سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

داستان جالب برخورد تند با امیر مفخم

امیر مفخم کذایی که خیلی قدرت داشت و کسی بود که روی جهاتی با قوام‌السلطنه وزیر داخله مخالف بوده، روزی وقتی قوام‌السلطنه از وزارتخانه با درشکه به منزل بر می‌گشت سوارهایش را فرستاده بود قوام را کشیده بودند پایین، و آورده بودند پیش امیر مفخم، می‌خواست او را به چوب ببندد عده‌ای نگذاشته بودند، قوام وقتی به منزل برگشته بود استعفا داد.

خلاصه امیر مفخم آدم قلدری بود و قدرتش در مناطق ما فوق‌العاده بود مخصوصاً در کمره و خمین همه تحت نفوذ او بودند، املاک مردم را به انحای مختلف یا به

 

خریدن یا هر راه غیر شرعی متصرف می‌شد و اسنادی درست می‌کرد، این اسناد را آورده بود گلپایگان مرحوم والد که فهمیده بود اسناد جعلی است امضا نکرده بود و به بعضی از علما هم گفته بود امضا نکنید.

با همۀ قدرتی که امیر مفخم داشت و در آن منطقه نفوذش زیاد بود و حاکم گلپایگان از او می‌ترسید و در خوانسار محمدتقی نصیر را با آن موقعیتی که داشت به دار آویختند، اما نمی‌توانست گلپایگان را تصرف کند.

منعکس شده بود که مرحوم والد با امیر مخالف است به همین جهت جمعی سوار را فرستاد گلپایگان و در نامه‌ای از آقای والد خواسته بود که چون حضور جنابعالی برای بعضی از مذاکرات در کمره لازم است تشریف بیاورید کمره، و آقای شهاب لشگر با جمعی را مأموریت دادم که شما را همراهی کنند (من نامه را دیده بودم).

وقتی شهاب لشگر نامه را آورده بود مردم وحشت کرده بودند می‌گفتند که او توهین و جسارت می‌کند.

معظم‌السلطان پدر دکتر معظمی ‌شهاب لشگر را به منزل برده بود، از طرفی علما جلسه کرده بودند که چگونه این غائله را ختم کنیم، جلسه دو سه روز طول کشیده بود و به این نتیجه رسیده بودند که نرفتن ایشان ممکن نیست، اگر نرود با زور می‌برند، بنابراین دو نفر دیگر از علما که با امیر رابطه داشتند همراه ایشان بروند.

موضوع: 
نويسنده: