بشر در حال شدّت و سختی بیشتر به خدا روی میآورد؛ و «یا الله»، «یا رحمن»، «یا شافی»، «یا كافی» و «یا رازق» میگوید؛ ولی به هنگام ناز و نعمت، خدا را فراموش كرده، باد غرور و تكبّر در سینهاش میافتد و خود را ضعیف و محتاج نمیشمرد و مغرورانه از اوامر الهی سرپیچی میكند؛ با اندك مال و عزّت، تندرستی، جاه و مقام، قدرت و قوّت جوانی چنان فریفته میشود كه كسی را نمیبیند و بهاصطلاح، خود را گم میكند، روی زمین متكبّرانه راه میرود؛ و مانند آنكه جهان را به اختیار او داده باشند، دیگران را بنده و ناچیز شمرده و بهخود میبالد و خود را میآراید؛ به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه میكند و از خدا اعراض نموده و مصداق این آیه كریمه میشود كه:
«و چون انسان را نعمت بخشیم، روی برتابد و خود را كنار كشد، و چون آسیبی به او رسد دست به دعای فراوان بردارد».
برای این دسته از مردم دعا و اظهار فقر و حاجت در درگاه حق و آن دسته گرفتار و مبتلا، لازمتر است. آن دستة گرفتار و مبتلا چندان
نیازی به آموزش دعا ندارند و همان ابتلایی كه دارند، آنان را بهسوی دعا میبرد.
امّا این دستة برخوردار و متنعّم را باید به دعا دعوت كرد و به آنها گوشزد كرد تا همواره خدا را بخوانند و شكر او را بهجا آورند؛ تا متواضع و فروتن شده، از ادّعاهای خود بكاهند و از خلق خدا فاصله نگیرند؛ و به پلیدی، كبر و گردنكشی آلوده نشوند.
ازاینجهت دعا یك برنامه عمومی و همگانی است. هر فرد به اندازه استعداد و لیاقت خود، از آن بهرهمند میشود و حتّی پیغمبران و اولیای دین نیز از آن منتفع شده و بیش از دیگران در دعاكردن و طلب حوایج از خداوند اهتمام داشتهاند.
[1]. فصّلت، 51.