در نهاد انسان نیرویی آسمانی و قوّهای ملكوتی است كه او را به كارهای نیك تشویق كرده و از كارهای زشت باز میدارد.
همه این نیرو را در اعماق باطن خود مییابند و پیروی از آن را كمال و فضیلت میدانند و تنها از كسانی میتوان انتظار و توقّع امانتداری، صداقت و عدالت داشت و به خیر و نیكی آنان دل بست كه این نیرو در آنان زنده و بیدار است و این نور در نهاد هركس به خاموشی گرایید، دیگر نباید از او انتظار عدالت، فضیلت، شرف و آدمیّت داشت.
در اصطلاح علمای اخلاق به این نیرو «وجدان» میگویند. حقیقت این نیرو هرچه باشد و اسمش «وجدان» باشد یا «ضمیر» یا «قلب»، تفاوت نمیكند. چنین نیرویی در بشر وجود دارد كه با انجام كار نیك، شاد و خوشحال میشود (مانند كسی كه از عهده تكلیف و مسئولیّت بزرگی بیرون آمده باشد كه در این صورت، احساس راحتی و آسایش قلبی مینماید) و هرگاه كار بد و عمل زشت و گناهی از انسان سر زند، این
نیرو او را توبیخ و سرزنش میكند، و او را از كرده خود پشیمان ساخته و بسا كه آثار ندامت و كراهت در چهرة گرفتة او خوانده میشود و در ضمیر، احساس ندامت كرده و میگوید: كاش این كار را نكرده بودم! و...
ندای وجدان و صدای ضمیر، همواره به او نهیب میزند و او را میترساند و از او میخواهد تا نقطهضعفها را برطرف كند، و شكستگی و خسارت حاصل از گناه را جبران نماید.
قرآن مجید چنین حالت وجدانی را «نفس لوّامه»[1] نامیده است.
بارها افرادی را دیدهایم كه تحتتأثیر این ندای وجدان و برای خلاصی از تألّمات روحی، صفحه زندگی آنها ـ كه از جرم، خیانت، گناه، ستم و فساد سیاه شده بود ـ عوض شده و در فصل دیگری از زندگی بهصورت انسانی پاك و خیرخواه، نوعپرور، خداپرست و باشرافت ظاهر گردیدند.
پیروی از این نیروی خداداد و ذاتی و بهكاربستن آن، باعث رشد و ترقّی آن میشود؛ چنانچه بیاعتنایی و اهمال و سستی نسبت به آن، سبب ضعف و فنای آن میگردد؛ و ازاینرو وقتی برای اوّلینبار، انسان با وجدان خویش مخالفت نماید، سخت ناراحت و نادم است و در آتش عذاب روحی میسوزد و اگر آن مخالفت را دنبال كند، وجدان او بهتدریج تاریك میشود؛ تا حدّی كه از آن كار زشت و ناپسند،
هیچگونه عكسالعملی در نهاد خویش نمییابد و مصداق:
«خداوند بر دلهای آنان، و بر شنوایی ایشان مُهر نهاده؛ و بر دیدگانشان پردهای است».
میگردد.
یكی از اهداف و برنامههای دینی این است كه وجدان بشر همیشه زنده بماند و از ضعف و سستی آن جلوگیری شود.
نماز، حج، دعا، اذكار، مواعظ، نصایح، تلاوت قرآن و سایر احكام تربیتی اسلام و بهطوركلّی، اطاعت از تمام اوامر و نواهی شرع، این نیرو را رشد میدهد و وجدان عالیتر و نیرومندتری به نام «وجدان دینی و شعور به مسئولیّت» میسازد.
این وجدان، مظهری از خوف و ترس از خدا و خشیةالله است.
این وجدان دینی است كه هنگام وسوسههای شیطانی و اندیشههای اهریمنی به كمك مردم پرهیزكار برمیخیزد و آنان را از خطر سقوط در پرتگاه گناه نجات میدهد:
«درحقیقت، كسانی كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهای از جانب شیطان به ایشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بهناگاه بینا شوند».
این وجدان ایمانی و مذهبی، گناه را مانند سنگ بزرگی ـ كه بیم فرودآمدن آن بر سر شخص وجود دارد ـ خطرناك و مهیب جلوه میدهد:
یكی از فواید تربیتی روزه «پرورش وجدان» است. روزه ازجمله عباداتی است كه با خلوص و پاكی نیّت و پیروی از وجدان دینی انجام میشود و ریاكاری و اَغراض باطل در آن كمتر وارد میگردد؛ زیرا روزه، صبر و امساك از مفطرات و خویشتنداری است و كسی كه نیّت پاك، شوق به اطاعت فرمان خدا و پاسخ به ندای وجدان نداشته باشد، امساك و خویشتنداری نیز ننموده و در خلوت از خوردن و آشامیدن پرهیز نخواهد كرد؛ چرا كه میتواند در حضور مردم از خوردن غذا خودداری كند، و بهطور محرمانه روزه خود را افطار كند.
پس بیتردید كسی كه در حضور و غیاب مردم امساك دارد و روزه است، دارای نیّت قربت و اخلاص است و اطاعتش، واقعی و حقیقی است و این است معنای فرمایش امیرالمؤمنین(ع):
این روزهدار یقیناً دارای وجدان رشدیافتة دینی است و حتماً روزه او سبب رشد بیشتر وجدان و شعور او به مسئولیّت میشود.
پس ای برادر ایمانی و ای حبیب روحانی! اگر خواهان رشد وجدان و بیداری ضمیر هستی، روزه بگیر و آن را كه یكی از اركان اسلام است، كوچك مشمار؛ كه در حدیث آمده است:
«اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه و ولایت».
[1]. قیامة، 2.
[2]. بقره، 7.
[3]. اعراف، 201.
[4]. طوسی، الامالی، ص527؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص460؛ مجلسی، بحارالانوار، ج74، ص77. «همانا مؤمن گناهش را همانند سنگ و صخرهای میبیند که ترس از آن دارد که بر روی او فرود آید».
[5]. نهجالبلاغه، حکمت 252 (ج4، ص55). «روزه امتحانی است برای (بخشش) اخلاص خلق».
[6]. ابن ابیجمهور احسائی، عوالیاللئالی، ج3، ص64، 132؛ فیض کاشانی، المحجةالبیضاء، ج2، ص122؛ همو، الوافی، ج4، ص87 ـ 88 (باب 6، حدود الایمان والاسلام و دعائمهما).