دومين عظمت از عظمتهاي پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عظمت در اراده و تصميم است انجام كارهاي بزرگ و قيام و انقلاب محتاج به اراده قوي و عزم راسخ و تصميم محكم و استوار است. هرچه كاري كه شخص ميخواهد انجام بدهد عظيمتر باشد تصميم بزرگتر و قويتر ميخواهد. بسياري از مردم هستند كه سخن از كار بزرگ و عمل خطيري به ميان ميآورند و بهظاهر خود را مصمّم بر انجام آن كار نشان ميدهند اما در وسط كار تطميعات مالي و يا شهواني يا جاه و مقام يا تهديدات و سختيها و دشواريها و مصائب آنها را از كار منصرف و تصميمشان را ضعيف و باطل مينمايد.
پيغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهحق در ميان مردان بزرگ تاريخ در تصميم، عظيم و يگانه بود. وقتي مأموريت رسالت جهاني در غار حرا به عهده او واگذار شد، وقتي مبارزه با تمام گردنكشان و استثمارگران دنيا و مذاهب باطله و منسوخه و عادات سخيفه و زورمندان وحشي و غارتگران و آدمكشان و الغای رسوم شرك و بتپرستي از جانب خداي جهان به او پيشنهاد شد بدون درنگ پذيرفت و از غار حرا براي انجام آن قيام و انقلاب بزرگ و تاريخي قدم بيرون گذارد و مأموريتي را كه احدي جرئت اظهار آن را در برابر يك نفر نداشت مصمّمانه به دوش گرفت و در مكه مركز بتها و بتپرستها و كساني كه فخر و
افتخارشان آدمكشي و قتل و غارت بود، اعلان كرد و بدون خوف و بيم فرياد:
را بلند فرمود.[2]
در اينجا شخص بايد تاريخ را مطالعه كند تا از زبان گوياي آن، مصائب و دشواريها و زحمات و رنجهايي را كه به پيغمبر در راه اعلام عقيده توحيد و ابلاغ احكام اسلام رسيد، بشنود.
فشارها و رنجهايي كه پيغمبر ديد هر يك از آنها براي اينكه يك مرد مصمّم را از كار خود باز دارد كافي بود؛ او را اذيت ميكردند توهين مينمودند سنگباران ميكردند دروغگو و ساحر و مجنون ميخواندند كساني را كه به او ايمان ميآوردند مورد شكنجه و تعذيبات سخت قرار ميدادند. سه سال او را و كسان و يارانش را در شعب ابيطالب
كه درّهاي بود محصور ساخته و با آنها قطع رابطه كردند. ولي محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تصميم خود باقي ماند، متزلزل نشد؛ عقب ننشست؛ به آينده اطمينان داشت و اميدوار و خوشبين بود كه بر تمام اين موانع و شدائد پيروز ميشود. وقتي ديدند تهديد و شكنجه و قطع مواد خوراكي و قطع رابطه، كاري انجام نميدهد و محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در رسالتش سست نميسازد از راه تطميع جلو آمدند. به ابوطالب گفتند پيشنهاد ميدهيم اگر محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مال ميخواهد بهقدري مال به او بدهيم كه از همه ما ثروتمندتر شود و اگر زن زيبايي ميخواهد زيباترين دوشيزگان را به ازدواج او در ميآوريم و اگر رياست و حكومت ميخواهد او را بر خود حاكم و رئيس قرار ميدهيم، خلاصه هرچه بخواهد در اختيار او ميگذاريم و اين انقلاب ديني و اجتماعي را كه شروع كرده است تعقيب ننمايد.
وقتي ابوطالب پيشنهاد آنها را به عرض برادرزاده عزيزش رساند و فراهم شدن تمام شئون دنيايي و لذائذ مادي را به او خبر داد و تاريخ را با اين پيشنهاد بر سر دو راهي قرار داد چه جواب شنيد؟ لحظه خطيري بود كه هر كلمهاي بر زبان محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جاري ميشد در سرنوشت تاريخ، اثر ميگذاشت. اگر ابوطالب، جواب مثبت ميشنيد بتها باقي ميماند و زندهبهگور كردن دخترها ادامه مييافت، رباخواري، ظلم و ستم و استضعاف رژيمهاي فاسد و سلب حقوق
ضعفا، همه آزاد ميشد و محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم با گرفتن حقالسكوت در خانه مينشست و به عيش و لذتراني سرگرم ميشد و ازنظر سران بتپرستها عزّت و احترامش فوقالعاده ميگشت.
اما محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأموريتش خدايي بود و تصميمش آسماني. او بدون ترديد و بدون درنگ به عمويش فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند كه از دعوت خود دست بردارم قبول نخواهم كرد».[3]
آري! دنيا و آنچه در آن است از زر و زيور و مال و ثروت و مقام و رياست در چشم مرد حقّ و بنده حقّ پشيزي ارزش ندارد و مرد خدا را فريب نميدهد.
تاريخ زندگي پيغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همه حالات نمايشگر تصميم و عزم راسخ و پايداري و استقامت او است.
در جنگ ُاحُد كه آن چشمزخم بزرگ به سپاه اسلام رسيد محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقط خدا را ميخواند. در جنگ بدر كه قريش و لشكر كفر با ساز و برگ و عِدّه و عُدّه كافي آمده بودند و بهظاهر برحسب قواي مادي فتح خود و شكست مسلمانان را قطعي ميدانستند به درگاه خدا عرض ميكرد:
همهجا و در هر ايستگاه عظمت تصميمش نمايان و درخشان بود و در هيچ كجا سست نشد.
[1]. «بگویید خدایی جز خدای یکتا نیست تا رستگار شوید».
[2]. ابنابیشیبه کوفی، المصنف، ج8، ص422؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص612؛ بیهقی، السننالکبری، ج6، ص21؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابيطالب^، ج1، ص51؛ هیثمی، مجمعالزوائد، ج6، ص22؛ مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص202؛ طارق محاربي نقل ميکند رسول خدا| را در بازار ذوالمجاز ـ كه در دوره جاهلى هشت روز، در يك فرسنگى عرفات برپا مىشده است - ديدم كه روجامهاي بر تن داشت و مىگفت: اى مردم! بگوييد پروردگارى جز خداوند نيست تا رستگار شويد. ابولهب هم پشت سر ايشان حركت مىكرد و بر او سنگ مىزد آنچنان كه پاشنهها و ساقهاى او خونآلود شده بود و مىگفت: اي مردم از او فرمان مبريد چون او دروغگو است.
[3]. طبری، تاریخ، ج2، ص67؛ ابناثیر جزری، الكامل في التاريخ، ج2، ص64؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج14، ص53 – 54؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص62 – 63.
[4]. طبري، تاریخ، ج2، ص134، 149؛ ابنجوزی، المنتظم، ج3، ص113؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص125. «بار خدايا اگر اين گروه از اهل اسلام را هلاك سازى، هيچكس در روى زمين تو را نخواهد پرستيد».