در آمد بار ديگر ماه يزدان
صباح مكرمت گرديد طالع
بهار توبه و آمرزش آمد
نسيم مغفرت هر سو وزان است
مه روزه است و هنگام عبادت
درآ در مكتب «صوموا تصحّوا»
هلا بر خود بنازيد و بباليد
الا اي معصيتكار گرفتار!
چرا بيگانهاي از درگه دوست؟
بنه تاريكي جهل و ضلالت
مپو زينپس ره شرّ و شقاوت
مشو نوميد از عفو خداوند
به فرّ و شوكت و فيض فراوان
منوّر شد جهان از طلعت آن
مه ايمان و عيد حقپرستان
سحاب مرحمت باشد خروشان
خوشا حال نكوي روزهداران
كه در آن ميشود امراض درمان
كه ايزد را در اين ماهيد مهمان
كه از كردار خود هستي پشيمان
چرا حال تو زار است و پريشان؟
بيا در پرتو انوار قرآن
بيا اندر طريق خير و احسان
و گر هستي غريق بحر عصيان[1]