سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

3ـ سخاوت امام‌حسین‌(علیه‌السلام)

جود و بخشش این خاندان ضرب‌المثل است. یكی از فضایل علی‌(علیه‌السلام)  كه موجب شد آیاتی از قرآن در شأنش نازل شود، انفاق و صدقات آن حضرت در راه خدا بود.

علی و اهل‌بیتش در این صفت، شهره آفاق شدند و تنها دِرهم، و قرص نانی را كه داشتند به فقرا می‎دادند و دیگران را بر خود مقدم می‎داشتند و ایثار می‎نمودند. ای بسا كه خودشان گرسنه و برهنه به سر بردند و غذا و جامه خود را در راه خدا بخشیدند.

ابن‌عساكر در تاریخ خود از ابی‌هشام قنّاد روایت نموده كه او از بصره برای حسین‌(علیه‌السلام)  كالا می‎آورد، و آن حضرت از جای برنخاسته همه را به مردم می‎بخشید.[1]

و هم ابن‌عساكر روایت كرده: گدایی میان كوچه‎های مدینه قدم برمی‎داشت و سؤال می‎كرد تا به در خانه حسین‌(علیه‌السلام)  رسید. در را كوبید و این دو شعر را انشا كرد:

 

لَمْ یَخَبِ الْیَوْمَ مَنْ رَجَاكَ وَمَنْ
أَنْتَ جَوَادٌ وَأَنْتَ مَعْدِنُهُ

 

 

حَرَّكَ مِنْ دُونِ بَابِكَ الْحَلَقَةَ
أَبُوكَ قَدْ كَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ[2]
 

 

ناامید نمی‎گردد امروز آن‌كسی كه به تو امید بسته، و حلقه در خانه تو را حركت داده است. تو صاحب جود و معدن بخششی، و پدرت كشنده فاسقان بود.

 

حسین‌(علیه‌السلام)  مشغول نماز بود. نماز را به‌زودی به‌جا آورد و بیرون آمد، در اعرابی اثر تنگدستی مشاهده‎كرد؛ برگشت و قنبر را صدا زد و قنبر جواب داد: «لَبَّیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ»، فرمود: از پول مخارج ما چقدر مانده است. عرض كرد: دویست درهم كه فرمودی در بین اهل‌بیت قسمت كنم. فرمود: آن را بیاور! كسی آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است، آن را گرفت و بیرون آمد و به اعرابی داد و این اشعار را انشا كرد:

خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْكَ مُعْتَذِرٌ
لَوْ كَانَ فِی سَیْرِنَا عَصاً تَمِدُّ إِذَنْ
لَكِنَّ رَیْبَ الزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ
 

 

وَاعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْكَ ذُو شَفَقَةٍ
كَانَتْ سَمانَا عَلَیْكَ مُنْدَفِقَةً
وَالْكَفُّ مِنَّا قَلِیلَةُ النَّفَقَةِ[3]
 

 

در این اشعار از آن مرد عذرخواهی فرمود. اعرابی پول‌ها را گرفت، و رفت و می‎گفت:

«اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ».[4]

روزی آن حضرت به عیادت و احوالپرسی اسامة بن زید به منزل او قدم رنجه فرمود. اسامه می‎گفت: واغمّاه.

فرمود: برادر چه غم داری؟

عرض كرد: قرضی كه شصت هزار درهم است.

حسین‌(علیه‌السلام)  فرمود: آن به ذمّه من است.

اسامه گفت: می‎ترسم ادا نشده بمیرم.

 

فرمود: «نمی‎میری تا من آن را ادا كنم»، و آن را پیش از مرگ او ادا كرد.[5]

بحرانی روایت كرده كه حسین‌(علیه‌السلام)  بعد از وفات برادرش حسن‌(علیه‌السلام)  در مسجد جدش رسول خدا‌(ص)  نشسته بود. عبدالله بن زبیر، و عتبة بن ابی‌سفیان هم هریك در ناحیه‎ای نشسته بودند. مردی اعرابی كه سوار ناقه بود آمد بر در مسجد زانوی ناقه را بست و وارد شد نزد عتبه ایستاد و سلام كرد و جواب شنید. گفت: من پسر عمویم را كشته‎ام و از من دیه او را خواسته‎اند آیا ممكن است چیزی به ‌من بدهی؟ عتبه به غلامش گفت: صد درهم به او بده. اعرابی گفت: نمی‎خواهم مگر تمام دیه را. او را گذارد و نزد عبدالله بن زبیر رفت. او دویست درهم به او داد. اعرابی از او هم نپذیرفت و به خدمت حسین‌(علیه‌السلام)  رفت و عرض كرد: یا ابن رسول الله! من پسر عمویم را كشته‎ام، و از من دیه او را می‎خواهند، آیا ممكن است چیزی به من عطا كنی؟!

حسین‌(علیه‌السلام)  دستور داد تا ده هزار درهم به او بدهند سپس فرمود: این برای ادای دیون تو، و فرمان داد كه ده هزار درهم دیگر به او بدهند، سپس فرمود: این برای رفع پریشانی و حسن حال و مخارج عائله تو. پس اعرابی این اشعار را انشا كرد:

طَرِبْتُ وَمَا هَاجَ لِی مَعْبَقٌ
وَلَكِنْ طَرِبْتُ لآلِ الرَّسُولِ
هُمُ الأَكْرَمُونَ هُمُ الأَنْجَبُونَ
سَبَقْتَ الأَنَامَ إِلَی الْمَكْرُمَاتِ
أَبُوكَ الَّذِی سَادَ بِالْمَكْرُمَاتِ
بِهِ فَتَحَ اللهُ بَابَ الرَّشَادِ

 

 

وَلا لِی مَقَامٌ وَلا مَعْشَقٌ
فَلَذَّ لِیَ الشِّعْرُ وَالْمَنْطِقُ
نُجُومُ السَّمَاءِ بِهِمْ تُشْرَقُ
وَأَنْتَ الْجَوَادُ فَلا تُلْحَقُ
فَقَصُرَ عَنْ سَبْقِهِ السُّبَّقُ
وَبَابُ الفَسَادِ بِكُمْ مُغْلَقٌ[6]
 

 

به طرب آمدم ولی از هیچ طرف بوی خوشی بر من نوزیده و هیچ مقام یا وسیله عشقی ندارم. فقط طرب من برای خاندان پیغمبر است و برای این است كه شعر و نطق برای من لذّت‌بخش گردیده است! این خاندان هستند كه از همه بزرگوارتر و نجیب‎ترند و ستارگان آسمان به‌واسطه آنها نورافشانی می‎كنند. (ای حسین!) تو در نیكی و بزرگواری بر همه پیشی گرفتی و تو آن بخشنده‎ای هستی كه كسی به تو نمی‎رسد. پدرت آن كسی است كه با بزرگواری بر همه پیشی گرفت و تمام مردم از رسیدن به او عاجز ماندند. به‌وسیلة پدرت خداوند در رستگاری را گشود و از وجود شماست كه درهای فساد بسته شده است.

 

[1]. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص112؛ ر.ک: علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص150 ـ 151.

.[2] ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص185.

.[3] «این کیسه را بگیر من از تو پوزش می‌طلبم و بدان من بر تو مهرورز هستم. اگر در رفتن ما مهلت و تأخیری بود می‌دیدی که آسمان کرم ما بر تو می‌بارید؛ اما گرفتاری زمانه دگرگون‌کننده است و دست ما خالی و کم پول و خرج است».

[4]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص151، به نقل از: عیون الاخبار، ج‌3، ص‌140. «خدا بهتر می‌داند که رسالت خود را کجا قرار دهد». اشاره به آیه 124 از سوره انعام.

[5]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص151 ـ 152. بیهقی در المحاسن والمساوی (ج‌1، ص64) این حكایت را به نام حضرت امام‌حسن‌(علیه‌السلام) یاد كرده و در همین صفحه حكایتی از خود این دو برادر بزرگوار روایت كرده كه هریك صدوپنچاه هزار درهم به یك نفر عطا كردند.

[6]. بحرانی، من اخلاق الامام الحسین(علیه‌السلام)، ص141 ـ 143؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص152 – 153، به نقل از: عقد اللآل فی مناقب الآل.

نويسنده: