سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

جاذبه قرآن

جمال، جمالی است كه عرب جاهلی و مشركان جزیره‌العرب را به‌گونة اعجاب‌انگیزی تحت‌تأثیر قرار داد و دل‌هایشان را به ‌قبول اسلام، فتح نمود آن‌چنان كه یك سوره و حتی یك آیه‌اش آنها را تكان می‌داد و همة عادات و برنامه‌های جاهلیت را ترك می‌كردند.

آن آیات نورانی و كلمات جاودانة آسمانی همگان را مبهوت و متحیر ساخته بود كه چگونه این كلام، مردم را تغییر می‌دهد و به‌گفتة كُفاری ـ كه جامعه را از نزدیك‌ شدن به رسول اكرم(ص) و شنیدن قرآن كریم بیم می‌دادند ـ بین زن و شوهر، پدر و پسر و دوست با دوست جدایی می‌اندازد. گویا آنان تأثیر این كلام را قهری می‌دانستند.

مثل ولید بن مغیره وقتی سوره حم سجده را از حضرت ختمی مرتبت(ص) شنید آن‌گونه تكان خورد كه زبان به اقرار و اعتراف به عظمت قرآن گشود.[1]

طفیل بن عمرو دوسی یكی از رجال معروف، شاعر و آگاه به مكه آمد؛ قریش نزد او رفتند و او را از دیدار با رسول خدا(ص) منع كرده و ترسانیدند كه سخن محمد(ص) سحر است و میان مرد و همسرش و بلكه بین او و خودش جدایی می‌اندازد؛ می‌گفتند: «ما بر تو و قوم تو از او بیمناكیم و صلاح و خیر تو در این است كه نه با او سخن بگویی و نه سخنش را بشنوی».

 

اما طفیل روزی به كعبه رفت. او حضرت رسالت پناه، خاتم‌النبیین را درحال قرائت قرآن دید و صدای ملكوتی حضرتش را به‌گوش‌جان شنید و از جام وصل قرآن، جرعه‌ای از آب حیات نوشید و چنان پسندید و دلدادة آن شد كه به خود گفت: «مادرم به ‌عزایم بنشیند! من شخصی آگاه و سخن‌شناسم و كلام نیك را از بد تشخیص می‌دهم؛ چرا سخن چنین مردی را نشنوم؟ اگر نیك است می‌پذیرم و اگر بد باشد آن را ترك می‌كنم». كوتاه سخن آنكه این مرد با شخصیت پس از شنیدن آیات قرآن كریم و دعوت آن حضرت، بی‌درنگ ایمان آورد و به‌سوی قوم خویش بازگشت؛ آنها را به اسلام دعوت نمود و جمعی از آنان به شرف اسلام، مشرّف شدند.[2]

 

[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج9، ص167 – 168.

[2]. ابن‌هشام، السیرة‌النبویه، ج1، ص256 – 257؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج25، ص13 – 14؛ مقریزی، امتاع‌الاسماع، ج4، ص375 – 376.

نويسنده: