تحقیق درباره یک حدیث
در كتاب من لا یحضره الفقیه حدیثى است از امامصادق(ع) كه فرمود: «براى بنده است (از سوگندى كه یاد كرده) تا چهل روز استثنا كند، اگر استثنا را فراموش كرد، به این علّت كه جمعى از یهود آمدند خدمت رسول خدا(ص) و از آن حضرت از چیزهایى پرسش كردند، فرمود: فردا به شما جواب مىدهم، و انشاءلله نفرمود. جبرئیل تا چهل روز بر آن حضرت نازل نشد، سپس آمد و گفت:
و در سیره ابنهشام نیز خبر مفصلى در این موضوع مخالف این خبر نقل شده است.[2] مثل اینكه نظر ایرادكننده كه مىگوید: «در سوره كهف وارد شده» به یكى از این دو خبر یا هر دو بوده است، آیا براى اشتباهكارى اینطور نوشته یا نه؟ خدا داناست.
بههرحال استدلال به این خبر از چند جهت مورد اعتماد نیست:
اوّلاً: ازاینجهت كه خبر واحد است و در اینگونه مسائل كه مسائل فرعیه عملیه نیست، خبر واحد حجیّت ندارد.
ثانیاً: این دو خبر خود باهم تنافى دارند، ازجمله در خبر مذكور، ذكر شده است كه یهود خدمت حضرت آمدند و در خبر ابنعباس - كه ابنهشام در سیره نقل كرده - مىگوید كه مشركین مكّه نزد احبار مدینه فرستادند و آنها مسائلى را طرح كردند كه از رسول خدا(ص) پرسش شود.
ثالثاً: خبر اصحاب كهف بین نصارى معروف بوده و چنانچه بعضى نوشتهاند، یهود از آن خبر نداشتند.
رابعاً: آیات سوره كهف درباره مسائلى كه در این سوره مطرح شده، با این روایت سازگار نیست.
خامساً: ثقةالاسلام كلینى، از امامصادق(ع)، روایت كرده است در این موضوع، بهواسطه عبدالله بن میمون قداح (راوى همان حدیث مذكور از امامصادق(ع)) از امیرالمؤمنین(ع) و موضوع آمدن یهود و سؤال آنها را ذكر نفرموده است.[3]
سادساً: شیخالطائفه عین این حدیث را، از عبدالله بن میمون از حضرت امامصادق(ع) روایت فرموده است و لفظ او عین لفظ كتاب
من لا یحضره الفقیه است: «لِلْعَبْدِ أَنْ یَسْتَثْنِیَ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ أَرْبَعِینَ یَوْماً إِذَا نَسِیَ» و بیش از این چیزى بر آن اضافه نفرموده است.[4]
بنابراین، از نقل كافى و تهذیب معلوم مىشود این ذیل كه در کتاب من لا یحضره الفقیه و تفسیر عیاشى[5] نقل شده است، بیان و توضیح بعضى از رُوات است و از روایت ضعیف ابنهشام اخذ شده و هیچ اعتبارى ندارد.
سابعاً: اینكه نوشتهاید: رسول خدا(ص) ندانست جواب گوید، از كجا مىگویید؟ و چرا نمىگویید پیغمبر(ص) در پاسخدادن به آنها منتظر نزول وحى بود؟ نگویید بااینكه منتظر وحى بود چگونه جواب را مىدانست؛ زیرا نزول قرآن دفعةً واحدةً و جملگى بر قلب پیغمبر(ص) ثابت است و از بعضى از آیات نیز استفاده مىشود و نزول تدریجى آن منافات با آن نزول ندارد و آن را تشبیه كردهاند به علوم تفصیلى بالفعل پس از حصول ملكه. بههرحال این مطلب نیز از مسائل غامض و نظرى است و در بین دعوا نرخ تعیینكردن و یك جانب را گرفتن، صحیح نیست.
پس معلوم شد كه این قسمت از روایت عبدالله بن میمون را بهطور اطمینان مىتوان گفت كه شرح و توضیح است و جزء اصل حدیث
نیست و روایت سیره هم كه ضعیف است و قابلاستناد نمىباشد. فقط ماییم و همان ظاهر آیه، آنهم بههیچوجه نفى علم غیب از پیغمبر(ص) نمىنماید.
راهحل هفتم:
در قرآن، اكثر مخاطبات به نحو «إِیَّاكَ أَعْنِی وَاسْمَعِی یَا جَارَةُ»[6] است و این یك روش ادبى متداولى است كه خطاب به شخصى مىشود ولى غرض مفاد خطاب، شخص دیگر و فهماندن مطلب به اوست، مثلاً آیه:
«و خداى تو حكم فرمود كه جز او هیچكس را نپرستید و درباره پدر و مادر نیكویى كنید و چنانچه هر دو یا یكى از آنها پیر و سالخورده شوند زنهار كلمهاى كه آنها را رنجیدهخاطر كند
مگویید و كمترین آزار را به آنها مرسانید و با ایشان به اكرام و احترام سخن گویید و همیشه بالهاى تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: پروردگارا! همانگونه كه آنها مرا در كوچكى تربیت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده».
در آیه فوق، خطاب اگرچه به پیغمبر(ص) است؛ امّا غرض افهام دیگران است؛ زیرا هنگام نزول این دو آیه پدر و مادر پیغمبر(ص) زندگى را بدرود گفته و در قید حیات نبودند تا این سفارشها نسبت به پدر و مادر درباره آنها مورد پیدا كند. لذا محتمل است كه آیه: ﴿وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنّی...﴾[8] و آیه ﴿وَمَا أَدْرَیٰكَ مَا الْحَاقَّةُ﴾[9] و آیه ﴿لَا تَعْلَمُهُمْ﴾[10] و امثال این آیات نیز بر همین روش نازل شده باشد.