عظمت در تصمیم به معنای عزم راسخ داشتن به انجام و پایان كار، بهطوریكه هیچگاه و به هیچگونه از عزم خود باز نگردد، و در تصمیم خود سستی نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظه پایان و عاقبت آن را بنماید و هشیارانه تصمیم بگیرد.
اكنون بخوانید كه امامحسین(علیهالسلام) چگونه با پیشبینی پایان كار، وارد میدان شد و سخنان او چگونه از شعور خطیرش برمیخاست. آنگاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت این خطبه را خواند:
«سپاس برای خداست و آنچه خواست اوست میشود و نیرویی جز به خدا نیست و درود خدا بر پیغمبرش. مرگ، بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردنبند بر گردن دختر جوان. من بسیار
مشتاق به دیدار گذشتگان خویشم همانگونه كه یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود. برای من قتلگاهی است كه من آن را خواهم دید. گویا میبینم كه در میان نواویس و كربلا، گرگان بیابان، رگهای مرا پاره میكنند تا شكمهای گرسنه خود را سیر نماید. از چنان روزی كه با قلم قضا نوشته شده گریزی نیست، رضای خدا رضای ما خاندان است. بر بلای او صبر میكنیم تا به ما مزد صابران عطا فرماید. هرگز پاره تن پیغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظیره قدس در یكجا باشد، چشمش به پارههای تنش روشن شود و بهواسطة ایشان به وعده خود وفا كند. آگاه باشید! هركس از ریختن خون خویش در راه ما دریغ ندارد، و دل به شهادت و لقای خدا مینهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالی».
این بود منطق امامحسین(علیهالسلام)، و سخنان شورانگیز و قاطع او در برابر كسانی كه وی را از تصمیمی كه داشت باز میداشتند.
بسا اشخاصی كه هدف و مقصد بزرگی را در نظر میگیرند و برنامههایی عالی اعلام میكنند، امّا در میانه راه، آنگاه كه در برابر خطر قرار گرفتند برنامه را فراموش میكنند یا هنگامی كه مال، اعتبار و مقامی به آنها پیشنهاد كردند مال و مقام یا شهوترانی، آنها را ذلیل و بیچاره ساخته و از هدف خود چشمپوشی مینمایند؛ این افراد از
هدف خود دست میكشند. اینان علاوه بر آنکه در میدان فضیلت، سهمی نصیبشان نمیشود دامنشان به عیب و ننگ، آلوده میگردد و اگر از آغاز سخنی نمیگفتند و برنامهای اعلام نمیكردند شرافت و ایمانشان كمتر زیان میدید.
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص366 ـ 367؛ بحرانیاصفهانی، عوالمالعلوم، ص216 ـ 217؛ علایلی، سموالمعنی، ص115.