جمعه: 7/ارد/1403 (الجمعة: 17/شوال/1445)

نتیجه:

از آنچه گفته شد، این نتیجه به دست مى‌آید كه درخواست و مسئلت معرفت از خدا در این دعاى شریف یا طلب ثبات و استقامت و بقاى معرفت و عدم زیغ و انحراف از حقّ است كه:

(رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا)؛[1]

«پروردگارا بعد از آنكه ما را هدایت كردى، قلوب ما را به باطل منحرف نكن».

و طلب ثباتى است كه خدا در آیه:

(یُثَبِّتُ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الاْخِرَةِ)؛[2]

«خدا اهل ایمان را با عقیده ثابت در دنیا و آخرت پایدار مى‌دارد».

به مؤمنین وعده داده است، با مسئلت معرفت كامل‌تر و درجات بالاتر است كه همواره باید عارف سالك در مقام آن باشد و از اینكه روزى بر او بگذرد و در معرفت ترقى نكند و گرفتار حال خطرناك وقوف شود بپرهیزد

 

و با درخواست عنایت خاص و تجلّیات[3] است كه در اثر شدت خلوص و كثرت توجّه و عبادت و دعا و توسل به ذوات مقدّس پیغمبر(ص)  و اهل‌بیت معصومین آن حضرت(علیهم السلام) حاصل مى‌شود. چنان‌که از حدیث:

«مَنْ أَخْلَصَ لِلّٰهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللهُ یَنابِیعَ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ»؛[4]

«هركس چهل روز عملش را براى خدا خالص كند، خداوند چشمه‌هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‌كند».

استفاده مى‌شود، اخلاص تا چهل روز موجب مى‌شود كه چشمه‌هاى حكمت از دل شخص مخلص بر زبانش جارى شود.

بدیهى است حفظ اخلاص در ظرف چهل روز، به‌خصوص به این نحو كه اعمال و رفتار انسان به دواعى الهى و ممدوح صادر شود، كار همه‌كس نبوده و بسیار دشوار است؛ ولى اگر كسى به آن موفّق شود، حصول این درجه براى او به‌هیچ‌وجه مورد استبعاد و استعجاب نخواهد بود.

 

و مخفى نماند كه معرفةالله با معرفت پیغمبر و ائمه(علیهم السلام) و ثبات بر آن و افزایش و كمال آن ارتباط دارد. بدیهى است كه معرفت پیغمبر بدون معرفت خدا حاصل نمى‌شود و شناخت او كه واسطه بین خدا و خلق است، بدون معرفت خدا امكان حصول ندارد. و ازسوى‌دیگر، هرچه معرفت خدا افزایش یابد و شخص عارف در عظمت الهى مستغرق گردد، عظمت مقام نبوّت و سفارت از جانب مقام الوهیت و خلافت الهى را بیشتر درك مى‌كند و در برابر مقام خلافت «الله» بیشتر احساس حقارت نموده، متواضعانه‌تر رفتار مى‌نماید. لذا به‌طورقطع مى‌توان گفت: چنان‌كه ولى‌الله اعظم على(علیه السلام)  عظمت حضرت رسول اكرم(ص)  را ادراك مى‌نمود و در برابر آن حضرت متواضع و تسلیم و فرمان‌بر بود، احدى از صحابه ادراك نمى‌كرد.

آرى، امام على(علیه السلام)  در جنب رسول‌الله(ص)  خود را فانى مى‌دید و بى‌چون‌وچرا هر فرمانى را كه رسول خدا(ص)  مى‌داد، اجرا مى‌كرد؛ لذا پیغمبر(ص)   برحسب روایتى فرمود: «اگر آسمان و زمین در كفه‌اى‌ از ترازو گذاشته شود و ایمان على در كفه دیگر، ایمان على رجحان خواهد داشت».[5]

 

امّا دیگران بالخصوص آنهایى كه پیراهن خلافت را به غیرحقّ در بر كردند، در قبول احكام الهى مثل حج تمتع خودسرى اظهار مى‌نمودند[6] و با تصمیمات و اقدامات رسول خدا(ص)  كه همه به امر خدا انجام مى‌شد، در جریان صلح حُدیبیه[7] و موارد دیگر مخالفت مى‌كردند و خودرأیى نشان مى‌دادند و تا آنجا نفاق خود را برملا ساختند كه در مرض موت پیامبر خدا، وقتى آن حضرت خواست كتباً وصیت فرماید، مانع شدند و بى‌شرمانه به رسول خدا(ص)  جسارت كرده و نسبت هذیان‌گویى به آن حضرت دادند.[8]

به‌عكس هرچه در زندگى امام على(علیه السلام)  بررسى مى‌نماییم و هرچه مطالعه مى‌كنیم، غیر از تسلیم كامل و فانى‌بودن در انوار نبوّت محمدى، چیزى نمى‌بینیم و زبان حال آن حضرت با رسول خدا(ص)  این بود:

با وجودت ز من آواز نیاید كه منم

یكى از مظاهر برجسته این احترام و تسلیم و تواضع در كنار وجود رسول‌الله(ص)  كه بسیارى از آن غفلت دارند این است كه: بااینكه وجود

 

امام على(علیه السلام)  سرشار از معارف الهى و علوم حقیقى بود و پس از پیغمبر(ص)  چشمه‌هاى علوم و معارف از او فوران یافت و در الهیات و عرفان و فقه و اخلاق و تعالیم سیاسى و حكومتى، عالى‌ترین و كامل‌ترین مبادى و برنامه‌ها را بیان فرمود، علم تمام اصحاب در برابر علم او مثل قطره‌اى‌ در مقابل دریا بود، از چنین شخصیتى كه نمونه برجسته كمال علمى و معرفت بشر بود و پس از پیغمبر(ص) ، بیاناتش در رشته‌هاى مختلف معارف و حكمت، الحق اعجاز بود، در عصر پیغمبر(ص)  سخن و كلامى در این رشته‌ها یا شنیده نشده و یا كمتر شنیده مى شد. او سزاوار نمى‌دید و شاید دور از ادب مى‌دانست كه با وجود پیغمبر اكرم(ص)  كه مدینه علم است، علمى اظهار كند و نقد معارف بلند و غیرمتناهى خود را عرضه نماید.

در آن محیط كه زبان وحى؛ یعنى زبان رسول خدا(ص)  باز است، همه باید به گفتار او گوش فرا دهند، او از هركس به معارف حقیقى داناتر و به مبادى غیب متصل‌تر است. آنجا كه او باشد، باید او سخن بگوید و آنجا كه او سخن گوید، همه باید گوش و خاموش باشند.

در حدیث است كه پیغمبر(ص)  به امام على(علیه السلام)  فرمود: «نشناخت خدا را مگر من و تو و نشناخت مرا مگر خدا و تو و نشناخت تو را مگر خدا و من».[9]

 

 

[1]. آل عمران، 8.

[2]. ابراهیم، 27.

[3]. راغب اصفهانی مى‌گوید: تجلّى‌گاه به ذات است، مثل )وَالنَّهارِ إِذا جَلَّیهَا( (شمس، 3). و گاه به امر و فعل است، مثل )فَلَمّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ( (اعراف، 143). راغب اصفهانی، مفردات،‌ ص96. بنابراین تجلّى به ذات نسبت به خدا به این نحو كه ذات او منكشف و جلى شود، محال است؛ امّا به امر و فعل كه فعل و امر او جلى و ظاهر شود، صحیح است.

[4]. ابن‌فهد حلی، عدةالداعی، ص218؛ مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص249.

[5]. مغربی، شرح‌الاخبار، ج2،‌ ص322؛ طوسی، الامالی،‌ ص238، 575 - 576؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص341؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب علی ‌بن ابی‌طالب،‌ ج2،‌ ص191‌.

[6] . احمد بن حنبل، مسند،‌ ج3، ص325؛ بیهقی،‌ معرفةالسنن والآثار، ج5، ص345؛ ابن‌ عبدالبر، الاستذکار،‌ ج4،‌ ص95؛ ج5، ص505؛ همو،‌ التمهید، ج8، ص355؛ ج10، ص114.

[7]. قمی، تفسیر،‌ ج2،‌ ص312؛ مفید، الارشاد، ج1، ص153؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ج1، ص235؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج4، ص227؛ فیض کاشانی،‌ تفسیرالصافی،‌ ج5،‌ ص35.

[8]. احمد بن حنبل،‌ مسند،‌ ج1، ص325 - 326؛ بخاری،‌ صحیح،‌ ج5،‌ ص137 - 138؛ ج7،‌ ص9؛ ج8، ص161؛ مسلم نیشابوری،‌ صحیح، ج5، ص76؛ طبری امامی، المسترشد،‌ ص681 - 682؛ ابن‌شهرآشوب،‌ مناقب آل ابی‌طالب،‌ ج1، ص202.

[9]. حلی، المحتضر، ص78، 285؛ حسینی استرآبادی، تأویل ‌الآیات‌الظاهره، ص145، 227؛ بحرانی، مدینة معاجز الائمة الاثنی‌عشر^، ج2، ص439.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: