا إِذا بَعَثْتَنا، وَصَلِّ عَلى سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا
أَبِی الْقاسِمِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِینَ.
وَآخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ

 

 

[1]. کلینیکلینی، الکافی، ج4، ص577؛ طوسی، تهذیب تهذیب‌الاحکام، ج6، ص55.

موضوع: 
نويسنده: