سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

كفر  یزید

آنچه از جرائم یزید گفته شد، برای هركس خالی از تعصب و عناد باشد شكی در كفر او باقی نخواهد ماند.

 

معلوم است كه یزید برای پیغمبر‌(ص)  و مسجد و روضه آن حضرت، و كعبه معظمه احترامی قائل نبوده و به رسالت و نبوّت ایمان نداشته كه در هتك حرمت مقدسات اسلام این‌گونه جسور و بی‌باك بود.

هركس در اعمال و حركات او و پدرش دقت كند می‎فهمد كه اگر شخص پیغمبر‌(ص)  هم در این دنیا بود، معاویه و یزید اگر می‎توانستند این جنایت‌ها را مرتكب می‎شدند و آن حضرت را به قتل می‎رساندند و به همان راه گذشتگانشان در جنگ بدر و احد و خندق می‎رفتند.

یزید علاوه بر انجام‌دادن این اعمال كفرآمیز، به‌صراحت و با زبان نیز اظهار كفر كرد، و وقتی سر مبارك سیدالشهدا‌(علیه‌السلام)  را در جلو خود گذارده بود، با چوب خیزران به آن سر نازنین می‎زد و این اشعار را می‎خواند.

یَا غُرَابَ الْبَیْنِ! مَا شِئْتَ فَقُلْ
لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا
فَأَهَلُّوا، وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً
قَدْ قَتَلْنَا الْقَرْنَ مِنْ سَادَاتِهِمْ
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلا
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ
 

 

إِنَّمَا تَنْدُبُ أَمْراً قَدْ حَصَلَ
جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الأَسَل
وَلَقَالُوا یَا یَزِیدُ لا تَشَلْ
وَعَدَلْنَا قَتْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ
خَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلَ
مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ[1]
 

 

ای كلاغ جدایی هرچه می‎خواهی بگو! همانا تو گریه می‎كنی بر كاری كه عملی شده است. كاش پدران من كه در بدر كشته شدند می‎دیدند زاری كردن قبیله خزرج را از زدن نیزه! از شادی فریاد می‎زدند و می‎گفتند: ای یزید دستت شل مباد! مهتران و بزرگان آنها را كشتیم و این را به‌جای

 

كشتگان بدر گذاشتیم، پس حسابمان تسویه شد! بنی‎هاشم با سلطنت بازی كردند؛ نه خبری از آسمان آمد و نه وحیی نازل شد. من از خاندان خندف نیستم اگر از فرزندان احمد آنچه را انجام داده‎اند، انتقام نكشم.

ابن‌عقیل گوید: یكی از دلیل‌های كفر و زندقه یزید، اشعار اوست كه در آنها اِلحاد و خباثت ضمیر و بدكیشی خود را آشكار كرده است؛ ازجمله در قصیده‎ای كه بعضی از ابیات آن این است:

عُلِیّةُ هَاتِی وَاعْلِنِی وَتَرَنَّمِی
حَدیِثَ أَبِی سُفْیَانَ قِدْماً سُمِی بِهَا
أَلا هَاتِ فَاسْقِینِی عَلَی ذَاكَ قَهْوَةً
إِذَا مَا نَظَرْنَا فِی اُمُورٍ قَدِیمَةٍ
وَإِنْ مِتُّ یَا اُمَّ الاُحَیْمِرِ فَانْكِحِی
فَإِنَّ الَّذِی حُدِثْتِ عَنْ یَوْمِ بَعْثِنَا
وَلابُدَّ لِی مِنْ أَنْ أَزُورَ مُحمَّداً
 

 

بِذَلِكَ إِنِّی لا اُحِبُّ الْتَّنَاجِیَا
إِلَی أَحَدٍ حَتَّی أَقَامَ الْبَوَاكِیَا
تُخَیِّرُهَا الْعَنْسِیَّ كَرْماً شَامِیَا
وَجَدْنَا حَلالاً شُرْبَهَا مُتَوَالِیَا
وَلا تَأْمَلِی بَعْدَ الْفِرَاقِ تَلاقِیَا
أَحَادِیثُ طَسْمٍ تَجْعَلُ الْقَلْبَ سَاهِیاً
بِمَشْمُولَةٍ صَفْرَاءَ تَرْوِی عِظَامِیاً[2]
 

 

و ازجمله اشعار اوست:

 

مَعْشَرَ النَّدْمَانِ قُومُوا
وَاشْرَبُوا كَأْسَ مُدَامٍ
أَشْغَلَتْنِی نَغْمَةُ الْعَیْ
وَتَعَوَّضْتُ عَنِ الْحُو
 

 

وَاسْمَعُوا صَوْتَ الأَغَانِی
وَاتْرُكُوا ذِكْرَ الْمَعَانِی
‌دَانِ عَنْ صَوْتِ الأَذَانِ
رِ عَجُوزاً فِی الدِّنَانِ[3]
 

 

ای گروه ندیمان برخیزید و نغمه تار و تنبور بشنوید، پیاله‎های مداوم بنوشید و صحبت از معنویات را كنار بگذارید (كه) نغمه‎های سازها مرا از شنیدن اذان بازداشته است و من حوری‎های بهشتی را با پیرزن در خمره (شراب كهنه) عوض كرده‎ام.

و از اشعار كفرآمیز اوست:

لَمَّا بدَتْ تِلْكَ الحُمُولُ وَأَشرَقَتْ
نَعِبَ الْغُرَابُ فَقُلتُ: نُحْ أَو لا تَنُحْ
 

 

تِلْكَ الشُّمُوسُ عَلَى رُبَی جَیْرُونِ
فَلَقدْ قَضَیْتُ مِنَ الْغَرِیمِ دُیُونِی[4]
 

 

وقتی كه آن هودج‎ها نمایان شد و آن آفتاب‌ها بر بلندی‌های جیرون تابید، كلاغ آواز شوم سر داد، من گفتم (ای كلاغ) چه نوحه‌سرایی بكنی یا نكنی، من طلب‎های خود را از بدهكار پس گرفتم!.

 

[1]. مقدسی، البدء و التاریخ، ج6، ص12؛ شبراوی، الاتحاف، ص56 ـ 57؛ بنت‌الشاطی، السیدۀ زینب، ص141؛ شرباصی، حفیدةالرسول، ص58.

2. در این چند بیت شاعر ملحد (یزید) از معشوقه و ندیمه خود می‎خواهد كه علنی و آشكار و با عشوه برای او آواز بخواند و داستان‌های كهنه و ملال‌انگیز را كنار نهد و از شراب‌هایی كه تاك (درخت انگور) آن برای شراب برگزیده می‎شود به او بنوشاند و سپس آن را حلال می‎شمرد و به او سفارش می‎كند كه پس از مرگ آرزومند دیدار او نباشد و دیگری را به نكاح خود برگزیند و پس از آن منكر حیات و رستاخیز شده و می‎گوید آنچه از بعث و رستاخیز به تو گفته شده حدیث‌های كهنه‎ای است كه موجب سهو قلب (و فراموش شدن شراب و شهوات) می‎گردد و سپس به مقام قدس حضرت رسول‌(ص)  جسارت و اهانت نموده است.

[3]. سبط ابن‌جوزی، تذكرة‌الخواص، ص‌261.

[4]. سبط ابن‌جوزی، تذكرة‌الخواص، ص235.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: