سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

97. فضائل ویژه علی(ع)

عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْموُن: إِنِّی لَـجَالِسٌ إِلَی ابْنِ عَبَّاس إِذْ أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا: یَا ابْنَ عَبَّاس، إِمَّا أَنْ تَقوُمَ مَعَنَا وَإِمَّا أَنْ تَخْلوُ بِنَا مِنْ بَیْنِ هَؤُلَاءِ.
فَقَالَ ابْنُ عَبَّاس: بَلْ أَنَا أَقُومُ مَعَكُمْ، وَهُوَ یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قَبْلَ أَنْ یُعْمَی.
قَالَ: فَابْتَدَأُوا فَتَحَدَّثُوا، فَلَا نَدْرِی مَا قَالُوا، قَالَ: فَجَاءَ یَنْفَضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ: أُفٍّ وَتُفٍّ! وَقَعُوا فِی رَجُلٍ لَهُ بِضْعُ عَشْرَةَ فَضَائِلَ لَیْسَتْ لِأَحَدٍ غَیرُهُ، وَقَعُوا فِی رَجُلٍ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ(ص):
«لَأَبْعَثَنَّ رَجُلاً  لَا یُـخْزِیهِ اللهُ أَبَداً، یُـحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ ـ إِلَی أَنْ قَالَ: وَأَخَذَ رَسُولُ اللهِ ـ صَلَّی ‌الله ‌عَلَیْهِ ‌وَآلِهِ ـ ثَوْبَهُ فَوَضَعَهُ عَلَی عَلِیٍّ وَفاطِمَةَ وَحَسَنٍ وَحُسَیْنٍ وَقَالَ: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُم تَطْهِیراً﴾[1]».[2]

 

عمرو بن میمون گوید: در حضور ابن‌عباس بودم كه هفت تن[3] نزد او آمدند و گفتند: یا قیام كن و از مجلس فاصله بگیر (تا در جای خلوت با هم گفتگو كنیم) یا از هم‌نشینان خود كناره گیر و با ما خلوت كن.

ابن‌عباس گفت: با شما هستم. (راوی گوید) وقوع این جریان در ایامی بود كه ابن‌عباس هنوز نابینا نشده بود.

ابن‌میمون گوید: آنها به گوشه‌ای رفته و سخن آغاز كردند. ما نفهمیدیم چه سخنانی بین آنان رد و بدل شد. ابن‌عباس درحالی‌كه ناراحت به نظر می‌رسید و جامه‌هایش را می‌تكاند می‌گفت: اف و تف بر شما! به مردی ناسزا می‌گویند كه ده‌ها فضائل ویژه دارد. به شخصیتی بدبین‌اند و بدگویی می‌كنند كه رسول خدا(ص) [در جنگ خیبر كه دیگران رفتند و عاجزانه برگشتند] دربارة او فرمود:

«كسی را برای مبارزه می‌فرستم كه خداوند هرگز او را خوار و ذلیل نكرد؛ او دوستدار خداوند و رسول است تا جایی كه ابن‌عباس گفت: رسول خدا جامة خویش را روی علی و فاطمه و حسن و حسین قرار داد و فرمود:

 

جز این نیست كه خداوند اراده كرده تا آلودگی را از شما اهل‌بیت بزداید و شما را پاك گرداند پاك گرداندنی...».

 

 

[1]. احزاب، 33.

[2]. حاکم نیشابوری، المستدرك، ‌ج3، ص132 – 133؛ احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص330 - 331؛ ‌نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص61 – 63؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص101؛ هیثمی، مجمع‌الزوائد، ج9، ص119.

[3]. ظاهراً متشكل از هفت طایفه بوده‌اند.

نويسنده: