در این دوره آن حضرت به اخلاق كریمه و عفّت و پاكدامنی، تواضع، جود و بخشش، و بزرگواری و مخصوصاً صداقت و امانت معروف و مشهور شد تا حدّی كه او را محمّد امین لقب دادند، و در هنگام اختلاف قبایل بزرگ عرب بر سر نصب حجرالاسود كه نزدیك بود آتش جنگ بزرگی شعلهور شود همگان آن حضرت را به حكمیّت و داوری قبول كردند، با تدبیر حضرت، آن اختلاف بزرگ مرتفع، و تمام قبایل راضی و خشنود شدند، در این دوره هرگز از آن حضرت كار لغو و شركت در عمل لهوی دیده نشد. مردم را به ضیافت، و میهمانی دعوت میفرمود، و یتیمان را كفالت و پرستاری میكرد. به
بینوایان و درماندگان و افتادگان كمك مینمود و مظلومین را یاری میكرد و در حلفالفضول آن پیمان مقدسی كه به ابتكار بنیهاشم مخصوصاً زبیر عموی پیغمبر برای جلوگیری از تجاوز و ظلم در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد صمیمانه شركت فرمود، و بعدها نیز آن پیمان و یاد آن همكاری را گرامی میداشت.[1] در سن بیست و پنج
سالگی با خدیجه(سلام الله علیها) كه از بانوان سرشناس و دارای ثروت زیاد و به عقل و درایت موصوف بود، و چهل سال از عمرش گذشته بود ازدواج كرد، و اموال و ثروت بسیار او را كه صادقانه تحت اختیار آن حضرت گذارد در راه رفاه مردم، و دستگیری از ضعفا، و فقیران انفاق كرد و با آن ثروت سرشار دلش به تجمل و خوشگذرانی مایل نشد.
[1]. پس از بازگشت قریش از جنگ «فجار» در ماه ذیالقعده، جمعی در خانه «عبدالله بن جدعان» بعد از شستن دستان خود در آب زمزم همپیمان شدند که برای یارى هر ستمدیده در مکه و گرفتن حق وى اقدام کنند. همپیمانان عبارت بودند از «بنىهاشم»، «بنىمطّلب بن عبدمناف»، «بنیزهرة بن كلاب»، «بنىتیم بن مرّه» و «بنواسد بن عبدالعزى». علت این پیمان این بود که مردى از زبید وارد «مكّه» شد و متاعى در دست داشت. «عاص بن وائل» آن را خرید، ولى مبلغى را كه متعهّد شده بود در عوض آن بپردازد، نپرداخت. مشاجره میان آنان درگرفت، مرد زبیدى از احلاف (همپیمانان) كمك خواست. احلاف را لعقةالدّم مىخواندند، زیرا هنگامى كه همپیمان شدند، دستان خود را در خون فرو بردند. آنان عبارت بودند از: عبدالدار، مخزوم، جمح، سهم و عدى بن كعب. احلاف از كمك به مرد زبیدى خوددارى كردند و او را از خود راندند. زبیدى بر فراز كوه ابوقبیس ایستاد و فریاد كمكخواهى سر داد. «زبیر بن عبدالمطلب» و عدهاى دیگر در خانه «عبدالله بن جدعان» انجمن نمودند و باهم پیمان بسته و همقسم شدند تا آنجا كه امكانات موجود اجازه مىدهد، حقوق مظلوم را از ستمگر بگیرند. بعد از اتمام مراسم بهسوى «عاص بن وائل» آمده و متاع را از وى گرفته و به صاحبش بازگرداند. نام این پیمان حلفالفضول یعنی پیمان فضلها گذاشته شد زیرا در گذشته میان «جرهمىها» پیمانى به نام «حلفالفضول» وجود داشت و اساس آن دفاع از حقوق افتادگان بود. بنیانگذاران آن پیمان، كسانى بودند كه نام همه آنان، از ماده «فضل» مشتق بوده است. نامهاى آنان عبارت بود از: «فضل بن فضاله»، «فضل بن الحارث» و «فضل بن وداعة» و چون پیمانى كه «زبیر بن عبدالمطلب» و عدّهاى دیگر در خانه «عبدالله بن جدعان» باهم بسته بودند ازنظر هدف (دفاع از حقوق مظلوم) با «حلفالفضول» یكى بود، نام این اتّحاد را نیز «پیمان فضول» نامیدند.
رسول گرامى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این پیمان كه حیات مظلومان را بیمه مىكرد، شركت نمود و درباره عظمت این پیمان، فرموده است: «در خانه عبدالله بن جدعان، شاهد پیمانى شدم كه اگر حالا نیز (پس از بعثت) مرا به آن پیمان فرا خوانند، اجابت مىكنم، یعنى حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم». ابنهشام، السیرةالنبویه، ج1، ص133- 134؛ مسعودی، مروجالذهب، ج2، ص270 – 271؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج14، ص130؛ ج15، ص203 – 205، 224 – 226؛ ابنکثیر، السیرةالنبویه، ج1، ص275 – 261؛ همو، البدایة و النهایه، ج2، ص355 – 357؛ ر.ک: پرتوی از عظمت امامحسین(علیهالسلام)، تألیف نگارنده، ص210 – 213.
پیمان فضول بهقدرى محكم و پابرجا بود كه نسل آینده نیز خود را موظف مىدید كه به مفاد آن عمل نماید. گواه مطلب، جریانى است كه در دوران فرماندارى «ولید بن عتبة بن ابىسفیان» برادرزاده معاویه كه ازطرف وى حكومت مدینه را بر عهده داشت، اتفاق افتاد. سالار شهیدان حضرت امام حسین بن على‘ بر سر مالى با حاكم مدینه اختلاف پیدا نمود. ایشان براى درهم شكستن اساس ستم و آشنا ساختن دیگران به احقاق حق خود رو به فرماندار مدینه كرد و چنین گفت: به خدا سوگند، هرگاه بر من اجحاف كنى، دست به قبضه شمشیر مىبرم و در مسجد رسول خدا(علیهالسلام) مىایستم و مردم را به آن پیمانى كه پدران و نیاكان آنها بنیانگذاران آن بودند، دعوت مىنمایم. از آن میان، عبدالله بن زبیر برخاست و همین جمله را تكرار كرد و درضمن افزود: همگى نهضت مىكنیم و حق او را مىگیریم و یا اینكه در این راه كشته مىشویم. دعوت حسین بن على‘، كمكم به گوش همه افراد غیور مانند «مسور بن مخرمة» و «عبدالرحمن بن عثمان» رسید، تمام لبیكگویان بهسوى امام(علیهالسلام) شتافتند و در نتیجه فرماندار از جریان وحشت كرده و دست از اجحاف برداشت. ابنهشام، السیرةالنبویه، ج1، ص135 - 134؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص226 – 227.